گروه «حال» فعاليت حرفهاي موسيقي را از سال 1393 آغاز كرد و اولين آلبوم آنها با عنوان «خاطرات پراكنده»، اسفند ماه 1396 رونمايي و منتشر شد. اين گروه اگرچه در فضاي امروز موسيقي ايران بدون داشتن هيچ تهيهكنندهاي كار خود را دنبال ميكند اما توانسته با همين يك آلبوم جايگاه خوبي در بين خيل عظيم آثار موسيقي تلفيقي پيدا كند. محمد فكري خواننده و سرپرست «حال» فراگيري موسيقي را با آواز ايراني و ساز سهتار پيش گرفت اما در ادامه به واسطه علاقهاي كه به هنر تلفيق و موسيقي غربي داشت، ايدههاي تلفيقي خود را روي ساخت قطعاتي براي اين آنسامبل پياده كرد. حالا گروه «حال» قرار است پنجشنبه 15 شهريور ماه در سالن برج آزادي روي صحنه رود تا تركيبي از قطعات پيشتر شنيده شده و قطعات تازه را براي مخاطبان به صورت زنده اجرا كند. با محمد فكري درباره اين برنامه و مسيري كه تا امروز طي كردهاند گفتوگو كردهايم.
گروه «حال» تقريبا در فصاي موسيقي تلفيقي امروز ايران تازه كار است. اساسا هسته اوليه گروه چطور و چه زماني شكل گرفت؟
همهچيز از خواندن يك اذان در دوره سربازي آغاز شد؛ هرچند پيش از اين اتفاق، من فعاليتهاي موسيقيام را به صورت جسته و گريخته دنبال ميكردم و چند كنسرت دانشجويي هم برگزار كرده بودم اما جرقه اصلي شكلگيري گروه زماني زده شد كه آن اذان را در سربازي خواندم و بسيار معروف شد و مورد استقبال قرار گرفت. پس از اينكه به تهران منتقل شدم اين اذان را در استوديوي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي ضبط كرديم و مستمرا پخش شد. پيش از اين اتفاق چند باري با برخي دوستان كارهاي پراكنده موسيقي انجام ميدادم اما چون برنامهريزي ويژهاي نداشتيم، هيچوقت به نتيجه نرسيد و همهچيز همانطور نيمهكاره باقي ماند. پس از انتشار گسترده آن اذان، يك گروه موسيقي تلفيقي- كه اين روزها مطرح هم هستند- از من دعوت به همكاري كردند. اين پيشنهاد در وهله اول بسيار برايم جذاب بود اما كمي كه تمرينات جلو رفت به دليل برخي رفتارهاي غيرحرفهاي، از آنها فاصله گرفتم و تلاش كردم تا شخصا گروهي را تاسيس كنم. علاوه بر اين از همان ابتداي كار موسيقي، اين علاقه در من وجود داشت كه روي اشعار مختلف ملوديپردازي كنم. به همين دليل هم سعي كردم سراغ آهنگسازان مختلف بروم اما عملا دسترسي به آنها كه مشهور بودند، كار دشواري بود و كساني كه كمتر شهرت داشتند، هزينههاي هنگفتي طلب ميكردند. در همين عوالم يكي از دوستانم مقداد مهدوي - پيانيست فعلي گروه- را به من معرفي كرد و اولين كارمان با عنوان «تابستان» را روي شعري از احمد بيباك ساختيم اما در نهايت به دليل اختلاف نظري كه در جزييات قطعه وجود داشت، با وجود همه علاقهاي كه بينمان بود، اين همكاري ادامه نيافت. بعد از اين جريان من با علي جمالي (نوازنده گيتار الكتريك) گروه در يك اجراي كافهاي آشنا شدم و با هم روي چند قطعه كار كرديم و دوباره هم از مقداد مهدوي خواستم كه به گروه بازگردد. اين طور بود كه در سال 93 هسته اصلي گروه «حال» با يك پيانو، گيتار الكتريك و آواز شكل گرفت.
و تكليف قطعه «تابستان» چه شد؟ آن را منتشر نكرديد؟
قطعه «تابستان» را به صورت رسمي هيچ وقت منتشر نكرديم. نخستين كار رسمي ما براساس يك ملودي از كارلوس سانتانا شكل گرفته بود كه من علاقه زيادي به آن داشتم. من ميخواستم روي اين ملودي شعر فارسي بگذارم. به همين دليل سراغ شعراي مختلف رفتم اما همكاري با شاعران هم به اندازه آهنگسازان دشواريهاي خاص خودش را داشت تا اينكه به صورت كاملا اتفاقي با سيد عبدالجواد موسوي آشنا شدم و او با بزرگواري قبول كرد تا با ما همكاري كند. اين قطعه آنقدر او را سر شوق آورده بود كه در عرض چند ساعت برايش شعري سرود و در نهايت تبديل به قطعه «خاطرات پراكنده» شد كه نام آلبوم هم برگرفته از همان است. در حال حاضر هم فكر ميكنم معروفترين قطعه گروه ما «خاطرات پراكنده» باشد. اين همكاري از همانجا آغاز و براي گروه «حال» سكوي پرتابي شد چنان كه تقريبا اكثر شعرهاي آلبوم «خاطرات پراكنده» را جناب موسوي سروده است.
خوشبختانه آلبوم اول ما در سال 1396 رونمايي و منتشر شد و بسيار مورد استقبال قرار گرفت خصوصا كه ما در دنياي امروز نه سلبريتي خاصي را پشت كارمان داريم و نه تهيه كنندهاي كه به لحاظ مالي پشتيبانيمان كند. حقيقتا همهچيز با خون دل و سرمايه شخصي شكل گرفت و خوشحالم كه بگويم تيراژ دوم آلبوم نيز با گرافيك تازه همزمان با برگزاري كنسرت، منتشر خواهد شد.
از صداي شما اين طور برميآيد كه خاستگاه موسيقي آوازي داشته باشيد. بد نيست از جهان تربيت موسيقيتان بگوييد و اينكه چطور شد به فكر افتاديد تا آواز ايراني و گوشههاي موسيقي رديف دستگاهي را با موسيقي غربي تلفيق كنيد؟
در خانه ما به واسطه برادر بزرگترم هميشه آثار استاد محمدرضا شجريان، شهرام ناظري و عبدالحسين مختاباد پخش ميشد و طبيعتا من هم به اين موسيقي بسيار علاقهمند شدم اما جرقه اصلي در يك مهماني خورده شد؛ زماني كه در اتاق صاحبخانه سه تاري ديدم و زخمهاي به آن زدم 8-7 سال بيشتر نداشتم، اما همين زخمه دنياي من را دگرگون كرد و مسخ اين ساز شدم. اين اتفاق باعث شد كمكم سراغ موسيقي بروم. در دوران نوجواني، آواز را با غفار ذابح شروع كردم و مدتي هم شاگرد حميدرضا نوربخش بودم. اما چون به موسيقي غربي نيز علاقه داشتم مدتي دورههاي آواز كلاسيك غربي را هم با استاد محمدرضا قرهتپه دنبال كردم. جالب اينجاست خانواده من فوق مذهبي بودند و مدام به دلايل مختلف از من ايراد ميگرفتند. خاطرم هست آن زمان موسيقي رپ و تيپ لباس پوشيدن آنها باب شده بود و من هم دلم ميخواست سراغ اين سبك بروم ولي به دليل شرمي كه از خانواده داشتم و احساس گناهي كه هميشه همراهم بود، از اين جريان فاصله گرفتم. آن زمان آلبوم «سيب نقرهاي» كوروش يغمايي تازه منتشر شده بود و من هم كاملا مخفيانه و به دور از چشم خانواده آن را گوش ميدادم اما به محض اينكه به سن 19-18 سالگي رسيدم و توانستم استقلال فكري داشته باشم، يك گيتار تهيه و آوازهاي ايراني را با آن تمرين كردم. در جلسات خصوصي هم كه با رفقا داشتيم من با هر سازي كه مينواختند، ميخواندم. اينها تركيب و خروجياش تبديل به اين آلبوم شد.
يعني به طور توامان هر دو اين موسيقيها براي شما اهميت داشت و در نهايت سراغ تلفيق آنها رفتيد...
دقيقا. حتي خاطرم هست وقتي كمسن و سالتر بودم سريالهايي از تلويزيون پخش ميشد كه تيتراژهاي ابتدايي و انتهاييشان برايم جذاب بود چون بعضا موسيقيهاي جز و بلوز بودند. شايد در وهله اول براي من كه آواز ايراني كار ميكردم و سهتار مينواختم، فكر كردن درباره اين ايده دشوار بود اما به هر حال توانستم اين موسيقي را دنبال كنم و خوشبختانه به چيزي كه ميخواستم، رسيدم.
در مورد تلفيق موسيقي ايراني با سازهاي غربي همواره نگاههاي منفي و نقدهاي متعددي وجود دارد. بعضيها شايد با نگاه متعصبانه تصور ميكنند كه اين جريان ضربه زيادي به هويت موسيقي اصيل ايراني ميزند. شما با اين ديدگاه تا چه حد موافق هستيد و فكر ميكنيد اين تفكر تا چه حد بر مسير كاريتان تاثيرگذار بوده است؟
صد در صد تاثير گذاشته است. حتي اگر از سبك موسيقي فاكتور بگيريم در دورهاي كه من آموزش ميديدم متاسفانه جو طوري بود كه حتي روي پوشش ما هم تاكيد زيادي داشتند. نه اينكه مستقيما چيزي بگويند اما مكتب طوري بود كه خودمان درباره لباس پوشيدن و ظاهرمان، ملاحظاتي ميكرديم. حالا تصور كنيد در ابعاد موسيقايي كار چقدر سختتر بود! اين نگاه امثال من را خيلي عقب انداخت و اگر همچنان باقي بماند براي پيشرفت موسيقي ما ضرر دارد. تعصب براي حفظ اصالتها خوب است اما نه اينكه مانع پيشرفت افراد شود.
چرا سعي نكرديد همان موسيقي ايراني را دنبال كنيد؟
فكر ميكنم صداهاي موجود در موسيقي تلفيقي، عنصر خيالپردازانه بيشتري دارد و همين باعث ميشد تخيل من گستردهتر شود. البته هنوز هم من در خلوتم سهتار ميزنم و ملوديهايي را كه ميسازم با سهتار شكل ميگيرند اما فكر ميكنم همهچيز كاملا شخصي است و به نگاه افراد از موسيقي برميگردد. موسيقي تلفيقي نگاه من را به جهان گستردهتر ميكند. من در تلفيق ميتوانم تجربيات متنوعتري داشته باشم.
آلبوم «خاطرات پراكنده» هم متأثر از اين نگاه و هم علاقه شخصي شما به موسيقي ايراني، پراكندگيهاي اجرايي زيادي دارد و ميتوان گفت اساسا قطعات يك دست نيستند. شما قطعه داريد كه راك است، يك قطعه پاپ و حتي يك آواز ديلمان. آيا خودتان اين پراكندگي را قبول داريد و عامدانه رخ داده است؟
ما در اين آلبوم رويكرد احساسي داشتيم. نميخواستيم براساس يك هدف اوليه آلبوم را توليد كنيم و سبك خاصي را پيش بگيريم. همهچيز كاملا مبتني بر احساسات بود. معمولا من شعري را انتخاب ميكنم، براساس آن شعر ملودي ميسازم و با دوستان ديگر كار را تكميل ميكنيم و سراغ تنظيم ميرويم. از آنجا كه خيلي روي شعر دقت دارم در ابتدا آن را انتخاب ميكنم و فضاي موسيقي براساس همان شعر شكل ميگيرد. مثلا قطعه «نگاه كن» كه شعرش را خودم نوشتهام، حال و هواي برزخ گونهاي دارد و اين حال و هوا را با تركيب موسيقي الكترونيك، راك و آواز ايراني و ايجاد يك فضاي آمبيانت به وجود آورديم. بنابراين هيچ الزامي به استفاده از سازهاي مختلف از همان ابتدا نيست. در اين آلبوم سعي كرديم حس شعر را درك كنيم و قطعه را براساس احساسات و ادراكمان بسازيم. يكي از دلايلي كه اسم آلبوم را هم «خاطرات پراكنده» گذاشتهايم همين تنوع سبكي است. موقعي راك است و گاهي هم الكترونيك.
و البته يك وقتهايي هم دشتي...
اتفاقا در ساخت قطعه «غوغاي گيسو» كه شروع آن براساس ملودي جو سترياني است، ميخواستم از تكنيك ديستورت در اجراي آواز استفاده كنم كه با مخالفت ساير اعضاي گروه روبهرو شد و معتقد بودند تقليد از محسن نامجو خواهد بود اما واقعيت اين است كه حس قطعه ميطلبيد كه از اين تكنيك بهره بگيريم. به هر حال اين اتفاق در آلبوم «خاطرات پراكنده» رخ نداد ولي احتمالا در آلبوم بعدي از ديستورت هم در موسيقيام استفاده خواهم كرد.
چطور شد كه به فكر استفاده از ملوديهاي غربي از پيش ساخته شده افتاديد؟ اساسا چه لزومي به اجراي دوباره قطعات كارلوس سانتانا يا جو سترياني در تلفيق با شعر ايراني وجود دارد؟ فكر نميكنيد اين برداشتهاي ملوديك با مفهوم خلاقيت در آهنگسازي در تضاد است؟
من بي اندازه تابع احساساتم هستم و هيچوقت در كار موسيقي اين چارچوب را ندارم كه حتما اثري كه توليد ميكنم، ساخته خودم باشد. البته اغلبِ قطعات ساخته خودمان هستند اما به واسطه اينكه قطعه كارلوس سانتانا من را درگير خود كرده بود و اساسا بيقرارش بودم، ميخواستم حتما روي آن كاري انجام دهم. هر دو اين قطعات هم بيكلام بودند. در قطعه «غوغاي گيسو» فقط يك سولو وام گرفته شده و بقيه كار يعني كلام، تنظيم و ساير سولوها كاملا متفاوت است. در اصل فقط شروع قطعه از سانتانا وام گرفته است.
فعاليت گروه «حال» از سال 93 به صورت رسمي آغاز شد تا اسفند 96 كه آلبوم اولتان را منتشر كرديد و حالا كه به اجراي زنده رسيدهايد. همان ابتداي گفتوگو اشاره كرديد كه هيچ تهيهكنندهاي نداريد در صورتي كه فضاي امروز موسيقي ايران به خصوص موسيقي پاپ و تلفيقي بيشتر صنعتي و البته متاثر از بازاراست و بدون داشتن تهيه كننده ادامه اين مسير عملا كار دشواري به نظر ميرسد. چه چالشهايي در پيگيري مسير كاريتان تا امروز داشتهايد؟
ديگر از چالش گذشته است. ما حقيقتا سينهخيز و با خون دل خوردن به اين نقطعه رسيدهايم. ما بلد راه نيستيم. در اوضاع كنوني كشور بسياري از كارها مهارت ميخواهد كه اين موضوع هم يكي از آنها است. اينكه سلبريتيها يك مرتبه از يك گروه حمايت ميكنند يا اينستاگرام از قطعات يك خواننده پر ميشود يا در مترو و تاكسي و مكانهاي عمومي صداي يك نفر را مدام ميشنويد برآمده از همين جريان است كه نسبت مستقيم با تهيهكننده دارد. نبود تهيه كننده بزرگترين ضربه را تا امروز به كار ما زده است. اينكه نتوانستيم نظر يك تهيهكننده را جلب كنيم يا بالعكس كار ما را دشوار كرده. ما چندين جلسه با تهيهكنندههاي مختلف داشتيم اما نگاهها كاملا يكطرفه و بازاري شده است. اساسا فضاي امروز هنر ايران بيزينس است نه هنر. تهيهكنندگان مثل يك امر زودگذر و درآمدزا به هنرمندان نگاه ميكنند. به همين دليل با اينكه سه سال از آغاز فعاليت ما ميگذرد و به زعم بسياري از دوستان، موسيقيمان استانداردهاي قابل قبولي دارد، هنوز نتوانستهايم آنچنان كه بايد نسبت به بازار، به شهرت برسيم. علاوه بر اين پروسه اخذ مجوز و انرژي كه از من به عنوان سرپرست گروه ميگيرد بسيار خستهكننده است. مثلا ما مدتها است كه تكآهنگ منتشر نكردهايم اما دليل عمده اين قضيه به همان ساختار پيچيده اداري برميگردد كه بايد براي اخذ مجوز آن را طي كنيم. همه اين سختيها باعث ميشود كه خيلي كند پيش برويم اما اميدوارم اين آهستگي، پيوستگي هم در پي داشته باشد و انگيزه ما را نگيرد چون بارها پيش آمده كه در اين بازار موسيقي تصميم گرفتهام فعاليت حرفهاي را فراموش كنم اما به قول دوستي اگر ما موسيقي را رها كنيم، موسيقي ما را رها نميكند. واقعيت اين است كه ما تا مرز جنون به اين هنر علاقه داريم و بارها پيش آمده كه در اوج نااميدي روز را از نو شروع كرديم.
در كنسرت پيشرو غير از قطعات آلبوم «خاطرات پراكنده» قرار است چه قطعات ديگري را اجرا كنيد؟
ما چند تك آهنگ داريم كه در آلبوم وجود ندارند مثل قطعه «سراب» كه بازخواني قطعه عبدالوهاب شهيدي و استاد پايور است و همچنين قطعه «اسمش گناهه». قطعه تابستان هم پيشتر به طور غيررسمي منتشر شد و قرار است آن را هم اجرا كنيم. علاوه بر اين قطعات و موسيقيهاي موجود در آلبوم يك قطعه روي شعر «گر به تو افتد نظرم» ساختهام كه روي اين شعر هم اختلاف نظرهايي وجود دارد كه برخيها ميگويند سروده اقبال لاهوري است. قطعه جديد ديگري كه در اين كنسرت اجرا ميكنيم «باغ اقاقي» روي شعري از سيد عبدالجواد موسوي است.
ما در دنياي امروز نه سلبريتي خاصي را پشت كارمان داريم و نه تهيه كنندهاي كه به لحاظ مالي پشتيبانيمان كند.
حقيقتا همهچيز با خون دل و سرمايه شخصي شكل گرفت و خوشحالم كه بگويم تيراژ دوم آلبوم نيز با گرافيك تازه همزمان با برگزاري كنسرت، منتشر خواهد شد.
فكر ميكنم صداهاي موجود در موسيقي تلفيقي، عنصر خيالپردازانه بيشتري دارد و همين باعث ميشد تخيل من گستردهتر شود.
موسيقي تلفيقي نگاه من را به جهان گستردهتر ميكند. من در تلفيق ميتوانم تجربيات متنوعتري داشته باشم.
همه اين سختيها باعث ميشود كه خيلي كند پيش برويم اما اميدوارم اين آهستگي، پيوستگي هم در پي داشته باشد و انگيزه ما را نگيرد چون بارها پيش آمده كه در اين بازار موسيقي تصميم گرفتهام فعاليت حرفهاي را فراموش كنم اما به قول دوستي اگر ما موسيقي را رها كنيم، موسيقي ما را رها نميكند.