• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5590 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۸ مهر

نگاهي به فيلم «بي‌مادر» به كارگرداني سيدمرتضي فاطمي

سردرگم و آشفته

لقمان مداين

فيلم بي‌مادر با قصه‌اي هر چند تكراري اما خوب به ميدان آمده ولي سردرگم است، موضع مشخصي نسبت به كادر درمان ندارد، از يك‌سو آنان را دلسوز بيمار نشان مي‌دهد و در سوي ديگر همچون گرگي كه در طمع قرباني است، در حفظ تعادل آشفته است، سردي يك رابطه را ميان كاراكترهايي نامتعارف به تصوير مي‌كشد، كارما را مامور زندگي آنان كرده كه در هر ثانيه با آناليز رفتار و سخنان‌شان پاسخ بگيرند.سي ثانيه ابتدايي به سرعت مخاطب را جذب مي‌كند، ريتم فيلم خوب است.ديالوگ‌پردازي روان و كشمكش آفرين است، اما درز اطلاعات دارد، همان ابتدا مخاطب را بمباران مي‌كند، حاوي طنز و خرده پيرنگ است، داراي اصطلاحات تخصصي ناكارآمد است و بعضا گل درشت كه كوتاه بودن جملاتش مفيد بوده است.فيلم اسير كليشه‌اي آشكار است، مثل وقتي كه در ابتدا مي‌بينيم اميرعلي در سمينار روان‌پزشكي مي‌گويد: «زن و شوهر وقتي صحبت بچه‌دار شدن مي‌كنند يعني زندگي مشترك آنها يكنواخت شده و حضور فرزند لازم است تا مجددا به آن رنگ و بو بدهد» و در ادامه فيلم مي‌بينيم كه زندگي او و مرجان در همين مسير قرار مي‌گيرد، يا زماني كه بيمار اميرعلي براي تراپي نزد او مي‌آيد و از خيانت‌هاي پي‌درپي در زندگي مشتركش سخن مي‌گويد و اميرعلي به عنوان تراپيست، او را محكوم مي‌كند ولي كمي بعد خودش دچار اين مشكل مي‌شود. ضعف ديگر فيلم در شخصيت‌پردازي است، ما از يك‌سو با كاراكتر عاقل و كاملي مثل اميرعلي مواجه هستيم و طبيعتا با اين حجم از ديتا كه دريافت مي‌كنيم توقع رفتار متفاوت داريم اما در سوي ديگر كاراكتر مدام خودش را نقض مي‌كند. به‌رغم اينكه هيچ كاشتي براي اين سوءرفتار نيست، مثلا در ابتداي فيلم مي‌بينيم كه مرجان در داخل ماشين به سمت اميرعلي خم مي‌شود، او گمان مي‌كند مرجان قصد بوسيدنش را دارد اما وي با بي‌توجهي كمربند ايمني او را مي‌بندد و اميرعلي ناراحت مي‌شود، همين‌جا درمي‌يابيم فاصله ميان آنها عميق و ريشه‌اي است، يا وقتي مرجان مي‌گويد لايو زنده سخنراني تو، چند هزار بازديد داشت و اميرعلي مي‌گويد كه تو منو ببيني كافيه، ولي اين شخصيت روان‌پزشك با آن ميزان تسلط بر خود نمي‌تواند سردي رابطه زناشويي خودشان را به همسرش گوشزد كند و درصدد درمان برآيد و رفتاري بچگانه از خود نشان مي‌دهد، بنابراين آن اطلاعات نهادينه‌شده با آنچه  در خروجي به ما نشان مي‌دهد همخواني ندارد و علمي نيست.
تعليق‌هاي خوبي در فيلمنامه نهفته شده، مثل وقتي كه برادر مهروز به سراغ اميرعلي مي‌رود و جاي دعوا از او پول مي‌گيرد، يا مرجان آزمايش‌ها را دستكاري مي‌كند يا زماني كه شتابان از اتاق زايمان بيرون مي‌آيد تا خبر سلامت نوزادشان را بدهد ولي اميرعلي به تندي حال مهروز را جويا مي‌شود و در نهايت آنجا كه مهروز بي‌خبر بيمارستان را ترك كرده و همه را نجات مي‌دهد. كاشت و داشت و برداشت اكثر شخصيت‌ها رعايت شده، اما خطاهاي واضحي هم هست كه بارزترين آن كاراكتر علي اوجي است، نه مشخص مي‌شود خواستش چيست، نه ورود و خروجش رعايت مي‌شود و نه تا انتهاي فيلم مي‌فهميم او كيست و آن وسط چه مي‌كند، يا كاراكتر پژمان جمشيدي كه ابتر رها مي‌شود.در سمت ديگر كاشت، داشت و برداشت روند قصه به‌شدت خطا دارد كه فيلمنامه را با مشكل مواجه كرده و به پيرنگ آسيب جدي رسانده است.قهرمان فيلم مهروز است كه براي نجات جان فرزندش پيشنهاد رحم اجاره‌اي را مي‌پذيرد و با رها كردن نوزاد در بيمارستان آن را به پدر و مادر واقعي بازگردانده و با خروج بي‌خبرانه‌اش زندگي آنها را از فروپاشي مصون نگه مي‌دارد.  ضد قهرمان نيز مرجان است كه به جاي تعهد به سوگند پزشكي از جايگاهش سوءاستفاده كرده و مهروز را مجاب به پذيرش بارداري مي‌كند، يا در ادامه كه تصميم به دستكاري نتيجه آزمايشات و سقط جنين مي‌گيرد و مدام بر سر راه مهروز مانع‌گذاري مي‌كند. عطف اول را زماني مي‌دانم كه مهروز مي‌پذيرد تا براي نجات جان فرزندش، رحمش را اجاره بدهد، از همين‌جا سير تحولات آغاز شده، اميرعلي طعم محبت را چشيده و زندگي مشترك او به‌هم مي‌ريزد. اوج فيلم را زماني مي‌دانم كه مهروز براي اولين‌بار تملك خود بر نوزاد را اعلام و نتيجه جعلي آزمايشات را از مرجان نمي‌پذيرد و ميان آن دو، اميرعلي طرف مهروز را مي‌گيرد، در اينجا حقايق برملا مي‌شود، مرجان به عمق علاقه آن دو پي مي‌برد و نقشه مرجان براي سقط جنين نيز لو مي‌رود و براي نخستين‌بار مهروز حس واقعي‌اش را به نوزاد بيان مي‌كند. عطف دوم را زماني مي‌دانم كه مهروز براي اولين‌بار در بيمارستان بغضش تركيده و تصميم به ترك بي‌خبرانه آنجا و گذشت از فرزندي كه به دنيا آورده مي‌گيرد. با اين عمل ثبات به فيلم باز مي‌گردد، مرجان به فرزندش رسيده و مسير خيانت اميرعلي مسدود مي‌شود. عنصر ارتباطي فيلم قرارداد مهروز با اميرعلي و مرجان است. قرارداد از ابتدا تا ميان و انتها بين آنها مطرح است، در بيشتر پلان‌ها و ديالوگ‌ها صحبت آن مي‌شود و شايد يكي از دلايلي كه روي تصميم نهايي مهروز اثر داشت همين قرارداد سفت و محكم بود كه مي‌توانست بالاخره نوزاد را از او بگيرد. فيلمنامه خرده‌پيرنگ‌هاي مناسبي دارد، از ماجراي زندگي برادر مهروز گرفته تا گريزي به قصه همسر او، از تلاش‌هاي مرجان و اميرعلي براي فرزندآوري گرفته تا مرد بي‌اخلاقي كه از اميرعلي مي‌خواهد به عنوان مشاور، خيانت‌هاي او به همسر و فرزندش را تاييد كند و تنها خرده‌پيرنگ اشتباه كه علت آن اصلا مشخص نيست پلان‌هاي مربوط به علي اوجي است كه هيچ سر و تهي ندارد. اميرعلي در ابتداي فيلم ارزش است اما در خلال فيلم با خيانت به همسرش تبديل به ضد ارزش مي‌شودو درنهايت ديالوگ ماندگار فيلم را اميرعلي بيان مي‌كند: «كدوم مادري رو ديدي كه به خاطر بچش تصميم درست بگيره.» ميزانسن در مقوله زيبايي بصري موفق بوده، ثروت كاراكترها را به درستي با خانه‌اي لوكس، خودروهايي به‌روز، لباس‌هايي متناسب به تصوير كشيده و فقر را در خانه‌اي شلوغ و قديمي در محله‌اي ناامن و لباس‌هايي مندرس ترسيم كرده است، اما روان‌شناسي رنگ ندارد كه خود ضعف است و صرفا از برخي پالت‌هاي رنگي براي زيبايي بصري استفاده شده است، در ضعفي ديگر نمي‌گويد چرا برادر مهروز بايد در كار پرورش سگ باشد در صورتي كه اگر كاراكتر پژمان جمشيدي درست ترسيم مي‌شد مي‌توانست از روان‌شناسي حيوانات براي او استفاده كند.گريم نقطه قوت فيلم به شمار مي‌رود، امير آقايي را در مراحل مختلف از سكون تا اوج و سقوط خوب ترسيم كرده، يا گريم صحنه تصادف مرجان يا ماتيك زدن او به نسبت مناسب بوده و در گريم مهروز به خوبي درخشيده است.هنر نقش آفرينان ابتدا در عرفان يعني فرزند بيمار مهروز نمود پيدا مي‌كند، يك درخشش بسيار خوب را از اميررضا جوكار، بازيگر خردسال و با استعداد شاهد هستيم كه پر روح و پر مفهوم ظاهر مي‌شود، سپس پرديس پورعابديني در كنار او به خوبي قرار مي‌گيرد كه با تسلط كافي بر گويش و آواي كلامش همراه با ميميك منحصر به فرد صورت و شخصي كردن نقش، خودفكني و خلاقيت جهان فيلم را به زيبايي رسم مي‌كند، پژمان جمشيدي بسيار عالي و قوي ظاهر مي‌شود، صُلبيت در كلام ندارد و اسير تيپيكال نيست اما افسوس كه فيلمنامه در طراحي نقش او ناكام بوده و رها مي‌شود و درنهايت با حضور بي‌نقص امير آقايي فيلم معنا مي‌يابد، با اين حال ضعف در انقباض جسماني و تكرار الگوي مكرر و صلبيت در كلام، ميترا حجار را در اداي نقش دچار ضعف مي‌كند.
در دكوپاژ، كارگردان براي انتخاب موسيقي تيتراژ پاياني با هوشمندي صداي زيباي افغانستاني مادر ظهير را برگزيده كه نقل است، در حياط خانه‌اش درحال خواندن لالايي بر سر گهواره فرزندش نادر مي‌باشد تا براي خواب بعدازظهر آماده‌اش كند و در سبك لالايي خواني محلي، از چاربيتي‌هاي هراتي، نيايش‌ها و ذكرهاي صوفيان (الله‌هو) در لالايي‌اش استفاده مي‌كند. ابياتي كه در قالب لالايي مي‌خواند بيانگر زندگي سخت، سويه‌هاي مذهبي و اميد براي آينده فرزندش است يعني همان چيزي كه در مهروز براي عرفان مي‌بينيم.
اما در تدوين، حذف و چينش سكانس و پلان ضعف داشته، براي مثال قرار دادن پلان استخاره مهروز در تيتراژ آغازين يعني پيش از شروع فيلم غير ضروري و پلان حضور علي اوجي نيز اشتباه بود و مي‌شد از درج برخي پلان‌هاي كم‌اهميت ديگر چشم‌پوشي كرد.
با اينكه صدا و نورپردازي خوبي كار شده اما كارگردان فيلمنامه را چكش‌كاري نكرده است و ضعف‌هاي بي‌شمار آن را نگرفته و در عين حال نسبت به محل استقرار دوربين، زاويه و اندازه تصوير نيز ضعف داشته است.


   كاشت و داشت و برداشت اكثر شخصيت‌ها رعايت شده، اما خطاهاي واضحي هم هست كه بارزترين آن كاراكتر علي اوجي است، نه مشخص مي‌شود خواستش چيست، نه ورود و خروجش رعايت مي‌شود و نه تا انتهاي فيلم مي‌فهميم او كيست و آن وسط چه مي‌كند، يا كاراكتر پژمان جمشيدي كه ابتر رها مي‌شود
   در سمت ديگر كاشت، داشت و برداشت روند قصه به‌شدت خطا دارد كه فيلمنامه را با مشكل مواجه كرده و به پيرنگ آسيب جدي رسانده است
   ديالوگ‌پردازي روان و كشمكش آفرين است، اما درز اطلاعات دارد، همان ابتدا مخاطب را بمباران مي‌كند، حاوي طنز و خرده پيرنگ است، داراي اصطلاحات تخصصي ناكارآمد است و بعضا گل درشت كه كوتاه بودن جملاتش مفيد بوده است

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون