• 1404 سه‌شنبه 23 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4130 -
  • 1397 سه‌شنبه 19 تير

جام جهاني در آينه تاركوفسكي

سرزمين ممنوعه روياها

علي ولي‌اللهي

 

 

در اوج رخوت‌زدگي زندگي و روزهاي تكراري ملال‌آور يك نفر دست ما را مي‌گيرد و مي‌برد به سرزمين روياها و آرزوها. مي‌برد به جايي كه جهان رنگي‌تر و شفاف‌تر است. مي‌برد به جايي كه بتوانيم به آرزوهامان برسيم. سفري از قعر واقعيت محتوم به اوج خيال‌پردازي ممكن. همه جور آدمي در اين سفر ممكن است همراه ما باشد. هر كسي با توجه به دوست داشتني‌هاي خودش در زندگي وارد اين مسير مي‌شود و دنبال به دست آوردن آنهاست.

نمي‌شود اينقدر روسيه توي چشم باشد و كسي از آندره تاركوفسكي حرفي نزد. شاعر سينماي جهان. كسي كه واقعيت و رويا را چنان به هم آميخت كه كشيدن مرزي مشخص ميان اين دو را ناممكن كرد. ما در هر لحظه از ديدن سينماي اين مرد عجيب بايد از خودمان بپرسيم كدام واقعيت بود و كدام رويا. كجا داشتيم خواب مي‌ديديم و كجا بيدار بوديم. كسي كه با شروع هر فيلمش دست ما را مثل يك مرشد مي‌گيرد و آرام آرام وارد دنياي جذابش مي‌كند و بعد در چشم بر هم زدني همه‌چيز را تمام مي‌كند و ما را مي‌گذارد توي خماري. مثل فيلم استاكر. مثل جام جهاني.

جام جهاني روسيه سفري است كه دارد به انتها مي‌رسد. سفري كه در عصر روز 24 خرداد آغاز شد و ميليون‌ها نفر را وارد دنيايي سراسر شور و هيجان كرد. آنها را از خاكستريِ غم‌زده زندگي بيهوده مدرن بيرون كشيد و برد به رنگ‌بازي لباس‌ها و صورت‌هاي منقش به پرچم. همه‌چيز در اين جهان تازه رنگ و بوي متفاوتي دارد. جام جهاني روسيه آدم را ياد فيلم استاكر تاركوفسكي مي‌اندازد. آن‌جا هم شخصي كه وظيفه راهبري مردم را به عهده دارد با وجود همه مشكلات زندگي خودش، دختر فلجش، آدم‌ها را مي‌برد به سرزمين ممنوعه روياها؛ جايي كه مي‌شود با تشرف به اتاق جادويي به آرزوها رسيد. تاركوفسكي به خوبي و با استفاده از رنگ، تفاوت دو دنيا را مشخص مي‌كند. دنياي زندگي عادي بيرنگ و سنگين است با تصاويري بسته و خفه. اما در «منطقه» شرايط فرق مي‌كند. سرسبزي است و بيشه‌هاي انبوه. مثل زمين چمن توي استاديوم‌ها. استاكر در سفر آخرش دو نفر را به «منطقه» مي‌برد. يك دانشمند عقل‌گرا و يك نويسنده نااميد. دو آدم نمادين كه تاركوفسكي قصد دارد با به تشرف رساندن‌شان تصويري از جامعه در مواجهه با مقوله روياپردازي را ترسيم كند.

فوتبال استاكر است و جام جهاني منطقه ممنوعه رسيدن به آرزوها و ما همان دكتر و نويسنده هستيم. فوتبال بدون هيچ چشم‌داشتي مي‌خواهد ما را از شر زندگي واقعي خلاص كند. لااقل براي مدتي. فوتبال براي خودش هيچ چيزي نمي‌خواهد. اگرچه عده‌اي هستند كه هميشه تلاش مي‌كنند از او سوءاستفاده كنند و منطقه ممنوعه را براي خودشان مي‌خواهند. سرمايه‌داراني كه تلاش مي‌كنند فوتبال و جام جهاني را مصادره به مطلوب كنند شبيه همان تفنگداران دور منطقه ممنوعه در فيلم استاكر هستند. آنها هيچ ابايي ندارند كه حتي به سوي مسافرين شليك كنند. مثل آدم‌هايي كه براي‌شان فرقي نمي‌كند كه قيمت بليت‌هاي بازي‌ها و پخش تلويزيوني‌ آن را چند برابر كنند. براي كسي كه عشق فوتبال است اين كار هيچ فرقي با هدف قرار گرفتن از پشت ندارد.

اما ما آدم‌هايي هم كه به دنبال استاكر وارد منطقه ممنوعه مي‌شويم شرح حال خودمان را داريم. هر كس در اين دنيا دنبال خواسته خودش است. رييس‌جمهورها و سياسيون از جام جهاني دنبال منافع خودشان هستند. روشنفكران فوتبال را نقد روشنفكرانه مي‌كنند، جامعه‌شناسان و روانشناسان سعي مي‌كنند نمودهاي نظريات خودشان را از دل توپ گرد بيرون بكشند و پولدارها هم دنبال پر كردن جيب خودشان هستند. اينها همان دكتر و نويسنده‌اي هستند كه هيچ چيزي از منطقه ممنوعه آرزوها نمي‌دانند. دكتري ‌كه با خودش بمب مي‌برد تا در اتاق آرزوها امتحان كند. عقل‌گرايي كه مي‌خواهد آزمايش‌هاي خودش را به سرانجام برساند و در اين راه از كلك زدن به «منطقه» هم ابايي ندارد. از آن طرف نويسنده‌اي داريم كه با يأس فلسفي پوچ‌گرايانه‌اش نمي‌تواند چيزي به اسم رويا داشتن را در خودش حل بكند. او در اوج رقص رنگ‌ها هم همه‌چيز را سياه مي‌بيند. اين چيزي است كه استاكر را افسرده و از آدم‌ها نااميد مي‌كند. استاكر دوست دارد مردم واقعيت دنياي آرزوها را درك كنند. از بودن در آن و غرق شدن در رويا لذت ببرند و اينقدر دنبال منفعت‌طلبي نباشند.

براي همين است كه مي‌گويند فوتبال مال مردم عادي است. كساني كه فقط و فقط خود فوتبال براي‌شان جذابيت دارد و آن‌چه در مستطيل سبز جريان دارد. هواداران. كساني كه هيچ‌وقت از فوتبال هيچ چيزي نصيب‌شان نمي‌شود. آدم‌هايي كه دنبال روياهاشان مي‌گردند، روياهايي كه معمولا برآورده نمي‌شود، اما اين باعث نشده كه آنها از مستطيل سبز نااميد شوند. آنها واقعيت رويا را درك كرده‌اند. مي‌روند در دل آن. بدون عقل‌گرايي. بدون تلاش براي شرح منطقي اتفاقات. صرفا آن چيزي كه مهم است رخدادي است كه در حال وقوع است.

زمين چمن منطقه رسيدن به آرزوهاست. فوتبال دست ما را مي‌گيرد و مي‌برد به آن‌جا. هر استاديومي هنگامي كه نورافكن‌هايش روشن مي‌شود مي‌شود چيزي شبيه به اتاق معجزه. مخصوصا اگر باران ببارد. مي‌شود شكل آن قاب معروف فيلم استاكر كه تاركوفسكي در اتاق معجزه گرفته. در حالي كه مسافرين و راهنما روي زمين نشسته‌اند و نور از لابه‌لاي روزنه‌هاي اتاق به داخل مي‌تابد و چك چك آب هم هست، جايي در اواخر فيلم؛ هنگامي كه سفر در آستانه اتمام است. مثل جام جهاني كه دارد تمام مي‌شود.

منطقه ممنوعه دوباره قرق مي‌شود و ما هم بايد از آن خارج شويم. ما به دنبال آرزوهامان وارد منطقه شديم. در روز 24 خرداد. اما آنقدر غرق در زيبايي‌هاي آن‌جا شديم كه زمان از دست‌مان در رفت. حالا بايد فكر كنيم كه آنچه ديديم خواب بود يا واقعيت. آيا واقعا آلمان با باخت جلوي كره حذف شد؟ آيا تيم ايران مراكش را برد و جلوي پرتغال و اسپانيا آن قدر خوب بود؟ آيا نيمار واقعا آن همه غلت زد روي زمين؟ آيا پانامايي‌ها واقعا از زدن يك گل به انگليس بعد از خوردن 6 گل آن همه خوشحال شدند و جشن گرفتند؟ مرز واقعيت و رويا از آن عصر روز شروع جام براي ما تغيير كرده. حالا شايد ما به هر چيزي كه در ابتدا مي‌خواستيم نرسيديم، ولي ما به اوج لذت فوتبال رسيديم. اوج لذت بودن در اتاق معجزه. بگذار دكترها و نويسنده‌ها و روشنفكرها بگردند دنبال منافع شخصي‌شان. ما فوتبال را داريم. ما سرزمين آرزوها را داريم. همين براي ما بس است. حتي اگر به زودي درش بسته شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون