به آه و ناله كنون دل نهادهام چه كنم؟
بهرام سرگوسرايي
روزنامه توتواسپورت ايتاليا چهار روز پيش عكس مسي را در كنار كريستيانو رونالدو روي جلد برد و نوشت: «مسي شايد در اينتر!» تيتري كه خيلي سريع دست به دست چرخيد و در فضاي مجازي با كپشنهاي بامزه و لايكخور منتشر ميشد. مردم ميخنديدند و ميگفتند: «بهترين بازيكن جهان در اينتر؟ شوخي نكنيد.» و انگار واقعا توتواسپورت شوخياش گرفته است. اينتر در حال حاضر كجاي جغرافياي فوتبال قرار دارد؟ آيا اين تيم توان مالي چنين انتقالي را دارد؟ اگر بر فرض داشته باشد (هواداران اينتر ميگويند مالكان اين تيم از پولدارترين افراد چين هستند) با فيرپلي مالي يوفا چه ميكنند؟ اگر اين موضوع هم حل شد، چه بازيكناني در حال حاضر در اينتر هستند كه مكملهاي خوبي براي مسي باشند؟ احتمالا بعد از خريد مسي حداقل بايد 5خريد ديگر هم انجام بشود.
از توتواسپورت بگذريم. اين روزنامه اينتر را مضحكه دشمنانش كرد. اما خبر چنين انتقال بزرگي ذهن را به سمت گذشتهها ميبرد. روزهاي خوبي كه ايتاليا قطب فوتبال جهان بود. اگر فقط بيست سال به عقب برگرديم، ميبينيم كه خريد يكي از بهترين بازيكنان دنيا براي اينتر اصلا كار سختي نبود. روزهايي كه اينتر رونالدوي برزيلي را به راحتي از چنگ بارسلونا درآورد و با انتقالي 27ميليون يورويي، ركورد نقل و انتقالات را شكست. 10 سال به عقبتر برگرديم، در سال 1988 اينتر لوتار ماتئوس را جذب كرد و اين مرد آلماني يك سال بعد برنده توپ طلا شد. يك سال قبلتر اينتر كارل هاينز رومنيگه را هم در اوج دوران فوتبالش به سنسيرو آورد. 10 سال عقبتر كه برويم در سال 78، اواريستو بكالوسي به اينتر آمد و در آن سالها هيچ دروازهباني نبود كه سابقه گل خوردن از اين ستاره را نداشته باشد و در كنار اينها ستارههايي مثل روبرتو كارلوس، كلارنس سيدورف، آندرا پيرلو، كاناوارو و دنيس بركمپ، در اين تيم تبديل به ستارههايي جهاني شدند. خيلي روزگار عجيبي است. حتي لازم نيست تاريخ را شخم بزنيم. به همين سال 2010 برويم. اينتر به اولين تيم ايتاليايي تبديل شد كه سهگانه را فتح ميكند. از دوران طلايي اينتر سالهاي زيادي نگذشته است. اما فوتبال در اين يك دهه اخير به شكلي دستخوش تغيير شده كه پيوستن يكي از ستارههاي بزرگ به اينترميلان بيشتر به لطيفه شباهت دارد تا يك خبر. هواداران اينتر، باورشان نميشود كه تيمشان چطور با اين سرعت باورنكردني افول كرده است. روزهايي بود كه پيوستن روبرتو باجو بزرگ به اينتر يك خبر معمولي قلمداد ميشد، حالا در خواب هم بازيكني در آن سطح به اين تيم نميآيد و شايد تمام هم و غم مديران بايد حفظ ستارهاي مثل ايكاردي باشد. به قول عبيد زاكاني تنها كاري كه ميتوان كرد اين است كه بايد تسليم قضاي روزگار شد: «به آه و ناله كنون دل نهادهام چه كنم؟ قضا، قضاي خداييست، هرچه بادا باد!»