• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4074 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۶ ارديبهشت

لايه‌هاي پنهان هراس در عرصه طنز سياه

ايهام خاكستري شهر سرد

داوود شهيدي

ايهام خاكستري شهر سرد كه يك صحنه براي خلق هراس است، هم هزارتو است و لايه‌لايه است و هم بازيگران اين صحنه ساكنين آنند. اگر قرار است كه شهر سردرگم را و سردرگمي شهر را يادآور شوم، مي‌گويم: صداي خراشنده يك ماشين مدفون و نور نئون را تكرار مي‌كند و بيان يك بلندي سرگيجه‌آور است در آسمانخراش‌ها و ژرفاي مرگبار يك دره عميق در بزرگراه‌هاست. پر از دود است و سرشار از سايه و شبح و شبكه غريب از لانه‌هاي موريانه‌هاست و رگ‌هاي گند فاضلابش هم لانه خفاش‌ها و موش‌هاست. سطوح بزرگ شيشه و نور شديد، همجوار تاريكي‌هاي عميق است. ظلمات غريب و ممتد و يكپارچه است كه نورافكن‌ها سوراخ‌سوراخش مي‌كنند؛ و معماري ها: اگر اكسپرسيونيست‌اند كه بياني يا تظاهري از رنج خانه‌هاي مهيبند يا اگر «ناراتيو»‌اند كه بازهم روايتي از خودبيگانگي و تنهايي.

عبوس؛ و اگر «اسكالپچرال»‌اند كه هياكل شياطين نگاهبانان دوزخ را نماياننده‌اند؛ و در شيكاگوي سرد و پرهياهوست كه اشباح سرگردان همداستان و همراه با خرافه‌پرستي‌هاي راه گم كرده، در كوچه و پس‌كوچه‌ها و شاهراه‌هايش، شب‌ها و روز‌ها پرسه مي‌زنند و اشاره مي‌كنم كه خرافه‌پرستي، يك جور بي‌سوادي فلسفي است يا توهم‌زدگي فكري و ادامه مي‌دهم كه بدون فلسفه يا بهتر بگويم بدون پشتوانه فكري، هيچ چيز واقعا هولناك و هراس‌آور نيست؛ و مي‌دانيم كه ريشه فلسفه در مافوق طبيعت است يا «سوپر نچرال» است و لايه‌هاي نامريي هستي و بخش پنهان روح و روان آن است؛ و اين است كه اشباح، اگر بر ذهنيت فيلسوفانه- حتي اگر كه چون خرافه پرستي عوامانه باشد - و باور‌هاي با ريشه‌هاي عميق در ضمير ناخودآگاه جمعي، استوار نباشند، تنها يك مشت سايه‌اند كه با يك كليك كليد برق و روشن و خاموش شدن يك لامپ- مثل يك پلك را باز و بسته كردن- ناپديد مي‌شوند. ولي من مي‌گويم كه اگر خرافات نبودند، چقدر زندگي كردن معمولي و يكنواخت بود و بدون خرافات و اعتقادات جادويي، خيلي هم سرشار از كسالت يا حتي ابتذال... باري، اما ريشه‌هاي هراس در ذهن و روان است و سرآغاز تابو‌هاي ذهن و روان، در دوردست‌هاي تاريخ است كه طي آن و به تدريج، ذهن و روان انسان - و بدينسان عميق و ريشه‌دار- به آنها معتاد و مبتلا شده است؛ و اما شيكاگو بدون اين حرف‌ها هم خوفناك است؛ زيرا يك آبگوشت خوب براي كشت و رشد و تكثير فساد ميكروبي مافيا است با سردسته‌هاي بي‌رحم مثل پدرخوانده «آل كاپون» يا همسانان او، گابينو و لوچيانو و... شليك‌ها و دسيسه‌ها و ماركت سياه مواد مخدر كه در تاريكي مرداب ژرف لول مي‌زنند؛ و اما... جنايت سرشار از خرافات است و هم ناگزير و مجبور و محكوم به خرافات است تا هم جنايت جدي و سازمان‌دار باشد و هم ذهنيت ترس و لرز دربر‌گيرنده فضاي جنايت... در شيكاگو اما بخش نامحترم روح نگاه مي‌كند به بخش نامحترم شهر تا در آن منعكس شود و از آن انعكاس يابد و تا با آن درآميزد. اين دوزخ اين جهاني تنها بايد بيان شود و نه اينكه پنهان شود؛ و بايد افشا شود و نه بي‌اعتنا بماند؛ و اما اين دوزخ انعكاس جسماني روح است و روح انعكاس رواني دوزخ؛ و اين است كه روح در شيكاگو سرگردان است و شيطان در شيكاگو پرسه مي‌زند تا فاوست‌هاي مذكر و مونث را شكار كند و اما در شيكاگو، اين مرگ است كه سرد و خاكستري بر اين موضوعيت باطل اباطيل همه‌چيز باطل است، باطل اباطيل، نظاره مي‌كند و پوزخند مي‌زند. باري و اما اين زمان و اين هنگام كه در عرصه كابوس، كار و هنرطنز سياه، عريان‌كننده دنياي بي‌رنگ روح زخم خورده است؛ و اين مرگ و شيطانند كه بازيگرهاي اصلي‌اند.

و اين است كه من مي‌گويم كه اين سردي بي‌حس و بي‌عصب، در كارهاي سياه ناشي از يك فضاي «بي حس و حال» است.

SENCELESSNESS / SEXLESSNESS = CHILDLESSNESS

و مي‌گويم كه دراين رودررويي كلام و تصوير، كدام بخش وجود در كار هنر، بيان زنانگي است و كدام بخش ديگر بيان مردانگي است؛ و اين است كه به تعبيري، فرويديستي، هيچ‌گرايي از عدم جنسيت‌گرايي است كه مي‌رسد به عدم تفاوت و احساس يا فضاي «بي‌حس و حال» و اينجاست كه همدردي به بي‌دردي مي‌پيوندد؛ و اين فضا -زمانِ بي‌حس و بي‌عصب و بي‌درد يا يك بيان خاكستري محض و جو بي‌رنگ است كه همان انگاره‌اي از يك دنياي بي‌كودك است و دنياي بي‌كودك، يك دنياي بي‌خداوند يا خدا مرده يا خدا فراموش است؛ و اين است كه خالق و طراح طنزسياه روانشناسي و متافيزيك را مي‌خواند و مي‌داند و سپس مي‌گويد: براي بيان اين همه «ترسيدن»، به يك «جا» احتياج است كه به ناگزير فضاي معماري و شهر است. سپس شيرجه مي‌زند در ژرفاي بي‌انتهاي گرافيك و ايلوستراسيون در فضاي ابرشهر نيويورك‌سيتي يا شيكاگوي مطرود يا لندن باران ريز و پرداختن به كار روي دراكولاي خون‌آشام و گربه‌هاي رقصنده و باغ جن‌زده و حيرت و رنج و الفباي تفكربرانگيز...

معمار، نويسنده و طراح طنزسياه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون