حج و هجوم معانی
حسن محدثی
حج تا آنجايي كه من ميدانم و شناختهام، يكي از معنويترين مناسك ديني دنيا است و در حج تمتع تجربه كردهام كه آنچه ذاتي حج است، هجوم معاني گوناگون است. حاجي در لحظهلحظه حج تحت هجوم معنوي قرار دارد. من نيز پيشاپيش گمان ميكردم كه حج چنين باشد و به همين خاطر مشتاق اين تجربه بودم. اگر حاجي اندكي تربيت اسلامي داشته باشد و از اسلام چيزي بفهمد، هر قسمت حج و هر مفهوم و عملي از حج، نمادين است و به حاجي پيام ميدهد و درگيرش ميكند. برآنم كه انسان مسلمان در حج اسلام را بهتر ميفهمد، زيرا طي قرون متماديچنان به اسلام افزودهاند و چنان بدان «برگوساز» بستهاند و چنان مسلمان بودن را دشوار كردهاند و از ابعاد انسانياش دور ساختهاند كه درونمايههاي اسلام در زير آنها گم شده است. به بياني كه منسوب به نظامي است:
دين تو را در پي آرايشند
در پي آرايش و ويرايشند
بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببيني نشناسيش باز
در حج انبوهي از معاني بر حاجي هجوم ميآورند و گريبان او را سخت ميگيرند. نخستين موردش پرهيز از خشونت با انسانها و طبيعت و حيوانات است. حاجي، مهرباني و عدم خشونت را بارها و بارها تمرين ميكند. درس ديگر حج، صبوري در دشواري و سختي و استقامت است. اين مهمترين معنايي است كه در سعي صفا و مروه به تو منتقل ميشود. همه اينها قرار است از تو انساني حليم بسازد و انسان حليم، انسان مطلوب اسلام است و چقدر دشوار است حليم بودن و چقدر بزرگ است انسان حليم؛ حلم در برابر جهل. در حج تمتع بايد صبورانه استقامت كني و پايدار باشي و مجاهدت نمايي. در حج تمتع درمييابي كه امتيازات اجتماعي و مالي كه به خود بستهاي عاريتياند. با خود زمزمه ميكني:
كاري ز درون جان تو ميبايد
كز عاريهها تو را دري نگشايد
يك چشمه آب از درون خانه
به زان جويي كه آن ز بيرون آيد
درس بزرگ ديگر حج به درآمدن از خويشتن و توجه به ديگري و گشودگي به ديگر انسانهاست. در حج ميآموزي كه جهان از طايفه و قبيله و قوم و نژاد و جامعه تو بس فراختر است و تو ذرهاي كوچك در اين درياي عظيم انساني هستي. حج فرصت ارتباط تو و فرصت گشودن چشم و دل تو روي ديگران و به سوي ديگران است؛ مجالي براي بزرگتر شدن و وسيعتر شدن. حج به حاجي ميآموزد كه نگاه خاصگرايانه را رها كند؛ همچنان كه خداي تو الله به همه يكسان مينگرد. به قول انجيل، خدا همچون آفتابي است كه بر همه ميتابد و همچون باراني است كه بر همه ميبارد. حج همچنين ميآموزد جنسيت نبايد تو را از همنوع ديگرگونهات جدا كند؛ زن را از مرد و مرد را از زن. حج ميگويد عينك جنسيتي را كه جامعه بر چشمت زده است بردار. نگاهت معيوب است. بعد از طواف بايد به جايي پشت مقام ابراهيم بروي و در اولين جاي خالي نماز كني. من چنين كردم. در اولين جاي خالي ايستادم و نماز گزاردم. وقتي نمازم تمام شد، ديدم كه در جلو، چپ، راست و پشت من زناني به نماز ايستادهاند. حج تمتع، عينك جنسيتي را كه جامعه طي دهها سال- از كودكي تا بزرگسالي- بر چشمم زده بود و خواهي نخواهي، بخشي از نگاهم شده بود، درآورد و نگاه معيوبم را اصلاح كرد. در نزد خدا زن و مرد تفاوتي ندارند. عند اكرمكم عندالله اتقيكم. نه اينكه اين را نميدانستم. در حج دگرباره آموختم و اين تذكري بنيادي بود. اما در همين حال ديدم كه چطور پيرمرد مسلمان ميكوشد زانوي مرد و زني را كه معلوم نبود چه نسبتي با هم دارند جدا كند تا خدايي ناكرده زانوها به هم نسايند!
علاوه بر همه اين معاني، در حج تمتع دو معنا و مفهوم دايم به تو هجوم ميآورند و از ابتدا تا انتها گريبانت را رها نميكنند. يكي آن كه تو در اين درياي انسانهاي جورواجور و متنوع، فينفسه تفاوتي با آن ديگري نداري. همه سفيد پوشيدهاند و همه راهي يك مسيرند و هم عامل يك عملند و همه درگير يك رسمند. پس تو يكي هستي در ميان اين همه. از درك و دريافت اين، تا درك و دريافت اينكه تو كسي نيستي، فاصلهاي نيست. ديگر، آنكه رستاخيز هر لحظه در چشم تو نمايان است. هر لحظه ميبيني انبوهي انسان از خود به در آمده و به اين سو و آن سو روانند. پنداري همين الان در صوراسرافيل دميده شده است و تو از خاك برخاستهاي و وقت موعود سر رسيده است و نوبت امتحان نهايي است. لحظهلحظه حج تداعيكننده رستاخيز است؛ آنطور كه قرآن توصيفش كرده است. در تجربه من حج اينچنين هجومآور معاني بوده است و گمان ميكنم در توانم نيست كه هجوم اين انواع معاني را به نيكي و شايستگي توصيف كنم. حج كتابي است كه اين همه معنا را با تو درميان ميگذارد؛ اگر كه اندكي، فقط اندكي، رمزآشنا باشي. به درستي كه حج تداعيكننده اشكالي از هجوم است و حاجي علاوه بر هجوم جمعيت، درگير هجوم معاني هم هست. جامعهشناس دین