اسير محبت جنوبيم
اما دل به جنوب نميدهيم
سينا قنبرپور
فقط هرم گرما نيست كه اين خطه را تمايز بخشيده است. فقط شرجي نيست كه اسيرت ميكند. حس و حال ديگري بر جنوبيها حاكم است. نامش را خونگرمي بگذاريم يا ميهماننوازي مهم اين است كه هيچ كسي نيست كه بگويد قدم بر سرزمينهاي جنوبي ايرانگذاشته و بدون آنكه ايام خوشي را سپري كرده باشد به خانه خود بازگشته است. خاكش پاگيرت نكند، محبت مردمانش تو را بنده جنوب ميكند. اما حس و حال «كار» در جنوب به گرماي محبت مردمانش نيست. روزگاري به لطف نعمتي خدادادي، «نفت» براي بخشي از خوزستان رنگ و روي ديگري به رخ كشاند. اما جنوب و خوزستان به «نفت» نبود كه تا عمق تاريخ ريشه دوانده بود. آن زمان كه كشورگشايان در جستوجوي سرزمينهاي تازه و بازارهاي متعدد بودند جنوب رونقي داشت. دريا و دريانوردي پيش از آن جنوب ايران را متفاوت كرده بود كه كشتيهاي تجاري و نظامي براي فتح بازارهاي جديد بوشهر و هرمز و سواحل مكران در آن پهلو بگيرند. از تيس در جوار چابهار كه هنوز يادگار پرتغاليها را دارد تا هرمز و قشم يا حتي بوشهر نشان از آن دارد كه سواحل جنوب ايران دروازه مهمي براي كشور بودهاند. اما اين دروازههاي بزرگ و مهم كشور، ورودي خوبي به جيب مردم و ساكنان جنوب نبودهاند. شايد بنادر مدرني چه براي بارگيري نفت در خارك و ماهشهر و چه براي كالا در بوشهر و بندرعباس داشته باشيم اما ساكنان ۲هزاركيلومتر سواحلي كه از خرمشهرتا گواتر گستردهاند يا ماهيگيرند يا چشمشان بايد به بازار تهلنجي ها باشد . محبت و دل بزرگ جنوبيها حتي با اين روزگار محدود به صيد و مشاغل ابتدايي و قديمي كه به تكنولوژيهاي روز هم مجهز نشدهاند پاياني نمييابد و محصور نميشود و آنها هم، چنان آفتاب كه در پهناي دريا مينشيند به آمدن روزهاي بهتر اميدوارند. در اين روزها كه مناسبت «كارگر» و روز ملي «خليجفارس» است قدري به كارگران و دريا و زحمتكشان جنوبي بيشتر بينديشيم. سالها از جنوب و خونگرميهايشان گفتيم و نوشتيم. آنها كه همچنان در ميهماننوازي يكهتازند اما بهتر آن است، آنها كه دستي در برنامهريزي و تصميمسازي دارند از اين خوان نعمتي كه خداوند گسترانده، بهتر بهره بگيرند.