به بهانه اجراي نمايش «شيطوني» كاري از مهدي كوشكي
رقصِ متن در دست كارگردان
احسان صارمي
دو رفيق نشسته بر خودرويي فرسوده به دنبال يافتن فردي هستند كه پاي رفيق ضعيفتر را مصدوم كرده است. مصدوم ماجرا نانش بابت پاي شكسته آجر شده است. رفيق قويتر مصر به انتقام است. دومينوي اتفاقات آغاز ميشود. ميدان سعادتآباد محل جدال است. رفيق قويتر ضرب شستي نشان گنده لات ماجرا ميدهد و در شهر آواره ميشود.
انتقامجويان در پي آنان روان ميشوند. گروگانگيري، تعقيب، تماسهاي تلفني، مرگ پدر، پرواز به تركيه و كنسل شدن و همه و همه منجر به آن ميشود كه رفاقت ميان دو رفيق به زوال كشيده ميشود و همهچيز متوجه آن ميشود كه رفاقت توام با خيانت بوده است. رفيق قويتر، رفيق ضعيفتر را كنار ميزند و در آخرين كارزار به جاي او زخم بزرگ را برميدارد. اين داستان فيلمي از كيميايي نيست. اين برشي طولاني از يك وسترن نيست. خبري از روابط دوستانه ميان دو قهرمان هندي هم نيست. اين داستاني امروزي بر صحنه تاريك تئاتر است. روزگاري تيره از جهان اطراف رفاقتهايي كه به قول امروزيها بوي نوعي نجاست ميدهد. اين نمايشي از مهدي كوشكي است. كوشكي پس از ماجراجويي طولانياش با «ولپن» به سراغ نمايشي به قلم خود رفته است. همانند «باد شيشهها ميلرزاند» دو رفيق در مسير طولاني چند كنش قرار ميگيرند و در اين ميان پاي زني نيز در ميان است. اين زن محكي بر رفاقت آنان است. محك رفاقت به عنوان تم دراماتيك هر دو اثر به آفرينش داستان منجر ميشود، همان چيزي كه به نظر كوشكي در آثارش همواره دنبال كرده است. در نظام داستانپسند نمايشهاي كوشكي، روايتگري به شكل كلاسيكش فضايي را فراهم ميكند تا كنشهاي دراماتيك برجسته شوند. دو شخصيت پشت خودرويي قرمزرنگ نشستهاند تا در ايستگاههاي مختلف نمايشي دست به كنش زنند و اين كنشها آنان را به مقصد نهايي رهنمون كند. اما برخلاف يك وسترن كه كنش دوئل با تيراندازي و ششلولكشي همراه است، در نمايش كوشكي كنش نهان ميشود. به نمايش درنميآيد. دربارهاش سخن گفته ميشود. مهرداد در دفاع از شهرام، ضارب ميشود و فردي را در ميدان كاج سعادتآباد مضروب ميكند. مدام درباره اين اتفاق صحبت ميشود و جزييات آن بين اين دو ردوبدل ميشود؛ اما خبري از كنش نيست. تنها كنش ممكن خروج مهرداد و نوشيدن مقداري آب و سوار شدن است، همين. كنش تهاجم به يك نوشيدن تقليل پيدا ميكند و اين همان رويهاي است كه تا پايان دنبال ميشود: تقليل كنشها به نوشيدن آب. اين يك رويه نشانهشناختي است و زماني برجسته ميشود كه علائم گرافيكي مدام با پاشش اطلاعات در برابر مخاطب ظاهر ميشوند. گويي هر آنچه آنان نقل ميكنند ميتواند به يك دال تقليل پيدا كند.
اين مهم باعث ميشود مخاطب صرفا شاهد تماشاي يك نمايش كلاسيكوار نباشد. او در يك بازي اسير است. او بايد ميان ديدن و شنيدن نمايش و دنبال كردن نشانهها يكي را انتخاب كند؛ اما آرام آرام ميفهمد كه اين بازي يك نظام آموزشي را رقم ميزند. او درمييابد كه تماس مادر شهرام با يك نشانه ثابت گرافيكي مشخص ميشود؛ پس دالها و مدلولها به يك همنشيني منطقي نزديك ميشوند. اين يك بازي زباني است از همان جنسي كه ويتگنشتاين از آن سخن ميگويد.
تقليل كنشها به نشانهها اما منجر به انتزاعي شدن نمايش نميشود. مهدي كوشكي كماكان اساس نمايش خود را در بستر داستان نگاه ميدارد و اجازه نميدهد جهان اثرش از داستان خارج شود. حتي دو دختري كه هريك نقش منابع صوتي نمايش را به عهده دارند- باز يك رويه تقليلگرايانه- بدل به نظامي براي آفرينش انتزاع نميشوند. در اينجا واژگان هستند كه قطاروار از دهان بازيگران جاري ميشود و داستان مهرداد و دوستاش و پدر زمينگيرش را روايت ميكند و آن را در مقابل داستان شهرام زنباره و يك رقاص پارتيها قرار ميدهد. دقت كنيم كه در همين دو داستان نقطه اشتراك دو رفيق زن است؛ وگرنه شهرام يك موجود ضعيف رقاص است و مهرداد يك قلدر احتمالا موادفروش- بهواسطه لقب ماشروم. تنها نقطه اشتراك زن است كه در نهايت موجبات مرگ نهايي مهرداد را فراهم ميكند.
مهمتر آنكه كوشكي براي رسيدن به داستاني بودن اثرش بسيار وامدار سينماست. تقليل كنشها به نشانههاي تصويري و بصري را ميتوان در سينما جستوجو كرد. همانند نشان دادن اينسرت يك دست كه خوانشپذير ميشود، بدون آنكه بدانيم دست چه كسي است. حتي در شكل افراطياش به آزمايش ماژوخين ميماند. چينش يك تصوير ثابت در برابر تصاوير متغير كه براساس برداشت ما احساسات متفاوت را رقم ميزند. اين رويه در نمايش كوشكي نيز تكرار ميشود. خندههاي اوليه به رفتار شهرام ملقب به شپره، به تراژدي نهايي بدل ميشود كه گويي حال و روز همه ما است و راه برونرفت از اين وضعيت گويا قرباني شدن است.
مهدي كوشكي شايد يك وسترن تئاتري آفريده است كه در آن خبري از كابوي تنها نيست. اينجا با يك قهرمان خسته روبهروييم كه داغي سرب برايش قرصي خوابآور است. ما را به ياد «شين» مياندازد، بدون آن جين و ششلول و كلاه. «شيطوني» يك شيطنت دراماتيك در بستر متن است كه به اجرا پيشنهاد ميدهد جهان امروز ما را به چند نشانه تقليل دهد. چند نشانه كه ما را با رقص سياهي امروز دراندازد.