• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5761 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت

ضرورت «دوستي» در روزگار سخت

روح‌الله سپندارند

جان لاك، متفكر انگليسي و يكي از شارحان اصلي نظريه قرارداد اجتماعي زماني گفته بود: «هر جا دو فرد آدمي باشند كه بين آنها داور بي‌طرفي براي قضاوت نباشد، آن دو فرد در وضع اجتماعي نيستند و در وضع طبيعي به سر مي‌برند و در معرض همه ناملايمات هستند.» اين گزاره از طرف لاك در تبيين وضع طبيعي انسان‌ها و ضرورت قرارداد اجتماعي براي دفاع از جان، آزادي و اموال آنها مبنا قرار گرفت تا از آن ناملايماتي كاسته شود كه امنيت اين سه مورد را به خطر مي‌انداخت. 
با اين حال شايد بتوان براي آن گزاره، يك -يا شايد چند- استثنا آورد كه اساسا خارج از بحث قراردادهاي اجتماعي مدنظر لاك و ديگر نظريه‌پردازان قرارداد اجتماعي است؛ استثنايي كه چه قبل از تئوريزه كردن قرارداد اجتماعي از سوي فيلسوفان سياسي و چه بعد از تثبيت آن به اشكال مختلف در جوامع مدرن، هميشه بوده و انگار مي‌توان به وجود آن در آينده نيز اميدوار بود -يا دست‌كم ضرورت آن براي آينده و حال هم به ‌شدت احساس مي‌شود- آن هم «دوستي» است كه برخلاف آن نظر لاك حتي در غياب داوري بي‌طرف، مي‌تواند از ناملايماتي كه جان و آزادي و اموال فرد را به خطر مي‌اندازد، دور باشد و چه بسا، خودش در مقام مدافع آنها براي فرد قرار گيرد.
اگر چه مي‌توان روابطي مانند روابط خانوادگي و تباري را نيز به صورت پيشيني، مقدم بر قراردادهاي اجتماعي در جوامع مدرن، به عنوان روابطي در نظر گرفت كه بي‌نياز از داوري بي‌طرف از ناملايمات به دور باشد، اما اين پيوندها غيرانتخابي و جبري بوده و از همين منظر، گاه پيوند عاطفي و محكم در اين نوع روابط نيز نه انتخابي كه برآمده از كليشه‌هاي تحميل ‌شده‌ براي آن نقش‌هاست. هر چند از همان انسان‌هاي نخستين و داستان‌ها و افسانه‌ها تا همين امروز بارها و بارها شاهد ناملايمات ميان افراد در چنين روابطي بوده‌ايم.
با اين حال رابطه دوستي، رابطه‌اي انتخابي و اختياري است كه دو انسان را با اشتراكات يا تمايلات نزديك به هم، به دوستاني بدل مي‌كند كه مي‌توانند بر آن پيوند اتكا داشته باشند؛ ناگفته پيداست كه ناملايمات در پيوندهاي دوستي نيز كم نيست و همه ما تجربه‌هايي از دوستي‌هاي نزديكي داريم كه بعد از مدتي از هم گسسته است.
اما اين نوشته معطوف به آن دوستي‌هاي حقيقي است كه در آن نه منفعت‌طلبي‌هاي فردگرايانه مطرح مي‌شود و نه دورويي‌هاي مرسوم در ديگر روابط. دوستي‌هايي كه پايدار مي‌مانند و ارزشش به گونه‌اي است كه مثلا سعدي در وصف آن مي‌گويد: «گر مُخير بكنندم به قيامت كه چه خواهي، دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را». اين «دوست»، ديگر آن معادلات مدنظر فلوبر را بر هم مي‌زند كه گفته بود: «ما همگي در يك بيابان هستيم، كسي كسي را درنمي‌يابد.» اين دوست آمده است براي آنكه ديگري را دريابد، درك كند، با او هم‌سخن شود و اگر دردي دوا نكند، همدردي باشد براي روزگار سخت.
اما چرا از روزگار سخت حرف مي‌زنم؟ و چرا در چنين روزگاري، «دوستي» ارزشي دوچندان دارد؟ روزگار سخت چه برآمده از شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي باشد و چه مرتبط با مناسبات شخصي و روحي يا دشواري‌ها و زخم‌هايي مثل از دست دادن عزيزان، همواره مستعد ويراني انسان است. در روزگار سخت، انسان در لبه پرتگاهي است كه هر آن، بيم سقوط مي‌رود حتي اگر نخواهد به سقوطي خودخواسته تن دهد، ناتواني و ويراني ممكن است به جايي رسد كه انسان را از پاي درآورد. اينجاست كه «دوست» مي‌تواند در كنارت باشد. در كنار او مي‌توان از دردها گفت، از زخم‌ها فرياد زد و ناله كرد، حتي گريست و به قول سيسرو چه چيز شيرين‌تر از آن است كه كسي را داشته باشي و بتواني بي‌پروا با او از هر دري سخن بگويي، چنانكه گويي با خويشتن سخن مي‌گويي.
همه اينها در مورد دوستي‌‌هاي حقيقي و ناب است كه در آن خبري از ناراستي ديده نمي‌شود و نه كينه، نه چندرويگي و نه حسادت و بدخواهي، هيچ كدام به آن راهي ندارد. آن موقع مي‌توان گفت كه دوستي با آدم خوب، دوستي واقعي است. در چنين وضعيتي ديگر نبايد نگران آن گزاره اسپينوزايي باشيد كه «چيزهاي خوب براي آن خوبند كه ما دوست‌شان داريم نه اينكه از اين‌رو دوست‌شان مي‌داريم كه خوبند». ما در دوستي‌هاي حقيقي، چون خوب هستند، دوست‌شان مي‌داريم. هر چند اين گزاره ملاحظاتي دارد كه مي‌توان «حقيقي» را به چالش كشيد، اگر دوستي «حقيقي و ناب» وجود دارد، نمي‌توان در روابط دوستي متناقض قرار گرفت كه يكي در انكار ديگري است يا دست‌كم در ساحت متضاد تعريف شود، آن موقع لابد يك جاي كار لنگ مي‌زند.
حالا براي اين روزهاي‌مان قرار نيست نسخه‌ و توصيه براي انتخاب دوست بنويسم، مي‌خواهم فقط براي خودمان يادآوري كنيم كه وقتي جوامع دچار انسداد مي‌شوند و انسان‌ها در مرز فروپاشي قرار مي‌گيرند، دستاويزهاي مختلفي براي نجات انسان وجود دارد كه هر كسي مي‌تواند به آن چنگ بيندازد، ساده‌ترين آنها و در وضعيتي پارادوكسيكال شايد دشوارترين آنها، رفتن است. اينكه انسان هر چه دارد بگذارد و با قلبي فشرده آن جامعه را ترك كند تا روياي روزهاي بهتري هم اگر در سرش نباشد، دست‌كم از كابوس اكنون، بيرون رود. راه ديگر براي دوام آوردن، خلسه‌هايي است كه آدمي را از امر واقع دور مي‌كند و اين خلسه‌ها مي‌تواند صور مختلف داشته باشد كه در اين نوشتار مجال پرداختن به آن نيست. اما شايد كوچك‌ترين راه براي تاب‌آوري و در عين حال شايد ارزشمندترين آنها، باريكه‌راه «دوستي» باشد كه بدانيم همچنان مي‌توان به «انسان» اميدوار بود تا در روزگار سخت، انسان‌هاي كمتري در مرز فروپاشي، به آن مغاك سقوط كنند. پس اگر دوستي‌هاي ناب و حقيقي داريد كه در چنين زمانه‌اي با تمام ناملايماتش پايدار مانده است، قدر آن را بدانيد كه اگر دوباره به سيسرو ارجاع دهيم: پاداش دوستي، خودِ دوستي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون