نيما پتگر، شاهزاده هنر معاصر
احمدرضا دالوند
«نيما» نام خانوادگياش «پتگر» است، اما با ژن متفاوتي از پتگرها به نقاشي ميپرداخت. نيما پتگر هنرمندي خلوتگزين بود و بيان كاملا شخصياش حاصل همين استايل زندگياش ميتواند باشد. كمالگرايياش و تنهايي خودخواستهاش از سويي و موضوعات برگرفته از تاريخ و اساطير كه ملهم از نقشبرجستههاي بينالنهرين و ايران باستان است، از سوي ديگر وجوه متكثر انديشه هنرمندانهاش را بازگو ميكند.
بهراستي براي نيما پتگر كه ذات ناب هنرمندي در ژرفاي وجودش نهفته بود، جز سوگنامهاي دردمندانه چه ميتوان نوشت؟ او شاهزاده هنر معاصر ما بود كه در سرگشتگي و تلخي اوج پختگياش را نه بر پرده نقاشي كه بر لحظات گذرنده، فاني و برگشتناپذير نقش كرد تا اين درد را مكرر كند كه همواره براي هنرمند ماندن لازم نيست قوي و پوستكلفت بود، گاهي بايد هنرمند را با همه لرزههاي دل و دستش و با مهر بسيار پذيرفت؛ اما زمانه سختي است و با قهرمانان نازكدل و شكنندهاش نامهربانيها ميكند و اين با ذات كمالگراي او درتناقض بود. شايد اصرار بر خلوتگزيني و بودن در لحظه اكنون، نوعي مقابلهبهمثل با زمانه پرنيرنگ بود.
نيما پتگر اگرچه در اواخر عمرش كمكار شده بود، اما به تعبير او «زندگي بوم نقاشي بود». با اين تعبير ميتوان گفت او هرگز كمكار نشد. نيما خودش را طراح ميدانست و بر طراحي پافشاري ميكرد. اغلب آثار نيما پتگر را با مركب خاكستري، قهوهاي و گاه آبي روي كاغذهاي مرغوب به ياد ميآوريم. آثاري كه نيما از طريق آنها دنياي خودش را دنبال ميكند. وقتي ريشههاي درختهاي زيتون توجه او را جلب كرد، بعيد است كه صرفا تحت تاثير فرم ريشهها بوده باشد. شايد او زخم التيام نيافتهاي را جستوجو ميكرد. نيما پتگر طعم تنهايي را چشيده بود، آنقدر كه حتي از خودش هم ميگريخت.