• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4143 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۳ مرداد

كوتاه درباره جهان شعر شاملو

معناي انسان گرايي

آرش نصرت‌اللهي

سال‌ها پيش در يادداشتي ديگر نوشته بودم كه زمان را بگذاريد كنار، ادبيات بعد چهارم ماده است و درواقع آن‌گاه كه سه بعد ماده از بيان آن باز مي‌مانند، ادبيات آغاز مي‌شود. بايد اضافه كنم كه شعر به عنوان نوع فراواقع از ادبيات، توان مضاعفي به آن در بازنمايي واقعيت يك پديده مي‌دهد. به‌خصوص آنگاه كه سخن از پديده‌هاي اجتماعي در مقياسي بزرگ است، توان ادبيات در روشنگري و اجتماعي‌سازي مضمون، بيشتر به كار مي‌آيد. توجه كنيم كه همواره جريان قدرت به‌دنبال كاهش قدرت ادبيات است و اين امر چالشي پايان‌ناپذير ميان اين دو مي‌نمايد.

با كاوش در زندگي و شعر شاملو، با جرياني از ايستادگي و روشنگري مواجه مي‌شويم كه تداعي‌كننده آن چالش پايان ناپذير ميان جريان قدرت و قدرت ادبيات است. جريانات اجتماعي، پديده‌هاي سياسي، علاقه‌هاي شخصي، تغييرات اقتصادي و هر آنچه مي‌تواند انسان را در طول حيات احاطه كند، نتوانسته‌اند شاملو را از مسير اين چالش پايان ناپذير، دور كنند و اين پايداري نياز به نيرومحركه بسيار قدرتمندي در دوران زندگي يك انسان دارد.

پرسش اين است كه چه نيرويي توان شاملو را در ايستادن بر سر روشنگري، آرمان‌خواهي و آزادي‌خواهي بي‌حد و حصرش، ياري كرده است؟ و اين پرسش، امروز از آن جا مهم مي‌نمايد كه حضور صداها و الگوهاي فراوان در امر توليد ادبيات و بطور كلي هنر، مسيريابي را براي نويسنده و هنرمند امروز سخت كرده است. شاملو مي‌گويد: «شعر/ رهايي است/ نجات است و آزادي.»

براي پاسخ بايد به نكاتي از زندگي و شعر شاملو اشاره كنم چرا كه هم‌افزايي عوامل مختلف است كه پايداري يادشده را ممكن كرده است.

نخست اينكه شعر دهه‌هاي 30 و 40 ايران، دچار نوعي عصبيت در كنش و واكنش با جريان قدرت است و اين عارضه منجر به كنار گذاشته شدن برخي شاعران و شعرها در گذر زمان شده و برچسب تاريخ مصرف را روي آنها چسبانده است. با اين توضيح با ناديده گرفتن بسيار اندك شعرهايي از شاملو كه دچار چنين عارضه‌اي هستند، بايد گفت هوشمندي شاملو در چنگ زدن به جوهره معنا براي مضمون‌سازي حتي در مضمون‌هايي كه وقايع‌نگاري دوران خود بود، در كنار به‌كارگيري چندوجهي عناصر زيبايي‌شناسي شعر، باعث شد شاملوي بيشتري از غربال زمان بگذرد و تاثير او بر ادبيات معاصر، بيش از هم‌دوران‌هايش باشد. بماند كه تكنيك‌هاي ساختاري و فرميك شعر شاملو بطور موكدي با معناسازي هر شعرش، منطبق و سازگار است. درواقع به‌كارگيري موثر عناصر قدرتمندي چون تصويرسازي، روايت و انتقال حس در شعر و البته آشنازدايي‌هاي بي‌امان در كنار لحن‌سازي‌ها و تركيب‌سازي‌هاي نامكرر به علت انطباق‌شان با معناسازي انجام شده، كارساز بوده‌اند. نمونه:

«تو نمي‌داني غريو يك عظمت/ وقتي كه در شكنجه يك شكست نمي‌نالد/ چه كوهي ست!/ تو نمي‌داني نگاه بي‌مژه محكوم يك اطمينان/ وقتي كه در چشم حاكم يك هراس خيره مي‌شود/ چه دريايي ست!/ تو نمي‌داني مردن/ وقتي كه انسان مرگ را شكست داده است/ چه زندگي ست!/ تو نمي‌داني زندگي چيست، فتح چيست.»

نكته ديگري كه در تقابل جريان قدرت با قدرت ادبيات شاملو، كفه را به سمت شاعر سنگين‌تر كرده، انسان‌‌گرايي معنا در شعر شاملو است و اين امر به ماندگاري شاعر در تقابل با جريان قدرت انجاميده است.

«آه اگر آزادي سرودي مي‌خواند/ كوچك/ همچون گلوگاه پرنده‌اي/ هيچ كجا ديواري فروريخته برجاي نمي‌ماند/ ساليان بسيار نمي‌بايست/ دريافتن را/ كه هر ويرانه نشاني از غياب انساني است.»

بررسي زيبايي‌شناسانه امر «زيبايي»، نشان مي‌دهد كه جريان قدرت امكان انكار امر «زيبا» (امر زيبا مثل ذات شعر يا گل) را ندارد و براي گذشتن از آن به دنبال راهي براي به دست آوردن آن است. از هر دري وارد مي‌شود كه با تاييد و تمجيد امر زيبا، خود را زيبا و موجه جلوه دهد اما آنچه در پيوند با روشنگري شعر شاملو اتفاق مي‌افتد، تلاش او براي جداسازي امر «زيبا» از جريان قدرت است و اين يكي از بزرگ‌ترين گام‌هاي او در امر روشنگري به حساب مي‌آيد.

شاملو در اين جريان تقابل، تا جايي پيش مي‌رود كه خود را نيز با وجود تمام روشنگري‌ها و حتي فعاليت‌هاي ميداني‌اش درامر اجتماعي و سياسي، مورد هجوم قرار مي‌دهد و شعر خود را در برابر پرسشي سخت قرار مي‌دهد كه:

«بر اين قله سخت بي‌گاه/ خامش نشسته‌اي/ زمان در سكوت مي‌گذرد تشنه كامِ كلامي و/ تو خاموش اين سان؟/...»

نكته ديگر، كيفيت زيست شاملو است كه از توجهات و تجربيات دوران كودكي او آغاز مي‌شود و با گذر از جريانات سياسي و اجتماعي دهه 30 و 40، با رابطه عاشقانه‌اش با آيدا همراه مي‌شود و ادامه مي‌يابد. آن‌چنان كه پيش از اين نيز نوشته‌ام، «صادق بودن» نويسنده با خود در خلق اثر مهم است و اين امر بده و بستاني است ميان هر نويسنده با خودش. اما نكته اينجا است كه نويسنده براي دستيابي به جوهره معنا و گسترش آن در متن، نياز به آگاهي بر مضمون و صادق بودن با خود دارد، نياز به انطباق خود با نوشته خود دارد، كيفيت زيست مهم مي‌شود و اين چيزي است كه شاملو را از ديگراني متمايز مي‌كند و بالاتر قرار مي‌دهد. من به دنبال كتمان آسيب‌هايي كه در اثر نوع زيست شاملو متوجه خود و اطرافيانش شده است، نيستم بلكه با دقت در كيفيت زيست او، دريافته‌ام كه بسيار بيشتر از آنچه به گمان من البته آسيب ساخته باشد، توليد انديشه و معناي زيبا در زندگي كرده است و اين امر در كنار روشنگري خود و شعرش در جريان اجتماعي‌سازي ادبيات، امري مهم به شمار مي‌رود. نمونه:

«اي قلب در به در/ با اين همه/ از ياد مبر/ كه ما يعني من و تو/ عشق را رعايت كرديم/ از ياد مبر/ كه ما يعني من وتو/ انسان را رعايت كرديم/ خود اگر شاهكار خدا بود يا نبود.»

نكته ديگر خاستگاه ادبيات است كه چيزي نيست جز انديشه و البته آگاهي بر جريانات فكري و روز كه امكان تحليل و مسيريابي درست نويسنده را ميسر مي‌كند. شاملو آن‌چنان بر امور چندگانه فكري مسلط بود و دانش مورد نياز براي تغذيه ادبياتش را دارا بود كه امكاني بزرگ براي واكاوي و رفتارشناسي جريانات روشنگري و البته عاطفي به شمار مي‌رود.

رسيديم به نكته اجتماعي‌سازي عشق در شعر شاملو كه به خصوص در دوران پس از آشنايي‌اش با آيدا، به نيرومحركه قدرتمندي در شعر او تبديل مي‌شود و رفته رفته عصبيت زباني شعر شاملو، جايش را به رفتار نفوذگرايانه زبان در جوهره معنا مي‌دهد و حتي امكانات زباني شعر او گسترش مي‌يابد. نمونه:

«همه لرزش ِ دست و دلم از آن بود/ كه عشق/ پناهي گردد/ پروازي نه/ گريزگاهي گردد.»

«كوه با نخستين سنگ‌ها آغاز مي‌شود/ و انسان با نخستين درد/ در من زنداني ستمگري بود/ كه به آواز زنجيرش خو نمي‌كرد/ من با نخستين نگاه تو آغاز شدم.»

رجوع به مجموعه‌هاي «آيدا: درخت و خنجر و خاطره» و« آيدا در آينه» اين امكان را مي‌دهد كه دريابيم چگونه مي‌توان از تجربه‌هاي فردي به مفاهيم عموميت يافته رسيد و حتي خصوصي‌سازي مفاهيم كه بيشتر در دوران پس از شاملو مورد توجه شعر معاصر ما بوده، با چه ملاحظاتي بايد همراه باشد البته كه ظرفيت زماني امروز، توجه به ابزارهاي معناسازي تكثيريافته را مي‌طلبد كه از مختصات دوران پسامدرن به شمار مي‌رود و انتظار يافتن آن در شعر شاملو كمي بيش از حد امكان است اما در هر صورت ذات رفتار اجتماعي‌سازي عشق در شعر شاملو براي شعر امروز ما راهگشا است و حتي امكاني كه در شعرهاي روشنگرانه او با تلفيق فضاهاي عشق و اجتماع به‌دست آمده است، بسيار قابل توجه است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون