هاشمي به روايت هاشمي (60)
اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد ميدانيد كه از ماههاي پاياني سال گذشته بهصورت دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كردهايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در شماره قبلي در مورد قضيه ترور شاه توضيحاتي داد. او در اين بخش از مصاحبه در مورد خاطرات زندان قزلقلعه و بازجويي و شكنجههايش صحبت كرده است كه در اين شماره ميخوانيم:
در قزلقلعه مشكل فقط اعلاميه بود؟
آن موقع در قزلقلعه در حد اعلاميه بود مسائل، طبعا در مورد اعلاميه اينها، خيلي سختگيري نميكردند. شكنجه و اينها كه نسبت به ما خيلي زياد نبود، همين بود كه گفتم. ديگر دوره سختي نبود. آقاي كروبي و يك عده زيادي هم آن موقع در زندان بودند كه ظاهرا همان موقع بود كه خبر دادند، خداوند يك بچهاي به آنها داده بود همين تقي را كه حالا پايش قطع شده در جبهه، جنگ رفته بود- همان موقع ايشان متولد شده بود. قاعدتا سنش ميخورد به آن موقع بله، بايد ايشان باشد. مرحوم سعيدي هم من فكر ميكنم در همان قبل از آنكه ما برويم شهيد شده بود.
سال 49 بود؟
يا آن بازداشت بعدي ما است. احتمالا چون ما در قزلقلعه بوديم، اينكه حالا ميگويم دوباره 49 هم من رفتم قزلقلعه، آنجا كه بودم آن اتاقش و اين چيزها را به ما نشان ميدادند. درست است به هر حال آنجا مدتي بوديم و طولي هم نكشيد كه پروندههايمان را جمع و جور كردند و ما را فرستادند قصر. ما آمديم در زندان قصر. ما حالا براي اول بار آمديم زندان عمومي تا به حال همهاش انفرادي بوديم. تو زندان قصر تركيب ديگري بود، بقاياي نهضتيها بودند. نهضت آزاديها، بعضيها مثل دكتر شيباني و علي بابايي و اينها بودند و مهندس بازرگان و آقاي طالقاني و اينها.
در مراسم جشن تاجگذاري آزاد شدند؟
آزاد شده بودند آنها قبلا، ما بله، تودهايها، يك عدهاي بودند از تودهايها، از ملل اسلاميها. آقاي حجتي را آورده بودند آنجا كه از بچهها جدا باشد. البته خود ملل اسلاميها آن موقع در بند سه بودند. ما را بردند بند چهار. از پانزده خرداد بودند. آن خاقان و محمد آقاي باقري و يك عدهاي آن شهاب و... از موتلفه هم آنجا بودند. طلبهها هم خب، ما بوديم، محمد منتظري هم بود آن موقع -شهيد منتظري- همين كامراني و منصوري بود حالا من كامراني يادم نيست آن هم، آنجا بودند. دو سه تا اتاق دست ما بود، كمون داشتيم. يك كمون مذهبيها بودند يك كمون كمونيستها بودند. از تودهايهاي قديم بودند، از آن چيزهاي قديم كه حالا مثلا حبس ابد داده بودند از آنها هم بودند. خيلي هم ما شايد 40-30 روز بيشتر هم آنجا نبوديم. همه حبس ما هفتاد و پنج روز طول كشيد يا نود روز، سه ماه طول كشيد تا آزاد شديم. من دو [ماه] از آن را كه قزلقلعه بودم. اين وضع زندان آن موقع خب، براي ما قابل توجه بود. آنجا كه بوديم اولا موقعيتي بود كه بحثها را تعقيب بكنيم. گروهها را بشناسيم، جريانها را آنجا بيشتر شناختيم. ملاقاتيها كه ميآمدند موقع ملاقاتي يك طوري بود كه ميشد صحبت كنيم با بيرون. ما قزلقلعه چنين ملاقاتي نداشتيم. براي اولينبار بود كه ميآوردند پشت ميلهها و مسائل زيادي داشتيم. خب، با كمونيستها آنجا رابطه نسبتا خوبي داشيتم. مهماني ميآمدند. مهمان، اولا آنها پذيرفته بودند كه مثلا ما آنها را پاك نميدانيم. مهماني كه ميخواستند بدهند آشپز خودمان را ميبردند. ما هم به آنها خيلي محبت ميكرديم، آنها خب، اغلب زندانيهاي طولاني بودند كه خيلي ملاقاتي نداشتند. ما زياد ملاقاتي و امكانات برايمان ميآوردند، هر چه ميآوردند تقسيم ميكرديم بين همه زندان. روي اينها اثر ميگذاشت. برخورد با اينها خوب بود، زندان ما دايما جديد ميآمدند و ميرفتند ديگر، خيلي راكد نبود. زندان آنها يك مقدار راكد بود. آنجا بيشتر اطلاعات زيادتري از ملل اسلامي از آقاي حجتي گرفتيم كه ايشان ميدانست. او البته خب، شما چيزي بيشتر درباره آنها ميخواهيد بدانيد بايد از آقاي حجتي و آقاي بجنوردي بپرسيد كه با آنها بود. افرادشان آنها هستند. آقاي منصوري، ديگران، همه آنها جزييات را خودشان ميدانند، به هرحال روشن بود كه آن موقع جوانهاي بسيار خوب، متدين جدي بودند. منتها خيلي جوان بودند، يك نپختگيهايي داشتند كه با آن نپختگيها كم نتيجه توانستند بگيرند، از اين جمعيت خوبي كه درست كرده بودند. ولي به هر حال كشف آنها آن موقع نشان اين بود كه جامعه مذهبي بعد از پانزده خرداد خب، افتاده در يك مسير مبارزه جدي. بعد از قضيه بخارايي اينها، كه سركوب شده بود آن جريان هياتهاي موتلفه، آن بعد نظامياش مخصوصا كشف اين جريان در زندان هم براي مسلمانها يك نوع اعتباري بود. احساس ميكرديم خب، در زندان روي اين مسائل خيلي حساب ميشود. قطعا دنيا و رژيم روي اين حركت حساب ميكرد. گرچه او كاري نتوانست بكند ولي نفس[كار]، بايد گفت كه آن يك گامي بود به طرف جديتر شدن مبارزه و همگانيتر شدن مبارزه و فكر مبارزه مسلحانه در بين جوانها. در هر حال در بيرون هم افسانههاي زيادي گفته ميشد از روحيههايشان، شخصيتهايشان، تعبدهايشان، فداكاريهايشان آن موقع اينها نقل محافل بود وسازنده بود براي ديگران. خب، ما زندانمان را كشيديم و آن موقع آقاي رباني و آقاي منتظري هم زندان بودند ديگر، آنها را پيش از ما گرفته بودند.