• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4155 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۷ مرداد

تازه‌ترين گفت‌وگو با استيون اسپيلبرگ

خيلي به گذشته نگاه نمي‌كنم

بروكس بارنز ترجمه: بهار سرلك

 

 

 

وقتي سوالم را مي‌پرسيدم استيون اسپيلبرگ 71ساله عينكش را روي صورتش ميزان كرد. روي شقيقه‌هايم چند قطره عرق نشسته بود. در سالن كوچك كنفرانس استوديوي يونيورسال روبه‌روي همديگر نشسته بوديم. با سيگاري خاموش بازي مي‌كرد (اين روزها فقط سيگار را توي دستش نگه مي‌دارد) و درباره استقبالي كه در روزهاي گذشته از فيلم علمي-تخيلي جديدش، «بازيكن يك آماده» در جشنواره فيلم جنوب از جنوب‌غربي (South by the Southwest Film Festival) شده است، صحبت كرد. مخاطبان سينما معتقدند اين فيلم پرهزينه بازگشتي به شكوه «پارك ژوراسيك» و «اي‌. تي. موجود فرازميني» است.

استيون اسپيلبرگ با لبخند گفت: «آه، خداي من، چه شبي بود. احساس مي‌كردم دوباره 10 ساله شده‌ام!»

اما به هيچ‌وجه نمي‌شد از آن پرسش مايوس‌كننده دست بكشم: آيا مجبور بود ثابت كند استعدادش را از دست نداده است؟ اگر مردم پس از ديدن «بازيكن يك آماده» بگويند استيون اسپيلبرگ با جادوي قديمش بازگشته است يعني آنها بر اين باورند كه او استعدادش را مدتي از دست داده بود. از طرفي چند ساخته آخر او- از جمله «غول مهربان بزرگ» و «اينديانا جونز و قلمرو جمجمه بلورين» كه از آنها با عبارت «سرگرم‌كننده» ياد كرده بود، خيلي هم سرگرم‌كننده نبودند.

اسپيلبرگ با لحني آرام پاسخم را داد: «آنقدر در زندگي شخصي و زندگي حرفه‌اي سرم شلوغ است كه ديگر وقت فكر كردن به موفقيت و شكست را ندارم. من هميشه با سرعت تمام به جلو پيش مي‌روم و خيلي به گذشته نگاه نمي‌كنم. به همين خاطر است كه پس از اينكه فيلمي را ساختم به سينما نمي‌روم تا آن را ببينم. گاهي سال‌ها مي‌گذرد و جرات مي‌كنم فيلمي را دوباره مي‌بينم و گاهي در اين جور مواقع بعد از گذشت پنج دقيقه پخش فيلم را قطع مي‌كنم.» از پنجره بيرون را نگاه كرد.

«تصويري هولناك در ذهنم نقش بسته كه من را تسخير كرده است؛ تصوير گلوريا سوانسون كه در اتاق نشيمن خانه‌اش نشسته و روزهاي پرشكوهش را مرور مي‌كند.» اسپيلبرگ به فيلم نوآر «سانست بلوار» ساخته بيلي وايلدر اشاره مي‌كرد. «و هميشه به خودم گفته‌ام: هرگز زمان را به يادآوري و مرور خاطرات گذشته پر از دلتنگي نخواهم گذراند.» در غير اين صورت او فيلمي مي‌ساخت كه در آن به مرور خاطرات گذشته پر از دلتنگي پرداخته بود.

«بازيكن يك آماده» اقتباس سينمايي رماني به همين نام نوشته ارنست كلاين است كه در سال 2011 منتشر شد؛ اين داستان سرشار از ارجاعات به فرهنگ عامه دهه 1980 است؛ در حقيقت دهه‌اي كه تحت سلطه اسپيلبرگ- هم در مقام كارگردان و هم در مقام تهيه‌كننده- بود («بازگشت به آينده»، «احمق‌ها» و «ارواح خبيثه») . عنوان «بازيكن يك آماده» همان عبارتي است كه وقتي فرد در بازي‌هاي آركيد آتاري سكه‌اي مي‌انداخت، روي نمايشگر مي‌درخشيد. فيلمنامه كه نوشته زك پن و ارنست كلاين است به فيلم‌هاي جان هيوز و ژاكت قرمزي كه مايكل جكسون در ويديوي «تريلر» به تن كرده بود، اشاره دارد.

فيلم «بازيكن يك آماده» محصول برادران وارنر كه بهار امسال در سينماهاي امريكا اكران شد، داستان پسر جواني به نام ويد واتس (با بازي تاي شرايدن) است كه در كانكس‌هاي شلوغ و كثيف محله‌اي در كلومبوس اوهايو زندگي مي‌كند. سال 2045 است و اغلب امريكايي‌ها دست از تلاش كشيده‌اند. تمام وقت مردم اين دوره به استفاده از هدست‌هاي واقعيت مجازي و فناوري‌هاي لمسي مي‌گذرد؛ آنها با استفاده از اين فناوري‌ها مي‌توانند دنياي سه‌بعدي خيالي را به نام «Oasis» كشف كنند. اين دنيا را ميلياردري منزوي ساخته و جايي است كه فرد مي‌تواند خود را به شكل هر چيزي كه مي‌خواهد دربياورد- جنسيتي ديگر داشته باشد، يا از گونه‌اي ديگر باشد- و ويد، عاشق دهه 1980، و دختري به نام سامانتا كوك (با بازي اوليويا كوك) براي پيدا كردن سه كليدي كه در نهايت آنها را به گنجينه اصلي مي‌رساند، رقابت مي‌كنند. آنها در اين راه با سركرده و كاركنان كمپاني بدطينتي كه در هر دو دنيا حضور دارند نيز بايد مقابله كنند.

اريك كوهن، منتقد وب‌سايت فيلم «ايندي‌واير» پس از تماشاي اين فيلم، نوشت: «از لحاظ نمايشي اصيل، اين فيلم حيرت‌آورترين فيلمي است كه اسپليبرگ ساخته است.»

ساخته‌هاي اسپيلبرگ همواره ميان سينماي معتبر و سينماي سرگرمي در نوسان بوده است؛ براي مثال فيلم «فهرست شيندلر» و «پارك ژوراسيك» را در يك سال ساخت و پس از ساخت «اينديانا جونز و معبد مرگ» بلافاصله «رنگ ارغواني» را ساخت. اما اخيرا نتايج فعاليت‌هاي او نامتعادل شده است. سه فيلم تاريخي اخير اسپيلبرگ («پست» كه سال گذشته اكران شد، «پل جاسوس‌ها» (2015) و «لينكلن» (2012)) با موفقيت بي‌نظيري روبه‌رو شدند و همگي نامزدي بهترين فيلم اسكار را به دست آوردند و در گيشه نيز فروش فوق‌العاده‌اي داشتند. با اين حال، سه فيلم آخر او كه جذب مخاطب گسترده را مورد هدف قرار داده بودند، نتوانستند انتظارات را برآورده كنند. تازه‌ترين اين دسته فيلم فانتزي «غول بزرگ مهربان» است كه از روي رماني به همين نام نوشته رولد دال اقتباس شد؛ اثري كه در سال 2016 با فروش 55 ميليون دلار در امريكاي شمالي با اقبال مواجه نشد. پيش از آن «ماجراهاي تن‌تن» براساس شخصيت كميك بلژيكي و با پويانمايي رايانه‌اي ساخته شد، سال 2011 سرمايه كمپاني پارامونت را به باد داد. اما فيلم «قلمروي جمجمه بلورين» در سال 2008شبيه به ماشين بليت‌فروشي عمل كرد اما مجموع تماشاگران از اين فيلم متنفر بودند.

اين واكنش‌ها باعث شد فيلم «جنگ دنياها» به عنوان آخرين فيلم موفق تجاري اسپيلبرگ كه اغلب مخاطبان سينما آن را موفقيتي كم‌نظير مي‌دانند، معرفي شود؛ اين فيلم در سال 2005 - در دوره‌اي كه عصر مجزايي در هاليوود به شمار مي‌رود- روي پرده رفت.

جِنين بسينگر، بنيانگذار طرح مطالعاتي فيلم در دانشگاه وسليان مي‌گويد: «هر چه سن اسپيلبرگ بالاتر رفته است علاقه‌اش در به هيجان آوردن مخاطب فروكش كرده و بيشتر روي كسب تجربه، متمركز شده است و البته كه همه تجربه‌هاي هنري با استقبال مواجه نمي‌شوند. ناعادلانه است اگر انتظاري غير از اين داشته باشيم.» او در ادامه مي‌گويد: «مي‌گويند او به‌طور منظم فيلم‌هاي به اصطلاح «سرگرم‌كننده‌اي» براي ما ساخته كه چيزي در آنها كم بوده. «تن تن» خيلي بد نبود اما براي خانواده‌ها خيلي تخيلي بود. و آخرين قسمت «اينديانا جونز» اصلا خوب نبود. نه. نه. بحث تمام است.»

اسپيلبرگ آماده پيشروي تا اين حد نيست. اما او با اظهارنظرهاي بسينگر در مورد به هيجان آوردن مخاطبان موافق است. او مي‌گويد: «در نخستين فيلم‌هايم، از «آرواره‌ها» تا «مهاجمان صندوق گمشده» و «اي.تي.» داستان را از زوايه ديد فردي كه روي صندلي سينما نشسته بازگو كردم؛ درواقع از ديد تماشاگر و براي تماشاگر و مدت‌هاست اين كار را انجام نداده‌ام. پس از «پارك ژوراسيك» چنين كاري را انجام نداده‌ام كه آن هم به دهه 1990 بازمي‌گردد.»

چرا اين زاويه ديد را رها كرده است؟ با خنده مي‌گويد: «چون حالا پير شده‌ام و احساس مي‌كنم مسووليت سنگيني در روايت كردن داستان‌هايي دارم كه به نوعي معنايي اجتماعي دارند. اگر ميان دو فيلمي كه يكي 100 درصد براي تماشاگر است و ديگري داستاني درباره گذشته دارد -كه خاطراتي را برايم زنده مي‌كند يا با توسل به آن مي‌توانم بحثي را پيش بكشم كه مدت‌هاست به دست فراموشي سپرده شده مثل فيلم «مونيخ»- وادار به انتخاب شوم، هميشه تاريخ را به فرهنگ عامه ترجيح داده‌ام. حتي با وجودي كه هنگام ديدن «بازيكن يك آماده» كلي پاپ‌كورن خورده شد و اوقات سرگرم‌كننده‌اي را براي مخاطب ايجاد كرد اما باز هم در اين فيلم معنايي اجتماعي نهفته است.»

پذيرش خود و ديگران پررنگ‌ترين درون‌مايه «بازيكن ...» است. تشديد كنش‌ها‌ موتيف كلاسيك اسپيلبرگ است (والدين شخصيت‌محوري غايب هستند و بچه‌ها باهوش‌تر از بزرگسالان عمل مي‌كنند.) اما اين فيلم به عنوان داستاني اخطارآميز در مورد واقعيت مجازي عمل مي‌كند. چراكه با همه‌گير شدن اين تكنولوژي، كمپاني‌ها هدست‌هاي مقرون به‌ صرفه معرفي و تجربه حضور در دنياي واقعيت مجازي و رفتن به سينماها را فراهم مي‌كنند و حالا استوديوهاي هاليوودي بايد به فكر سرمايه‌گذاري در اين مديوم باشند.

اسپيلبرگ مي‌گويد: «عميقا به اين تكنولوژي كه وجود دنيايي جايگزين را فراهم مي‌كند، علاقه‌مندم. چون حقيقتا باور دارم به ماده فوق مخدر آينده بدل مي‌شود.»

در صحنه‌اي از فيلم «بازيكن ...» بچه‌اي به اجاق گاز روشن نزديك مي‌شود و مادرش كه نزديك او ايستاده هدست واقعيت مجازي روي سرش گذاشته، محو اين دنياي مجازي شده است. مردم به «اويسيس» معتاد شده‌اند، در زندگي واقعي دروغ مي‌گويند و دزدي مي‌كنند تا وسواس‌هاي فكري‌شان را در دنياي مجازي‌ ارضا كنند. اسپيلبرگ مي‌گويد، نسل بعدي طوري است كه «پس از 5 دقيقه صحبت كردن آنها 20 دقيقه رازونياز مي‌كنند و اين رازونياز با گوشي‌هاي همراه و متعلقات دنياي فناوري است.»

فيلم «بازيكن ...» حاوي هشدارهايي در مورد اعتياد به واقعيت مجازي مي‌شود اما همزمان مي‌توان آن را به عنوان تبليغي براي اين تكنولوژي به شمار آورد. اگر دنياي تماشايي اويسيس نتواند همه را ترغيب به خريد هدست‌هاي واقعيت مجازي بكند، بنابراين هيچ تبليغي از عهده اين كار برنخواهد آمد.

راجر گايت ناظر جلوه‌هاي ويژه كمپاني
«Industrial Light & Magic» با همكاري اسپيلبرگ و آدام استاك‌هاوزن، طراح توليد برنده جايزه اسكار (براي فيلم «هتل بزرگ بوداپست») به جهان اويسيس جان بخشيده‌اند. گايت مي‌گويد: «اين فيلم جاه‌طلبانه‌ترين پروژه‌اي است كه تا به حال كمپاني I.L.M بر عهده گرفته است.» ساخت فيلم «بازيكن‌...» كه به‌طور تقريبي 150 تا 175 ميليون دلار هزينه داشت از طريق دونالد دو لاين به اسپيلبرگ پيشنهاد شد. دو لاين، يكي از تهيه‌كنندگان كمپاني برادران وارنر است كه سال 2010 حتي پيش از انتشار كتاب كلاين امتياز اقتباس سينمايي آن را خريد. زك پن و كلاين پنج سال را صرف نوشتن فيلمنامه كردند. دولاين نيز پس از دريافت فيلمنامه، بلافاصله كتاب و فيلمنامه را براي اسپيلبرگ فرستاد و منتظر پاسخ اين فيلمساز بزرگ شد.

دولاين مي‌گويد: «براي ساخت چنين فيلمي، اسپيلبرگ هميشه كارگردان رويايي‌ام بوده است. اما بياييد واقع‌بين باشيم، چقدر ممكن است او را پيدا كنيد؟» جايگاه اسطوره‌اي اسپيلبرگ در هاليوود تحت‌تاثير واكنش‌هاي تلخ به آخرين فيلم‌هاي فانتزي او قرار نگرفته است. او پركارتر از هميشه است؛ او مشغول پيشبرد قسمت پنجم مجموعه «اينديانا جونز» و بازسازي «داستان وست سايد» است.

دولاين از پاسخ اسپيلبرگ متعجب و خوشحال مي‌شود؛ اسپيلبرگ داستان «بازيكن يك آماده» را دوست داشته و بخشي از دليل آن به كنار هم قرار گرفتن دو جهان برمي‌گردد. البته ناگفته نماند كه اين پروژه براي اين كارگردان چالشي بزرگ محسوب مي‌شد. از جهاتي «بازيكن...» باعث مي‌شد او همزمان دو فيلم بسازد: اويسيس كه با ضبط حركت (motion-capture) و تجهيزات واقعيت- مجازي كه مشخصا براي اسپيلبرگ تهيه شده بودند و 50 درصد ساخت فيلم را انجام مي‌دادند، ساخته مي‌شد و باقي داستان «بازيكن ...» در پادآرمانشهر اوهايو روي مي‌داد. تابستان سال 2017 زماني كه اسپيلبرگ در كاميك‌كان حضور يافت، به شوخي گفت: «كتاب را خواندم و فكر كردم آنها به كارگردان جوان‌تري احتياج دارند.»

مدتي قبل وقتي در دفتر او با هم صحبت مي‌كرديم، اسپيلبرگ «بازيكن ...» را سومين فيلم دشوار حرفه‌اش ناميد. «آرواره‌ها» (1975) هنوز دشوارترين فيلمش طبقه‌بندي مي‌شود چراكه زمان زيادي صرف مساعد شدن وضعيت دريا و عمل كردن كوسه مكانيكي شد. دومين فيلم دشوار او «نجات سرباز رايان» (1998) بود كه به تصوير كشيدن صحنه تاثيرگذار و پيچيده پياده شدن سربازان امريكايي در ساحل اوماها طي نبرد نرماندي مي‌پرداخت. اسپيلبرگ مي‌گويد: سومين ساخته دشوارش تاثيري پوپوليستي روي او در مقام فيلمساز داشته و باعث شده او در فكر ساخت فيلم‌هاي مهيج ديگر نيز باشد. او مي‌گويد: «حافظه عضلاني ساخت چنين فيلم‌هايي با تجربه كارگرداني «بازيكن...» به من بازگشت و يادآور روزگاري شد كه كارگرداني جوان‌تر بودم.»

The New York Times

 


سال ۲۰۲۴ ميلادي است و همه انسان‌ها از دنياي واقعي ناخوشايند گريزان هستند. ويد واتس جوان تنها زماني سرزنده و سرحال مي‌شود كه به آرمان‌شهر مجازي‌اش متصل باشد. ويد زندگي‌اش را وقف مطالعه و حل معماهاي اين دنياي مجازي كرده است؛ معماهايي كه مبتني بر جنون مسخ‌شدگي خالق آن آرمان‌شهر در فرهنگ پاپ دهه‌هاي گذشته و وعده‌اش براي كسب ثروتي بي‌كران است. جيمز هليدي خالق «اويسيس» يا همين دنياي مجازي است و كاربرانش با هدست واقعيت مجازي وارد آن مي‌شوند. اويسيس يك محيط مجازي باز بسيار وسيعي است كه هزاران سياره مختلف در آن جاي دارد و هر فرد نام و آواتاري ويژه خود دارد و قدرت هر آواتار بر اساس سطح او در بازي است. جيمز هليدي در روزمرگش وصيتي مي‌كند كه هركس در اين بازي بتواند معماهاي او را كشف كند، سه كليد را به دست بياورد و به مرحله آخر برسد، وارث تمام ثروت او و همچنين اويسيس مي‌شود. در اين ميان كمپاني‌اي كه اين دنيا را راه‌اندازي كرده، اين رقابت را به رقابتي ناجوانمردانه تبديل مي‌كند و با تيمش قصد دارد به مرحله آخر بازي برسد و اين بازي را كه به صورت رايگان عرضه مي‌شود به محصولي تجاري تبديل كند. ويد واتس و دوستانش بايد براي عقب راندن اين كمپاني به خواسته‌اش تمام تلاش‌شان را به كار بگيرند ...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون