جام جهاني احترام سرش ميشود
رسانههاي بلژيك از تيم فوتبال اين كشور انتقاد كردهاند كه زيبا بازي نميكند. روبرتو مارتينز مربي بلژيك هم در جواب منتقدان گفته است: «ما اينجا نيستيم كه داستانسازي كنيم. جام جهاني به نسلها و نامهاي فردي احترام نميگذارد و تنها از تيمهاي برنده استقبال ميكند.» در واقع سرمربي بلژيكيها حرفش اين است كه نتيجه مهمتر از كيفيت و بازي است؛ بنابراين بلژيك كسب موفقيت را به ارايه فوتبالي زيبا ترجيح ميدهد.
اگرچه فوتبال زيبا صرفا به ارايه يك بازي هجومي خلاصه نميشود ولي برخلاف تصور مارتينز، جام جهاني به نسلها و نامهاي فردي هم احترام ميگذارد. آن نسل باشكوه فوتبال مجارستان به رهبري پوشكاش، اگرچه نتوانست قهرمان جام جهاني شود ولي چنان خاطرهاي از خودش بر جاي گذاشته كه هنوز هم همه فوتبالدوستان آشنا به تاريخ فوتبال، به احترامش كلاه از سر برميدارند.
نسل طلايي فوتبال هلند هم كه نيازي به تعريف و تمجيد زيد و عمرو ندارد. يوهان كرويف و يارانش نيز در فينال 1974 به آلمان بكنباوئر باختند ولي با شيوه بازيشان چيزي به فوتبال جهان افزودند كه عاشقان فوتبال تا قيام قيامت برايشان احترام ويژهاي قائلند. چنين احترامي كجا نصيب تيم ملي اروگوئه در 1930، كه قهرماني جام جهاني را هم از آن خودش كرد، شده است؟ حتي اگر بگوييم هلند 1974، برخلاف اروگوئه 1930، فاصله تاريخي چنداني با ما ندارد، باز نميتوانيم انكار كنيم كه مجارستان ناكام 1954 صد بار احترامبرانگيزتر از ايتـالياي كامياب 1934 و حتي ايــتالياي 1938 است. بين ايتالياي دهـــه 1930 و مجارستان دهه 1950 فاصله تاريخي چنداني هم وجود ندارد. يعني هر دو از ما بسيار دورند. اما اگر به دوران متاخر هم نظر كنيم، برزيل زيكو و سوكراتس در سالهاي 1982 و 1986، محترمتر و فراموشنشدنيتر از برزيل 1994 است. برزيل زيكو و سوكراتس قهرمان جهان نشد ولي برزيل روماريو و بهبهتو بر بام فوتبال جهان جا خوش كرد. جام جهاني صرفا براي كسب قهرماني نيست. كه اگر اين طور بود ما با يك قهرمان و سيويك تيم فراموششده مواجه بوديم. اما وقتي به عين عيان ميبينيم كه هلند 1978، فرانسه 1982، ايتالياي 1990 و حتي كرواسي 1998 تيمهايي فراموشنشدنياند، پس حق داريم كه در صحت حكم صادره از سوي سرمربي تيم بلژيك شك كنيم. كسي از هلند 1990 به نيكي ياد نميكند؛ اگرچه آن هلند ستارههاي بزرگي داشت كه در همان سالها مايه رونق و شكوه فوتبال اروپا بودند. دليل از ياد رفتن هلند 1990، دقيقا همين است كه آن هلند برخلاف هلند 1988 زيبا بازي نميكرد.
تيمي آشفته و بهدردنخور بود كه در مصاف با آلمان بكنباوئر و لوتار ماتيوس حذف شد. آلمان 1998 هم امروزه حتي براي خود ژرمنها تيم خاطرهانگيز و باشكوهي محسوب نميشود. حتي خاطره آلمان 2002 نيز چنگي به دل هيچ كس نميزند. نسلها و نامهايي كه به زيبايي جام جهاني افزودهاند، صد بار محترمتر از ارايهدهندگان بازي نازيبا هستند. و البته كه بازي زيبا لزوما بازي هجومي نيست. فرانسه در 1986 مقابل برزيل تيم دفاعي ميدان بود ولي چنان بازي كرد كه آن جدال تاريخي، زيباترين بازي جام جهاني قلمداد ميشود.
ايتاليا هم با بازي دفاعي آميخته به ضد حملات زهردار، جدال با برزيل زيكو و ادر را به يكي از زيباترين نبردهاي جام جهاني تبديل كرد. هلند 1990 يا فرانسه 2002 تيمهايي دفاعي نبودند اما زيبا هم بازي نميكردند. تماشاي نمايششان در زمين مسابقه، لذت و هيجاني نصيب هيچ كس نميكرد. خلاصه اينكه، برخلاف نظر مارتينز، جام جهاني براي نسلها و نامهايي كه بر زيبايياش افزودهاند و ميافزايند، احترام قائل اســت. اگر اين همه مثال قانعتان نــكرده، كره جنوبي 2002 را با كره شمالي 1966 مقايسه كنيد. جـنوبــيها به نيمهنهايي رسيدند و شماليها در يكچهارم نهايي حذف شدند. كدام تيم در تاريخ جام جهاني محترمتر است؟ كره جنوبي متقلب يا كره شمالي جنجگو؟ اتفاقا هر دو تيم نيز ايتاليا را شكست دادند. كره جنوبي 2 بر 1 ايتاليا را برد، كره شمالي 4 بر 3 ايتاليا را مغلوب كرده بود. اما پيروزي متقلبانه كره جنوبي كجا و برد شرافتمندانه كره شمالي
كجا؟