اعتراف به اشتباه
حسن لطفي
مرگ ناصر ملكمطيعي در كنار اندوهي كه براي خيل عظيم طرفداران، خانواده و دوستانش به وجود آورد شرمندگي و نشانههاي اميدواركننده هم داشت. شرمندگي براي كساني كه بعد از فيلم برزخيها در سال 1361 درهاي بسته و ديوارهاي بلندي شدندتا از ورود او به عالم سينما جلوگيري كنند. از اين كسان، برخي در طول زمان دچار تغيير نگرش شدند فاصله گرفتند. عدهاي شان به اشتباهات خود اعتراف كردند و جمعي نيز گمان كردند، قرار گرفتن در مسير جديد خودش نوعي اعتراف به حساب ميآيد. البته اين دو گروه تنها كساني نبودند كه در عالم فرهنگ، سياست، هنر و... پي ساخت ديوار و جدا كردن آدمها به خودي و غيرخودي بودند. عدهاي نهتنها به اشتباه خود اعتراف نكردهاند بلكه هنوز معتقدند مرغ يك پا دارد. گمان ميكنند اگر اشتباهي هم شده باشد مربوط به آن كساني است كه از گذشته خود پشيمانند و ديگر به هر كس با من نيست دشمن من است،اعتقادي ندارند. بد نيست همينجا به مراسمي اشاره كنم كه 15 مهر 1392 در روز معماري توسط جمعي از معماران، مهندسين ساختمان و علاقهمندان به سينما برگزار شد؛ مراسمي كه در آن براي اولينبار در سالهاي پس از انقلاب اسلامي بهطور رسمي از ناصر ملكمطيعي و پوري بنايي تقدير شد؛ تقديري كه همراه با اعتراف به اشتباهي شد كه با آن سعي در حذف ناصر ملكمطيعي شده بود. بحث را من شروع كردم و تهمينه ميلاني به خوبي كاملش كرد. او معتقد بود اعتراف به اشتباه كار بسيار خوبي است كه جرات ميخواهد. جراتي كه اگر باشد دنياي بهتري ميسازيم. (نقل به مضمون ميكنم. گذر زمان اصل گفته او را از خاطرم برده). جراتي كه انگار هنوز برخي ندارند. بگذريم و برويم سراغ نشانههاي اميد بخش! 1- هيچ بنيبشري در هر پست و مقامي نميتواند به زور كسي را از دل كسي بيرون يا به دل كسي داخل كند. 2- زمانه داور اصلي است و به تعبير زيباي بهرام بيضايي در نمايشنامه و فيلم مرگ يزدگرد داوران اصلي از دل آينده بيرون ميآيند (آيندهاي كه براي ناصر ملكمطيعي در دهه شصت نبود) 3- گاهي وقتها تصوير روي پرده بازيگري، چهره واقعي او را ميپوشاند و تصور مردم از او هماني ميشود كه داخل سالنهاي سينما ديدهاند. خوشبختانه در مورد ناصر ملكمطيعي اين تصور شخصيت خوبي را به ذهن ميآورد (جوانمرد، لوطي، بامعرفت و... .) اما آنها كه از نزديك پاي صحبتهايش نشستهاند خوب ميدانند آگاهي و دانشش درباره ادبيات كهن و تاريخ ايران بسيار بود. درست مثل مهرش كه باعث شده بود از دست كساني كه آخرين گفتوگوهايش را توقيف كردند هم بد نگويد و از آنها دلگير نباشد. درست مثل متانتش كه نميخواست از ديگران چيزي بخواهد. ديگراني كه گمان ميكنند هر كس دور و برشان باشد تطهير و مبدل به انساني موجه ميشود. ديگراني كه دست به حكم صادر كردنشان خوب است و انگار كليد بهشت و جهنم دست آنها است و... اينها تنها نشانههايي نيست كه سفر ناصر ملكمطيعي به دنياي ديگر به رخ من كشيده است. بايد نشانههاي ديگري هم باشد كه به چشمان تيزبين و ريزبين شما آمده است.