• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5720 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۹ اسفند

نقد و بررسي مجموعه سه جلدي تاريخ فلسفه اخلاق در غرب

2500 سال فلسفه‌ورزي درباره اخلاق

غزاله صدر منوچهری

كتاب «تاريخ فلسفه اخلاق: دستنامه آكسفورد» در مجموعه دستنامه‌هاي انتشارات آكسفورد منتشر شده و مخاطب هدف آن بيشتر دانشجويان تحصيلات تكميلي و استادان دانشگاه‌ها بوده است. چنانكه ويراستار كتاب، راجر كريسپ در پيشگفتار خود بر اين كتاب مي‌نويسد، مقالات اين مجموعه سه ‌جلدي تاريخ انديشه‌هاي اخلاقي است، اما ويراستار و نويسندگان اين كتاب كوشيده‌اند ضمن گزارش انديشه‌هاي اخلاقي گذشتگان و ارزيابي و نقد آنها، ربط و نسبت آنها را با انديشه‌هاي امروزي اخلاق لحاظ كنند. نسخه زبان اصلي كتاب در دو بخش تنظيم شده است. بخش اول شامل ۲۸ مقاله است كه به كليت انديشه يك متفكر يا جريان مي‌پردازد. ترجمه فارسي اين بخش در دو جلد چهارده مقاله‌اي چاپ شده است. همچنين، بخش دوم نسخه انگليسي كه يازده مقاله‌ را در مورد تطور موضوع‌هايي اخلاقي در بردارد، در جلد سوم اين مجموعه منتشر شده است. راجر كريسپ خود پژوهشگر و استاد فلسفه دانشگاه آكسفورد و از برجسته‌ترين پژوهشگران حوزه اخلاق است. وي‌ آثار فراواني در موضوعات مختلف اخلاق نگاشته است و به‌ويژه آشنايي عميقي با متفكران انگليسي مانند ميل و سيجويك دارد. ويرايش كتاب‌هاي زيادي از جمله «اخلاق نيكوماخوس» را در كارنامه خود دارد. اهميت كار او به‌ويژه در ويرايش اين كتاب مربوط مي‌شود به گزينش مدخل‌هاي مناسب و انتخاب نويسندگان سرشناس وي هم‌ انديشه كساني را مطرح كرده است كه شايد در تاريخ انديشه اخلاقي كمتر ديده شده‌اند، اما حق آنها بسي بيشتر بوده است. نشست ويژه شهركتاب دوازدهم اسفند به نقد و بررسي كتاب «تاريخ فلسفه اخلاق» اختصاص داشت كه با حضور مصطفي ملكيان، محسن جوادي و سيدمحمدحسين صالحي در مركز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد. آنچه مي‌خوانيد گزيده‌اي از صحبت‌هاي محسن جوادي، سرويراستار ترجمه كتاب و مصطفي ملكيان است.

 

فلسفه اخلاق در غياب شرقي‌ها

محسن جوادي:گاهي پارادايم حاكم بر متون فلسفه اخلاق به ذهنيت‌مان شكل مي‌دهد، حال ‌آنكه فلسفه اخلاق مساله‌اي عملي است و شايد نيازها و مسائل ما از آنچه پارادايمي در دوره‌اي به ما تحميل كرده است قدري متفاوت باشد. خواندن تاريخ فلسفه اخلاق اين حسن را دارد كه فضاي ذهني‌مان را به مسائل ديگري مي‌برد و تفاوت‌ها را به رخ مي‌كشد.

راجر كريسپ، سرويراستار اين مجموعه را مي‌شناختم و به نظرم گزينش خوبي انجام داده بود، چه در موضوعات و چه نويسندگان انتخابي. مثلا در اين كتاب با انديشه‌هاي اخلاقي لاك مواجه مي‌شويم كه پيش ‌از اين، در تاريخ فلسفه‌ها تاكيد بر معرفت‌شناسي او بود و خيلي وارد انديشه‌هاي اخلاقي‌اش نشده بودند. در اين كتاب درمي‌يابيم كه لاك اتفاقا نقش مهمي در تحولات بعدي داشته كه ديده نشده است. همچنين در مورد باتلر نويسنده‌اي را گزيده كه سي سال بر باتلر كار كرده است. البته گلايه‌اي از راجر كريسپ هست. او هيچ شرقي‌اي را در فلسفه اخلاق در نظر نگرفته است، اما عنوان كلي فلسفه اخلاق را بر كتابش گذاشته است. در واقع اين كتاب فلسفه اخلاق غرب است. هر چه نباشد در شرق كساني مثل فارابي بوده‌اند كه بر آكويناس و ديگران تاثير بزرگي گذاشته‌اند. وقتي از اخلاق در معناي جامع آن سخن مي‌گوييم، نمي‌شود اينها را ناديده گرفت. هر چند شايد اين به نقطه‌ ضعف ما برگردد كه در اين زمينه‌ها كاري نكرده‌ايم كه منبعي باشد براي كار پژوهشي اين افراد.

پژوهشگر حوزه اخلاق و سرويراستار مجموعه سه جلدي «تاريخ فلسفه اخلاق»

 

شاخص‌ترين كتاب تاريخ فلسفه اخلاق

مصطفي ملكيان: در باب اين كتاب بايد بگويم ترجمه‌اي‌ خوب و درخور آن صورت گرفته است. نكاتي كه در اين مجال برمي‌شمرم در مورد اقسام علوم و معارف بشري صادق است. هر علم و معرفت بشري‌اي خود چيزي است و تاريخ آن چيز ديگر. يكي از علوم مشمول اين سخن نيز فلسفه است و چون فلسفه اخلاق يكي از شاخه‌هاي فلسفه است، اين سخن درباره فلسفه اخلاق نيز صادق است. بنابراين سخنم را منحصر مي‌كنم به تاريخ فلسفه اخلاق، ولي هر چه بگويم در باب تاريخ به‌طوركلي فلسفه و به‌طور اعم در مورد تاريخ هر علمي صادق است.

 

تفاوت ميان يك علم و تاريخ آن علم؟

در تاريخ يك علم مي‌خواهيم بدانيم عالمان آن علم دقيقا چه گفته‌اند و چه چيزي را مي‌توان به آنها نسبت داد. اما در علم مي‌خواهيم بدانيم آنچه اين عالمان گفته‌اند بايد بپذيريم يا رد كنيم؛ اثبات كنيم يا نفي؛ تاييد كنيم يا انكار؛ تقويت كنيم يا تضعيف؛ جرح كنيم يا تعديل؛ حك كنيم يا اصلاح؟ يك‌بار مي‌خواهم با دقت هر چه تمام‌تر بدانم عالمان يك علم در طول تاريخ درباره يك موضوع يا مساله يا مشكل چه گفته‌اند. بار ديگر، مي‌خواهم در خود آن علم وارد شوم و بگويم حال اين سخن آن عالم را در باب فلان موضوع يا مساله يا مشكل مي‌توانم بپذيرم يا نمي‌توانم؟ به كدام دليل مي‌توانم بپذيرم و به كدام دليل نمي‌توانم؟ و به ‌محض ورود به اين بحث، ديگر وارد آن علم شده‌ام. علم فلسفه اخلاق و تاريخ فلسفه اخلاق نيز همين‌طورند. كساني كه تاريخ‌نگار يك علمند به يكي از اين كارها همت گماشته‌اند: ويراست نقادانه و علمي، گزارش عقايد عالمان، تفسير سخنان عالمان، بازصورت‌بندي سخنان عالمان.

1- ويراست نقادانه و علمي، بدين معنا كه متن‌هاي عالمان را طوري ويراستاري‌ بكنند كه بتوان از «اشارات و تنبيهات» ابن‌سينا نسخه‌اي به دست داد كه به احتمال قوي از زير قلم ابن‌سينا بيرون آمده است، چون در طول تاريخ و به خصوص پيش از صنعت چاپ، اختلاف‌هاي فراواني ميان نسخه‌هاي خطي يك كتاب است و اين اختلاف در نسخه‌هاي چاپي كمتر شده است. پس اگر من از ميان نسخه‌هاي مختلف خطي و چاپي «اشارات و تنبيهات» نسخه‌اي نزديك به نوشتار خود ابن‌سينا فراهم كردم، ويرايش انتقادي كرده‌ام و مشغول تاريخ‌نگاري فلسفه‌ام.

2- گزارش عقايد عالمان، يعني اينكه بگويم عالمان اين علم چه عقايدي در باب موضوعات يا مشكلات آن داشته‌اند. اينجا، فقط گزارش مي‌كنم و مي‌كوشم دقيق‌ترين گزارش را از سخنان و آراي عالمان ارايه دهم.

3- تفسير سخنان عالمان، فيلسوفان همه به ‌وضوح هر چه ‌تمام‌تر مطلب نمي‌نويسند و در سخنان‌شان ابهام و ايهام و غموضي هست. بنابراين اگر من مثلا ابهام و ايهام و غموض موجود در متن هيوم را برطرف كردم و تفسيري به دست دادم كه با تمام متون بازمانده از او سازگار بود و بتوان گفت آن كه اين چيزها را نوشته علي‌القاعده بايد درباره اين موضوع هم نظرش اين باشد، گزارشگري نكرده‌ام، بلكه به استنباط خودم استدلالي مستند به نوشته‌هاي آن فيلسوف را عرضه داشته‌ام.

4- بازصورت‌بندي سخنان عالمان، يعني بيان سخنان يك فيلسوف با اصطلاحات امروزي. اينجا به محتواي راي دست نمي‌زنم، اما صورت‌بندي جديدي مي‌كنم و مي‌گويم اگر اين فيلسوف الان زنده بود و مي‌خواست با ترمينولوژي يا مجموعه مصطلحات ما سخن بگويد حرفش را در قالب اين مفاهيم و گزاره‌ها و جمله‌ها بيان مي‌كرد. اين نوعي بازآرايي يا صورت‌بندي جديد است كه محاسن فراواني دارد. وقتي اين تاريخ‌نگاري صورت گرفت، مي‌توانم وارد گفت‌وگو شوم و فلان راي فيلسوفي را بپذيرم يا به دليلي نپذيرم. آنجا ديگر من تاريخ‌نگار فلسفه نيستم و در حال فلسفه‌ورزي و گفت‌وگوي عقلاني‌ام؛ يعني گفت‌وگويي كه در آن بايد براي تقويت يا تضعيف يا رد و قبول آراي هر يك از اين فيسلوفان دليل و استدلالي داشته باشم.

 

ارتباط ميان دانستن علم و تاريخ آن علم

نكته ديگر اين است كه ميان دانستن تاريخ يك علم يا دانستن خود آن علم ارتباطي هست يا نه؛ يعني اگر بخواهيم به علمي وقوف بيابيم، بايد به تاريخ آن نيز وقوف بيابيم يا نه؟ به ‌بيان‌ ديگر، شرط لازم براي دانستن فلسفه اين هست كه تاريخ فلسفه را بدانيم يا نه؟ سه ديدگاه متفاوت در اين باب وجود دارد كه درباره آنها سخن مي‌گويم.

ديدگاه اول بر آن است كه معرفت تاريخي به فهم فلسفي كمك نمي‌كند. ريچارد رورتي معتقد بود كه در طول تاريخ بشر به لحاظ باورها، احساسات و عواطف، خواسته‌ها، نيازها و ارزش‌ها و هنجارها و آرمان‌ها و عادت و آداب‌ و رسوم آنقدر متحول شده است كه خواندن آراي فيلسوفي در تاريخ فلسفه به فهم فلسفي كنوني‌تان كمكي نمي‌كند و آنچه آنها در آن زمان مي‌گفتند با آنچه ما مي‌گوييم بي‌ربط است. نه اينكه آنها بي‌ربط سخن گفته‌اند، ما اينقدر متحول شده‌ايم كه ديگر حرف‌هاي آنها به زبان فيلسوفان علم با زمان ما ربطي ندارد. مثل اينكه جزوه‌اي در مورد تعمير درشكه پيدا كنيد كه سه هزار سال پيش فردي چيني نوشته است. نوشته‌هاي فرد چيني در كتاب درست است، اما ما ديگر درشكه‌اي نداريم كه با استفاده از آن كتاب مرمتش كنيم. هر كدام از شما هنگام مطالعه كتاب‌هاي فلسفه قديم گاهي به آرايي برمي‌خوريد كه فارغ از اينكه با آنها موافق يا مخالف باشيد، تعجب مي‌كنيد كه چگونه فيلسوفي چنين سخني گفته است. همين تعجب نشان مي‌دهد كه بشر آن روز با بشر امروز خيلي فرق مي‌كند. تعجب مي‌كنيد كه ارسطو، آن نابغه همه ادوار، در باب بردگي يا زنان چنين سخناني گفته است. هر چه اين شگفت‌زدگي بيشتر شود، نشان‌دهنده فاصله بيشتر است. گاهي آنقدر اين فاصله زياد مي‌شود كه حرف آن فيلسوف يا گذشتگان آن علم را نمي‌فهميم و فكر مي‌كنيم ما مخرج مشتركي نداريم.

پيش از ريچارد رورتي، فيلسوف ديگري كالينگوود نيز مي‌گفت اگر مي‌بينيد آراي فيلسوفي عجيب‌وغريب است فكر نكنيد او آدم جاهل يا سبك‌مغز يا تنك‌مايه‌اي بوده است، آنها انسان‌هاي ديگري بوده‌اند و ما دگرگون شده‌ايم و الان از لحاظ زيست‌شناسي شبيه آنها هستيم وگرنه از هر لحاظي با سرعت هر چه‌ تمام‌تر در حال تغييريم.

ديدگاه دوم از آن هگل و هگليان است كه مي‌گويند اين عجيب‌وغريب بودني كه امروز به چشم ما مي‌آيد درست است، اما مثل اين مي‌ماند كه فيلسوفي هزار سال عمر كرده باشد. آنها مي‌گويند، اگر فيلسوفي دو هزار سال عمر كند، در اين فرصت فراوان و مجال وسيع، آراي او نيز عوض مي‌شود، به‌طوري كه آراي اين شخص آرماني در دو هزار سالگي همان آرا در ۲۵ سالگي نيستند. هگل تاكيد مي‌كند كه ميان اين آرا گسستي نيست و آهسته‌آهسته تطور پيدا كرده‌اند؛ يعني اگر به عقب برگرديد، متوجه مي‌شويد كه آنها مقدماتي بوده‌اند كه اينها از دل‌شان بيرون آمده‌اند. آراي دو هزار سالگي خيلي با آراي ده سال قبل او تفاوت ندارد و همين‌طور آراي ده سال قبل او با آراي بيست سال قبل و همين‌طور وقتي به عقب‌تر مي‌رويم، مي‌بينيم كه با تفاوت‌هاي تدريجي به ‌صورت طبيعي از دل هم بيرون آمده‌اند. اگر اين آرا را در مجموع فيلسوفان در نظر بگيريم، طبيعي خواهد بود كه طي سه هزار سال آراي فيلسوفان تا اين اندازه دگرگون شود. بنابراين اين ديدگاه تاكيد دارد كه در اين آرا تفاوت هست، اما گسست نيست. اينها همه پله‌پله بر هم مبتني مي‌شده و بالا مي‌آمده است. بنابراين به نظر هگل فلسفه علم تاريخي است و تاريخ در فلسفه مهم است، اما دگرگوني‌ها به ‌تدريج صورت مي‌گيرد و به همين سبب متوجه آن نمي‌شويد. اگر عمرمان كفاف مي‌كرد و از زمان آناكسيماندر تا امروز مي‌مانديم، متوجه مي‌شديم كه اين آرا خيلي طبيعي به اينجا رسيده‌اند. ولي چون نبوده‌ايم، به نظرمان عجيب مي‌آيد.

راي سومي هم وجود دارد كه نسب آن به ارسطو مي‌رسد و در زمان ما راسل مدافع آن بود. راسل بر اين باور بود كه مسائل فلسفي در طول تاريخ بين همه ما مشترك بوده است. گاهي اشتراك قدري ضعيف‌تر شده و گاهي قوي‌تر، ولي ما امروز با همان مسائلي سروكار داريم كه نياكان ما با آنها سروكار داشتند و آن‌طور كه ما با اين مسائل سروكار داريم، نياكان ما نيز با عبارت‌هاي ديگر با آنها سروكار داشتند. مسائل فلسفي مسائلي‌اند كه در ذهن بشر مي‌مانند و براي همين هم ۲۵۰۰ سال يا ۳۰۰۰ سال چيز مهمي نيست. ارسطو هم معتقد بود كه آراي فلسفي متغير نمي‌شوند، آنچنانكه عادت‌ها يا احساسات و عواطف ما عوض مي‌شوند. اين مسائل در ذهن آدمي مي‌مانند و هر بار به صورتي درمي‌آيند و در واژه‌اي، در عبارتي و با جمله‌اي متفاوت بيان مي‌شوند. بنابراين اگر بدانيد فلان فيلسوف ۲۵۰۰ سال پيش در باب جبر و اختيار چه گفته است اين به فهم كنوني‌تان از مساله جبر و اختيار كمك مي‌كند. راسل در مقدمه كتاب معروفش كه مقدمه‌اي است بر شناخت لايب‌نيتس مي‌گويد فكر نكنيد كه زمانه لايب‌نيتس گذشته است و ما الان چيزي از او ياد نمي‌گيريم. مسائل فلسفي مسائلي‌اند كه از در پرتاب‌شان كني بيرون از پنجره داخل مي‌آيند. بنابراين مسائل ما با ۲۵۰۰ سال پيش فرقي نكرده‌اند. اگر آنها را فهمي‌ ديد مسائل امروزمان را نيز فهم مي‌كنيد. من از يك جمله راجر كريسپ استنباط مي‌كنم كه او نيز با راسل و ارسطو هم‌نظر است. از اين نظر كه مي‌گويد: «ما به نويسندگان نگفتيم چگونه بنويسند يا ننويسند، اما آنچنانكه گزارش كرده‌اند نوشته‌هاي‌شان به درد مسائل امروز ما هم مي‌خورد.» و من فكر مي‌كنم كه حق با او است و ديدگاه سوم قابل دفاع‌تر است.

 

درباره كتاب كريسپ

در ميان كتاب‌هايي كه در اين حوزه به زبان فارسي منتشر شده، كتاب «تاريخ فلسفه اخلاق» كريسپ با فاصله‌اي عظيم بهترين كتاب است، اما در زبان انگليسي هم كتاب‌هايي مثل اين چندان نوشته نشده و انصافا اين كتاب يكي از شاخص‌ترين و بارزترين كتاب‌هايي است كه در حوزه فلسفه اخلاق نوشته شده‌ است. البته بخشي از اين به راجر كريسپ برمي‌گردد كه ويراستار اين مجموعه است و بخش ديگر آن به اين برمي‌گردد كه نويسندگان بسيار مهمي به اين مسائل پرداختند. اگرچه وزن همه اين نويسندگان به يك اندازه نيست، اما واقعا همه اينها از سطح متوسط بالاترند.

من فكر مي‌كنم اين كتاب تا مدت‌هاي مديد براي هر كسي كه بخواهد به تاريخ فلسفه اخلاق در غرب رجوع بكند، بهترين كتاب خواهد بود. توصيه مي‌كنم كه اين كتاب را با طمانينه و تأني بخوانيد، آن ‌وقت متوجه مي‌شويد كه بصيرت‌هايي براي‌تان پيش مي‌آورد. چه چيزها كه از خودتان ‌پرسيده‌ايد و در اين كتاب كسي طرح كرده است. راجر كريسپ حتي آراي كساني را بيان كرده است كه تا پيش از آن‌ كسي به آراي آنها در اخلاق نمي‌پرداخت.

پيتر كريفت، فيلسوف و الهي‌دان امريكايي، در يكي از آثارش مي‌خواهد بگويد قرون‌ وسطي را تخطئه نكنيد و مي‌گويد: «تمام نظام‌هاي فلسفي مثبت كنوني كه بشر از آنها دفاع مي‌كند از قرون ‌وسطي رسيده است.» در ادامه براي تاييد سخن خود سراغ فيلسوفان مدرن مي‌آيد و مي‌گويد، فيلسوفان مدرن يا اصلا در باب فلسفه اخلاق تحقيقي نكرده‌اند يا به اخلاق پرداخته‌اند، ولي آرايي گفته‌اند كه هيچ فهم عرفي و شهودي‌اي آنها را تاييد نمي‌كند و در ميان آنها كه به اخلاق نپرداخته‌اند از هگل و هايدگر و دكارت و لايب‌نيتس نام مي‌برد، حال آنكه در كتاب كريسپ هم در باب آراي لايب‌نيتس مي‌خوانيم، هم درباره دكارت.

اينكه آدمي هنگام گرد هم ‌آوردن مجموعه‌اي از محققان تابع شهرت‌ها نشود، بسيار مهم است. اگر راجر كريسپ تابع شهرت‌ها مي‌شد، در اين اثر فصلي در باب لايب‌نيتس يا دكارت نبود، چون مشهورات مي‌گويد كه هگل يا لايب‌نيتس در اخلاق چيزي نگفته‌اند.

استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه اخلاق


به نظر هگل فلسفه علم تاریخی است و تاریخ در فلسفه مهم است، اما دگرگونی‌ها به‌تدریج صورت می‌گیرد و به همین سبب متوجه آن نمی‌شوید. اگر عمرمان کفاف می‌کرد و از زمان آناکسیماندر تا امروز می‌ماندیم، متوجه می‌شدیم که این آرا خیلی طبیعی به اینجا رسیده‌اند. ولی چون نبوده‌ایم، به نظرمان عجیب می‌آید.
راسل در مقدمه‌ کتاب معروفش که مقدمه‌ای است بر شناخت لایب‌نیتس می‌گوید فکر نکنید که زمانه‌ لایب‌نیتس گذشته است و ما الان چیزی از او یاد نمی‌گیریم. مسائل فلسفی مسائلی‌اند که از در پرتاب‌شان کنی بیرون از پنجره داخل می‌آیند. بنابراین مسائل ما با ۲۵۰۰ سال پیش فرقی نکرده‌اند.
در میان کتاب‌هایی که در این حوزه به زبان فارسی منتشر شده، کتاب «تاریخ فلسفه‌ اخلاق» کریسپ با فاصله‌ای عظیم بهترین کتاب است، اما در زبان انگلیسی هم کتاب‌هايی مثل این چندان نوشته نشده و انصافا این کتاب یکی از شاخص‌ترین و بارزترین کتاب‌هایی است که در حوزه‌ فلسفه‌ اخلاق نوشته شده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها