• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4120 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۶ تير

در شب باشكوه ورزشگاه آزادي

دوباره همه با هم

وحيد جعفري

 

 

چه شبي بود وقتي زن و مرد در كنار هم از روي سكوها، فوتبال نگاه مي‌كردند. ديدن اين تعداد خانواده در كاسه ورزشگاهي مردانه، حس غريبي -كه منجر به كشف‌هاي تازه‌ مي‌شد- در آدم ايجاد مي‌كرد و البته اين سوال كه اينها اينجا در ورزشگاه 100 هزار نفري آزدي چكار مي‌كنند؟ اين همه سال كه ما به ورزشگاه مي‌رفتيم، فوتبال مي‌ديديم و كيف مي‌كرديم اينها كجا بودند؟ چه حس غريبي بود خداي من؛ حسي غريب اما آشنا! بليت طبقه اول 15 هزار، طبقه دوم 10 هزار تومان. درِ غربي مجموعه مثل هميشه شلوغ بود و ترافيك؛ اما چه ترافيك خوبي، حوصله سر نمي‌برد اين‌بار. يك عده نان مي‌بردند و كاري به قيمت ارز نداشتند. نقاشي پرچم ايران روي صورت 5 هزار تومان، بوق و پرچم در قيمت‌هاي مختلف و خانواده‌هايي كه به رسم «استاديوم‌بروها»، بالا رفتن از ديواره بيروني ورزشگاه را براي رسيدن به طبقه دوم استاديوم به عبور از راهروها ترجيح داده بودند.

آزادي به تسخير خانواده‌ها -كه پرچم‌ها را به اهتزاز در آورده بودند- در آمده بود. ديدن ورزشگاهي كه بارها ديده‌ايد در اين شرايط، مثل اين بود كه يك روز مثل هميشه به پاتوق خود و رفقاي‌تان برويد و ببينيد ورودي آن را كه مختص شما و 99 هزار و 999 مرد ديگر بود، بسته‌اند و راهي جديد از طرفي ديگر به پاتوق‌تان گشوده‌اند. و وقتي كه وارد مي‌شويد ببينيد آدم‌هاي غريبه‌اي كه مدام در شهر، سينما، خيابان، فروشگاه و... ديده‌ايد هم وارد اين مكان شده‌اند و روي صندلي‌هايي كه شما مي‌نشستيد، نشسته‌اند.شوكه بودم، آنها فوتبال نگاه مي‌كردند و من آنها را! حرفه‌اي نبودند؛ اما زياد بودند و البته از همه رنگ و پوشش. ليدر واحد نداشتند و در گروه‌ها و دسته‌هاي مختلف تشويق مي‌كردند، شاد بودند. معلوم بود از حضور در ورزشگاه 100 هزار نفري هيجان زده‌اند.

خيلي از آنها به آرزوي شان رسيده بودند و ترس اين را داشتند كه آيا اين آرزو باز هم محقق خواهد شد؟! اعتراف مي‌كردند كه آزادي چيزي متفاوت و خيلي بهتر از آن است كه فكر مي‌كردند و اين بر ترس‌شان مي‌افزود؛ اما نااميد نبوده و اميد داشتند كه باز به ورزشگاه بيايند. بسياري از آنها كه اين تجربه را ناب مي‌دانستند مي‌گفتند كه به هر قيمتي شده باز به ورزشگاه خواهند آمد.

نمي‌دانم فوتبال بهانه بود يا بهانه فوتبال؟ اين حضور كانون گرم خانواده‌ها -كه تب فوتبال را داغ‌تر كرده بود- باعث شادي مي‌شد يا شادي باعث حضور خانواده‌ها در فوتبال؟ تيم ملي كه برد، ايراني‌ها براي جشن به بيرون از خانه‌ها آمدند. ايران كه باخت، ملت كارناوال شادي راه انداختند. ايران مساوي هم كه كرد، باز مردم به خيابان‌ها آمدند و شادي كردند.

با هر بغض شادي كه در ورزشگاه مي‌تركيد يك ستاره از آسمان روي زمين چمن دراز مي‌كشيد. قبل از سوت پايان نيمه اول، بلندترين «آه» نه در ورزشگاه سارانسك روسيه كه در دقايق پاياني نيمه اول بازي، وقتي ناگهان شليك «كوارشما» به تور دروازه ايران چسبيد در ورزشگاه 100 هزار نفري آزادي كشيده شد. و هيجان‌انگيزترين شور وقتي شكفت كه بيرانوند پنالتي رونالدو را مهار كرد.

و زيباترين شادي گل، زماني كه انصاري فرد توپ را به طاق دروازه پرتغال دوخت در همين آزادي خودمان ديده شد. حق ما باخت نبود، مستحق پيروزي و صعود بوديم، اين را بعد از اتمام بازي، كل ايران -كه ورزشگاه شده بود- يكصدا مي‌گفتند. ما را با برچسب امنيت و حريم از ورزشگاه ترسانده بودند، چه بسا ايران يكپارچه ورزشگاه بود در شب بازي آخر.

نه فحشي بود و نه امنيتي به خطر افتاد. درس‌هاي زيادي به ما داد اين جام جهاني. شادي را بهتر از غم يافتيم. براي اولين‌بار قدمان به اندازه واقعي خودش درآمده بود و از سايه هميشه بلند‌ش تجاوز مي‌كرد. سر به آسمان مي‌ساييديم. ميلاد سريع‌تر از يوز ايراني مي‌دويد.

بيرانوند بلندتر از عقاب مي‌پريد. كاش اين پايان ورزشگاه آزادي براي زنان نباشد. اين جامعه نياز به شادي دارد، نياز به در كنار هم بودن. كاش در بازي‌هاي ليگ، در بازي‌هاي ملي، در دربي‌ها و در مسابقات آسيايي، باز خانواده‌ها را در ورزشگاه ببينيم. دراين شب‌ها همه براي همه يا خواهر بودند يا مادر. جام جهاني براي ما فقط فوتبال نبود.

براي همين دل‌مان تنگ مي‌شود اگر فردا روز باز خانواده‌ها را نبينيم در ورزشگاهي كه زيباترين نام دنيا را دارد؛ كه خواهيم گفت آزادي كجايي كه يادت بخير... بياييد درخت‌ها را قطع نكنيم و بعد دنبال سايه‌ها نگرديم به خاطر دختري كه از سر شوق مي‌گريد، مي‌گويد: آخر تئاتر «ضيافت پنالتي‌ها» كه مونولوگ امير جعفري ختم شد به نمايش پنالتي فابيو گروسو و قهرماني ايتاليا در جام جهاني روي صندلي تماشاخانه پاليز گريه كرده بودم؛ بلند و طولاني. وقتي بيرانوند پنالتي رونالدو را گرفت روي صندلي استاديوم آزادي گريه كردم، بلندتر و طولاني‌تر. لعنت به فوتبال... زنده باد فوتبال.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون