به بهانه وداع زيدان با رئالمادريد
شيرآهنكوه مردي كه محبوب خدا بود
اهورا جهانيان
زيدان از رئالمادريد جدا شد. خبر كوتاه بود و بهتانگيز. كمتر از پنج روز پس از قهرماني رئالمادريد در چمپيونز ليگ، زيدان قيد حضور در رئالمادريد را زد و رفت تا دست كم يكسال با خانوادهاش استراحت كند. استعفاي زيدان از اين حيث حيرتانگيز بود كه او شنبه شب هفته گذشته، سومين قهرماني پي در پي در ليگ قهرمانان اروپا را نصيب رئال كرده بود و چند هفته قبل از فينال هم گفته بود كه فصل آينده هم در رئال خواهد بود. ولي ناگهان در اوج موفقيت همهچيز را رها كرد و رفت. قهرماني رئالمادريد ابتدا با خبر تلويحي خروج رونالدو و اينك با خبر قطعي جدايي زيدان از رئال در سايه اخبار مهمتر قرار گرفت. البته معشوق چه در سايه باشد چه در آفتاب، خواستني است. واقعيت مهم و انكارناپذير، كسب سيزدهمين قهرماني چمپيونز ليگ توسط رئالمادريد است. آنچه باقي ميماند همين فتح الفتوح است. رفتن زيدان يا رونالدو سرانجام عادي ميشود. چنانكه پيشترها نيز دياستفانو و پوشكاش و برند شوستر و دلبوسكه و ديگران هم از رئال رفتند و اكنون نام آنها در فهرست كساني قرار دارد كه فتحي به فتوحات اروپايي و اسپانيايي رئالمادريد افزودهاند.
چرا زيدان رفت؟
راز جدايي زيدان از رئالمادريد با نيمنگاهي به نتايج لاليگا در 10 سال اخير روشن ميشود. در 10 سال گذشته، بارسلونا 7 بار قهرمان لاليگا شده و رئالمادريد 2 بار (يكبار هم اتلتيكو مادريد) . از زماني كه كارلو آنجلوتي سرمربي رئالمادريد شد (2013)، رئال 4 بار فاتح ليگ قهرمانان اروپا شده ولي كاپ قهرماني لاليگا را فقط يكبار برده است. يعني در پنج سال گذشته، رئال با سه مربي فقط يكبار با زيدان قهرمان لاليگا شده است (2017) . آنجلوتي دو سال در رئال بود و يكبار اين تيم را قهرمان اروپا كرد (2014) اما در فتح لاليگا ناكام ماند. بنيتس كه فقط نيم فصل در رئال دوام آورد و سريعا عذرش را خواستند. او، به قول مورينيو، يك كچل شكستخورده است و هر جا كه برود، جز ناكامي با خودش نميبرد! زيدان هم در دو فصل و نيم حضورش روي نيمكت رئال، دو بار ناكامي در لاليگا را تجربه كرد و يكبار هم فاتح اين ليگ شد. در پنج سال گذشته، كه رئال سه مربي را تجربه كرده، بارسلونا سه بار بر بام لاليگا پاي نهاده و سهم رئال و اتلتيكو هم فقط يك قهرماني بوده. خلاصه اينكه، لاليگا متعلق به بارسلوناست و زيدان هم از اين واقعيت كاملا آگاه بود. از سوي ديگر زيدان احتمالا ميدانست كه چهارمين قهرماني پيدرپياش با رئالمادريد در ليگ قهرمانان اروپا، نه كه محال ولي بعيد است (اگر اشتباهات گلر ليورپول نبود، شايد همين قهرماني هم نصيب زيدان نميشد) . اختلاف او با فلورنتينو پرز بر سر خريد بازيكنان جديد براي رئالمادريد و فروش بازيكنان فعلي اين تيم نيز عامل ديگري بود كه موجب ميشد او احتمال بدهد سال آينده، كه احتمالا رئال در ليگ قهرمانان پيروز نخواهد شد، قهرماني در لاليگا را هم مجددا از دست بدهد. تجربه آنجلوتي هم پيش روي زيدان بود. آنجلوتي در 2014 لاليگا را از دست داد ولي ليگ قهرمانان را فتح كرد. در 2015 هر دو جام را از دست داد و با اينكه تيمش كيفيت چشمگيري داشت، درِ خروجي سانتياگو برنابئو را نشانش دادند. بنابراين زيدان هيچ بعيد نميدانست كه مديران رئال در خرداد ماه سال بعد، با او همان معاملهاي را بكنند كه با آنجلوتي كرده بودند. در نشست خبري مربوط به استعفا، زيدان گفت: «دورنماي روشني نميديدم و ادامه روند موفقيتهاي تيم با حضور من مشكل بود. من يك برنده هستم و زماني كه احساس شود شرايط براي ادامه روند پيروزيها مهيا نيست، بهترين زمان براي تغيير است. » در اخباري كه باشگاه رئالمادريد منتشر كرده، اشارهاي به اختلافات زيدان و پرز نشده. فقط برخي مطبوعات اسپانيا خبر دادهاند كه در زمستان سال قبل در حالي كه پرز خريد كپا - گلر اتلتيكو بيلبائو – را قطعي كرده بود، زيدان با جذب كپا مخالفت كرد و در آخرين جلسهاش با پرز همچنان بر موضع خود ايستاد و بر مخالفت با خريد دروازهبان جديد تاكيد كرد. اختلاف از ژانويه شروع شد و در ژوئن (خرداد) به پايان رسيد. اما احتمالا اختلاف فقط بر جذب گلر تازه نبوده. شايد حمايت زيدان از افزايش دستمزد رونالدو هم در اين ميان بيتاثير نبوده باشد. شايد هم پرز در كنه قلبش ميخواست زيدان برود. سه بار قهرماني پشت سر هم در چمپيونز ليگ، زيدان را بت مادريديها كرده و شايد همين بزرگي بيش از حد، خوشايند فلورنتينو پرز نبوده باشد. هر چه بود، با توجه به دشواري چهارمين قهرماني پياپي رئال در چمپيونز ليگ و شانس بيشتر بارسا براي فتح لاليگا، به نظر ميرسد زيدان تصميم درستي گرفت. اخراج از رئالمادريد در شأن زيدان نبود. او يك برنده است و ميداند كي بايد برود تا بازنده و سرافكنده نرفته باشد.
اينبار پايان خوش
زينالدين زيدان اگر در فينال جام جهاني 2006 دندان خشم بر جگر خسته مينهاد و ماتراتزي را كلهپا نميكرد، احتمالا با فتح دوباره جام جهاني در فينالي باشكوه، فوتبالش را به پايان رسانده بود. اما او نتوانست خشمش را فرو خورد و 10 دقيقه پاياني را در زمين بماند. در همان زمان برخي ضمير ناخودآگاه زيدان را شخم زدند و گفتند كه واكنش زيدان به توهين ماتراتزي، نه به دليل غيرت عربي او، بلكه ناشي از ميل ناخودآگاهش به لگد زدن زير ميز آن همه موفقيت و افتخار بود. اسطوره فوتبال فرانسه تا پيش از ظهور زيدان، ميشل پلاتيني بود. پلاتيني فرانسه را قهرمان اروپا كرده بود (1984) و دو بار هم تا نيمهنهايي جام جهاني پيش آمده بود اما هر دو بار با بدشانسي مغلوب ژرمنها شده بود. بار اول (1982) در حالي كه فرانسه در وقت اضافي 3 بر 1 از آلمان جلو افتاده بود، بازي 3 بر 3 شد و در ضربات پنالتي هم شوماخر پنالتي بوسيس را گرفت و پلاتيني از رسيدن به فينال محروم شد. بار دوم هم (1986) در حالي كه آلمان 1 بر صفر از فرانسه جلو بود، بوسيس قدر پاس پلاتيني را ندانست و توپ را مقابل دروازه خالي راهي اوت كرد و آلمان نهايتا 2 بر صفر پيروز شد. اما زيدان در 1998 در حالي كه درخشش پلاتيني دهه 80 را هم نداشت، در فينال زمين و آسمان را با گلهاي زيبايش به تافارل به هم دوخت و فرانسه را قهرمان جهان كرد. دو سال بعد نيز در دقيقه 93 زيدان پايهگذار گل فرانسه به ايتاليا شد و نهايتا فرانسه قهرماني يورو 2000 را به نام خودش ثبت كرد. پس تا همين جا، زيدان يك گام از پلاتيني پيش افتاده بود. او مثل پلاتيني كبير فرانسه را قهرمان اروپا كرده بود و علاوه بر اين، جام جهاني را هم براي خروسها فتح كرده بود. همچنين اگر فرانسه پلاتيني برزيل را به سختي و در ضربات پنالتي مغلوب كرده بود (1986)، فرانسه زيدان هم برزيل را با قاطعيت و آن هم در فينال شكست داده بود. در جام جهاني 2006 هم زيدان يكتنه برزيل را ناكاوت كرد. او در آن جام بهترين بازي عمرش را مقابل برزيل انجام داد و با آن بازي درخشان، نام خودش را در ميان معدود بازيكناني در تاريخ فوتبال ثبت كرد كه بعد از پله و مارادونا، شايسته احراز عنوان سومين بازيكن برتر تاريخ فوتبال هستند. يعني زيدان رفت كنار دست بزرگاني چون دياستفانو و كرويف و دو سه نفر ديگر. بعد از آن بازي، تقريبا اكثر فوتبالدوستان جهان به اين نتيجه رسيدند كه زيدان از پلاتيني سرتر و برتر است. اگر از فرانسويها سوال كنيد، اكثرا به شما ميگويند زيدان بهترين بازيكن تاريخ فوتبال فرانسه بوده. فرقي هم ندارد كه پير باشند يا جوان. يعني اين حرف فقط حرف جوانان پلاتينينديده نيست بلكه فرانسويهاي سن و سالدار هم اكثرا زيدان را بهتر از پلاتيني ميدانند. در سال 2006 صعود مجدد فرانسه زيدان به فينال جام جهاني، موجب شد برخي بگويند پلاتيني در بازي فينال طرفدار ايتالياست نه فرانسه. حرفهاي پلاتيني پس از قهرماني ايتاليا نيز انصافا نشان ميداد او از ناكامي فرانسه تحت رهبري زيدان چندان هم ناراحت نشده است. پس از يورو 2000، خود زيدان هم در پاسخ به انتقادات پلاتيني، گفته بود «پلاتيني به من حسادت ميكند.» حضور در دومين فينال جام جهاني، قطعا زيدان را در مقامي بالاتر از ميشل پلاتيني قرار داده بود اما فتح دوباره جام جهاني، او را به افتخاري ميرساند كه حتي مارادونا هم از آن محروم مانده بود؛ مارادونايي كه زيدان او را بهترين بازيكن تاريخ فوتبال ميدانست. بنابراين برخي از تحليلگران مدعي شدهاند ضمير ناخودآگاه زيدان آن همه موفقيت و افتخار را تاب نياورد و توهين ماتراتزي به همسر زيدان، فقط بهانهاي بود تا زيزو، كه الجزايريتباري حاشيهنشين در جامعه مغرور و متمدن فرانسه بود، از زير بار آن همه شكوه و افتخار شانه خالي كند و با پاياني تلخ و تراژيك با ميدان فوتبال وداع كند. شايد هم غيرت زيدان واقعا پاشنه آشيل او بود و عشق به همسرش در قلب او بيش از عشق به فتح دوباره جام جهاني بود. هر چه بود، به قول شاملو، شيرآهنكوهمردي از اينگونه عاشق/ ميدان خونين سرنوشت/ به پاشنه آشيل/ درنوشت. اما زيدان روي نيمكت رئالمادريد اجازه نداد پايان تلخ حضورش در زمين فوتبال تكرار شود. دوازده سال از فينال 2006 گذشته است و زيدان اكنون ميداند چطور زير بار انبوه افتخارات سر خم نكند و در يك لحظه، از خودش ناكامي بزرگ با سرنوشتي تراژيك نسازد. همچنين او ميداند كي بايد نيمكت رئال را ترك كند. اگر در فينال 2006 نميدانست نيمه دوم يا دقيقه 110 وقت مناسبي براي ترك زمين بازي نيست (زيدان در آن بازي حتي در نيمه دوم هم پس از برخورد با كاناوارو خواستار تعويض خودش شد ولي مربي فرانسه او را از زمين بيرون نكشيد)، در سال 2018 ميداند كه وقت برخاستن از نيمكت رئالمادريد كي است. با اين برخاستن بهنگام، زيزوي بزرگ اينبار پايان خوش را تجربه كرد.
زيدان بتهوون بود نه موتسارت
علت موفقيت چشمگير زيدان در مقام مربي، سوالي است كه پاسخ آن دشوار است. مهمترين مربيان فوتبال اروپا در قرن كنوني، مورينيو و گوارديولا بودهاند كه هر كدام دو بار فاتح ليگ قهرمانان اروپا شدهاند. در قرن بيستم هم هيچ مربياي موفق نشد بيش از دو بار برنده اين جام شود. در تاريخ باشگاه رئالمادريد چهار مربي هر كدام دو بار ليگ قهرمانان اروپا را فتح كردهاند: خوزه ويالونگا (1956، 1957)، لوئيس كارنيگليا (1959، 1958)، ميگوئل مونز (1966، 1960)، ويسنته دلبوسكه (2002، 2000) . يوپ هاينكس (1998) و آنجلوتي (2014) هم يكبار اين جام را براي رئال كسب كردهاند و زيدان سه بار (2018، 2017، 2016) مجموعا سيزده قهرماني. در تاريخ ليگ قهرمانان اروپا هم فقط آنجلوتي مثل زيدان سه بار فاتح اين جام شده است (2003 و 2007 با ميلان) . بنابراين به دليل سه قهرماني پياپي، زيدان موفقترين مربي ليگ قهرمانان اروپاست. اما همه ميدانند كه زيدان را، لااقل هنوز، نميتوان بهترين مربي تاريخ ليگ قهرمانان دانست. هر طور كه حساب كنيم، يوپ هاينكس و فابيو كاپلو و آريگو ساكي و اوتمار هيتسفلد و مارچلو ليپي و جيواني تراپاتوني و يوهان كرويف و گوارديولا و مورينيو و آنجلوتي و دلبوسكه، مربياني بهتر از زيدان به نظر ميرسند. يا دست كم ميتوان در برتري فني زيدان نسبت به آنها ترديد جدي داشت. در تيم ملي فرانسه هم زيدان تقريبا از 24 سالگي (يورو 96) توانست مهره موثري شود. 24سالگي سني است كه مثلا پله و مسي به قله شهرت و كيفيت رسيده بودند. مارادونا هم در 24 سالگي خداي فوتبال بود. او حتي در 18 سالگي ميتوانست با آرژانتين در جام جهاني 1978 قهرمان جهان شود ولي سزار منوتي قبل از جام به دلايل غيرفني ترجيح داد قلم قرمز بر نامش بكشد. زيدان مثل مارادونا در 26 سالگي جام جهاني را كسب كرد ولي در مسير فتح جام فاقد درخشش مارادونا بود. آنچه زيدان را در جام جهاني 1998 برجسته كرد، دو گل فينال بود. خلاصه اينكه زيدان دير در فوتبال مطرح شد ولي به شكل برقآسايي به قله رسيد و تا 34 سالگي هم در اوج بود (2006) . نوابغ معمولا زود ميدرخشند. از موتسارت گرفته تا مارادونا. موتسارت اولين سمفونياش را در هفت سالگي ساخت و اولين اپراي كاملش را در دوازده سالگي. ولي بتهوون پس از سي سالگي توانست به سمت قلل افتخار در دنياي موسيقي كلاسيك حركت كند. قطعا موتسارت نبوغي داشت كه بتهوون فاقد آن بود ولي ويژگي اصلي بتهوون، ژرفاي روحش بود نه نبوغ و هوشش. مسي و رونالدينيو و رونالدوي برزيلي هم، به لحاظ سني، بسيار زودتر از زيدان نامدار شدند و به اوج كيفي فوتبالشان رسيدند ولي بازي زيدان مثل آهنگسازي بتهوون عمقي داشت كه اين موتسارتهاي فوتبال فاقد آن بودند (و مسي هنوز هم فاقد آن است) . اينكه چرا آن نوابغ چيزي از زيدان كم دارند، توضيحش دشوار است. همچنين اينكه چرا آن همه مربي بزرگ نتوانستند موفقيت كنوني زيدان را به دست آورند، تبيين آساني ندارد. دستكم دلبوسكه رئالي بهتر از رئال زيدان داشت ولي نتوانست تيمش را در ليگ قهرمانان اروپا دست كم سه بار نامتوالي قهرمان كند. بازيساز رئال دلبوسكه زيدان بود ولي بازيساز رئال زيدان، توني كروس بود.
تيم ايتاليا پس از توهين ماتراتزي به زيدان موفق شد قهرمان جهان شود ولي از سال 2006 به بعد، در دو جام جهاني در گروه خودش حذف شده و اينبار هم كه نتوانست به جام جهاني راه يابد. تمام بازيكناني كه در سال 2006 جام جهاني را بالاي سر بردند، در جامهاي بعدي جز مصيبت نصيبشان نشد. آخرين بازماندههاي آن ايتاليا كه ميتوانستند در اين جام جهاني بازي كنند، دروسي و بوفون بودند كه نتوانستند طعم حضور در روسيه را بچشند. گويا ايتاليا سالها بايد طعم ناكامي در جام جهاني را ميچشيد تا كسي از جمع فاتحان جام 2006، نتواند حداقل اندكي در جام جهاني را تجربه كند. انگار كه نفرين زيدان دامن لاجورديپوشان شاد آن شب تاريخي را گرفته بود؛ شبي كه زيدان اخراج شد و اندوهبار از كنار جام جهاني گذشت و به رختكن رفت و تيمش در غيابش باخت. اگر مصائب تاريخي ايتاليا را در كنار قلهنشيني زيدان نسبت به نوابغ فوتبال و نيز موفقيتهاي تبيينناپذيرش در مقام مربي را با هم جمع كنيم (موفقيتهايي كه با هدر رفتن پنالتي بازيكن اتلتيكو مادريد در فينال 2016 و اشتباهات فاحش گلر ليورپول در فينال 2018 حاصل شدند)، چارهاي نداريم جز اينكه بگوييم زينالدين زيدان محبوب خداوند است. خدا همه را دوست دارد ولي زيدان را ظاهرا ديگرگونه دوست دارد.
زيدان اگر در فينال جام جهاني 2006 دندان خشم بر جگر خسته مينهاد و ماتراتزي را كلهپا نميكرد، احتمالا با فتح دوباره جام جهاني، فوتبالش را به پايان رسانده بود. اما او نتوانست خشمش را فرو خورد و 10 دقيقه پاياني را در زمين بماند. در همان زمان برخي ضمير ناخودآگاه زيدان را شخم زدند و گفتند كه واكنش زيدان به توهين ماتراتزي، نه به دليل غيرت عربي او، بلكه ناشي از ميل ناخودآگاهش به لگد زدن زير ميز آن همه موفقيت و افتخار بود.
موتسارت اولين سمفونياش را در 7سالگي ساخت و اولين اپراي كاملش را در 12سالگي. ولي بتهوون پس از 30 سالگي توانست به سمت قلل افتخار در دنياي موسيقي كلاسيك حركت كند. قطعا موتسارت نبوغي داشت كه بتهوون فاقد آن بود ولي ويژگي اصلي بتهوون، ژرفاي روحش بود نه نبوغ و هوشش. رونالدينيو و رونالدوي برزيلي هم، به لحاظ سني، بسيار زودتر از زيدان به اوج كيفي فوتبالشان رسيدند ولي بازي زيدان مثل آهنگسازي بتهوون عمقي داشت كه اين موتسارتهاي فوتبال فاقد آن بودند.