• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4096 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۳ خرداد

شعر طنز

سرویس آدم

اسماعیل امينی

 

صبحگاهی بود

صبحگاه پر نشاطی بود

و هوای شهر از بوق و دروغ و دود و دم آلوده بود

اوضاع قاطی بود

چه بساطی بود!

در خیابان آش درهم، جوش آدم بود و ماشین بود

صبحگاهی بود و سقف آسمان انگار پایین بود

حال و روز شهرمان این بود

کارمندانِ پیاده، بربری در دست می‌رفتند

مایه‌داران، و سواران همچنان سرمست می‌رفتند

یک‌نفر لم داده در شاسی‌بلندی شاد و بی‌غم بود

جای او ده نوجوان در یک ونِ کوچک

جای‌شان کم بود

ون نگو، سرویسِ آدم بود!

 

 

قصه گاف

حمید اسماعیلی

 

پیش آمده خود را به گِل و شُل زده باشی؟

یا سر به تهِ چاله مَنهُل زده باشی؟!

تا حاجت خود از کف خرمهره بگیری

هی چنگ به انواعِ توسل زده باشی؟!

فالِ ورق و قهوه اگر خوب نیامد

گاهی به لغت‌نامه تفأل زده باشی؟

تا دور بگیرد موتورِ دیزلی تو

در باکِ خودت سوختِ الکل زده باشی؟

از بابتِ کسبِ رده هوشِ طلایی

رودست به یک داورِ اُسکل زده باشی؟

.

.

.

.

سرخاب و سپیداب کنی چهره خود را

سنجاقِ سری نیز به کاکل زده باشی؟

گاهی به زنان بند کنی، گاه به مردان

تا خیرِ سرت حزب و تشکل زده باشی؟

از توبره‌ات یک شکمِ سیر بلُمبی

پاتک پس از آن نیز به آغل زده باشی؟

این‌ها همه خوب است، ولی از همه بدتر

این است که خود را به تجاهل زده باشی!

نقصانِ وجودت شده وردِ سخنِ خلق

یک‌عمر فقط لافِ تکامل زده باشی

تاراج کند خیلِ ملخ مزرعه‌ات را

مانند مترسک به افق زل زده باشی

ده‌سال بکوشی به تفاهم برسد کار

یک‌باره ولی زیرِ تعامل زده باشی

این قصه گافی‌ست که در وقتِ اضافی

در بازیِ حذفی به خودت گل زده باشی

 

 

چند رباعی

عباس صادقی زرینی

 

اندیشه‌ام این بود زرنگم انگار

با قسمتم این‌بار بجنگم انگار

در قلب تو سرمایه‌گذاری کردم

من صاحب یک معدن سنگم انگار

 

هرکس که برای او بمیری مُرده

تا بودن او را بپذیری مرده

دریا به من آموخته هر ماهی را

هروقت که از آب بگیری مرده

 

نه آیه‌ای و نه سوره‌ای دارد عشق

سوزانده مرا، چه کوره‌ای دارد عشق!

پیراهن پاره، جگر صد پاره

چه قصه پاره‌پوره‌ای دارد عشق!

 

هم ناز و ادا و هم بلا دارد عشق

زیرا که شروع و انتها دارد عشق

مثل همه مصارف روزانه

تاریخ خرید و انقضا دارد عشق

 

دو دوبيتي

راشد انصاري

 

تو شكل هشتي و هفتي برادر

شدي بد موقعي نفتي برادر

پس از عمري كه خوردي مال مفتي

كجا غيبت زد و رفتي برادر؟!

 

خداي عده‌اي پوله خدا جون

زمونه غرق بامبوله خدا جون

شبا شيطون پارازيت مي‌فرسته

همه‌ش خط تو مشغوله خدا جون

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون