ترس دروازهبان از ضربه پنالتي٭
محسن آزموده
در بادي نظر همهچيز يك بازي به نظر ميرسد. همين طور هم هست. فوتبال يك بازي است، يك بازي بزرگ. اما وقتي ميگوييم «بيخيال، همهش يه بازيه»! نوعي تخفيف در كلاممان هست، انگار داريم اهميت فوتبال را زير سوال ميبريم، گويي با امري غيرجدي و غيرمهم سر و كار داريم. اينجاست كه بايد گفت «شرمنده، به همين سادگيها هم نيست». فوتبال يك بازي است، اما يك بازي بزرگ. اگر نگوييم بزرگترين بازيها، كاملا جدي، تا جايي كه ميتوان خطر كرد و گفت، بازي مرگ و زندگي. كافي است لحظهاي از مستطيل سبز چشم برگيريم و به حواشي آن بنگريم، بعد از كمكداورها و توپجمعكنها، به تبليغات مدام عوضشونده گرداگرد زمين، به گارد مسلح و ضد شورشي كه كمي آنطرفتر با جليقههاي ضد ضربه و با چهرهاي بياحساس، رو به تماشاگران و پشت به آنچه در زمين رخ ميدهد، هرگونه دست از پا خطا كردن تماشاچيان را رصد ميكنند. كمي جلوتر خبرنگاران و به ويژه عكاسها هستند، با هول و ولا ميكوشند از اين سو و آن سو سرك بكشند تا دريابند چه خبر است، تا لحظههاي ناب را شكار كنند. بعد نيمكت ذخيرهها كه روي آن اعضاي كادر فني و ساير بازيكنان، با هيجاني وصفناپذير به حركات يارانشان و رقبايشان خيره شدهاند و جلوتر از آنها مربي است كه آرام و قرار ندارد و مثل اسفند روي آتش به اين طرف و آنطرف ميدود، فرياد ميزند، هوار ميكشد، دستور ميدهد، خشمگين ميشود، شاد ميشود و... حالا كمي سرتان را بلند كنيد. خيل عظيم تماشاچيان مثل دريايي از چهرهها، چونان چشماندازي گشوده و وسيع، در برابرمان گشوده ميشود، افقي بيانتها از احساسات و هيجانات و عواطف پرشور، صحنهاي بيكرانه از اميدها و آرزوهاي مردماني كه با انگيزههاي مختلف سر از اين جا در آوردهاند: از دمي فراموش كردن خود و دگرخود گرفته تا سرگرم شدن در يك بعدازظهر ملالانگيز يا بردن در يك شرطبندي يا هواداري از يك تيم خاص به دلايل شخصي و جمعي و در نهايت حس تعلق به يك هويتي جمعي، خواه در سطح ملي يا منطقهاي و محلي. شايد هم به بيان يك تماشاگر، فقط آمدهاند كه هوار بكشند، آنقدر كه خالي شوند از همه دشواريها و مصائب روزگار، لااقل براي چند ساعت. تا همينجا كفايت ميكند براي آنكه دريابيم فوتبال به هيچوجه يك بازي ساده نيست. كاري به آنچه بيرون از ورزشگاه ميگذرد، در رسانهها و در خيابانها و در خانهها و در باشگاهها و... نداريم. حتي كاري نداريم به انواع و اقسام بيلبوردهاي عظيم درون خود ورزشگاه كه پيامي سياسي و اجتماعي را بازنمايي ميكنند.
همه اينها كه وصف كرديم، به دروازهبان چشم دوختهاند و دروازهبان به توپ. به چشمهاي كسي كه ميخواهد ضربه پنالتي را بزند و به كوچكترين حركات پاها و ساير بدن او. چه كسي ميتواند بگويد گل شدن يا گل نشدن مهم نيست؟ تمام جان دروازهبان را اضطرابي عظيم فراگرفته است، يك دلهره و هيجان وجودي (اگزيستانسيال) . اگر سورن كركگور در دروازه قرار ميگرفت چه ميكرد؟ سارتر درباره اين لحظه سوراخ شدن تمام پيكر دروازهبان از نگاههاي «ديگر» آن چه ميگفت؟ كامو مسووليت او را چگونه ارزيابي ميكرد؟ هايدگر «حال و هواي وجودي» دروازهبان را با چه تعابيري توصيف ميكرد؟ نيچه چگونه او را به اعتماد به نفس و مواجهه با مغاك فرا ميخواند؟ پاسخ به اين پرسشها ساده نيست. سوالهاي وجودي را بايد زيست. در لحظه ضربه پنالتي قرار گرفت. واقعهاي كه بدون شك براي فوتباليست، درصحنهاي اينچنين پرتنش، تجربهاي وجودي (اگزيستانسيال) و فراموشناشدني است.
٭ عنوان نمايشنامه مشهوري از پتر هانكه (متولد 1942) نمايشنامهنويس مشهور اتريشي كه ويم وندرس (متولد 1945) كارگردان شهير آلماني، در سال 1972 فيلمي با همين نام بر اساس آن ساخته است.