از چوب خشك، ماكسيم گوركي ميسازيم!
علي درياكناري و مهرداد نعيمي/ طي مطالعاتي كه در دانشگاه واشنگتنپست انجام شده، محققان دريافتند كه ميليونها نويسنده بياستعداد در دنيا پيوسته مشغول آموزش نوشتن هستند و اين درحالي است كه همين محققان معتقدند نويسندگان بياستعداد كمي تا به حال توانستهاند به موفقيت برسند كه مثلا ميتوان به مسي و نوئر اشاره كرد! آنها هم در ادبيات به جايي نرسيدند البته! ميخواهيم اين پديده را چنان موشكافي كنيم كه خالهريزه مسائل خواهرزادهاش را اينجور واكاوي نميكرد...
طي يافتههاي ما اين ويژگيهاي مشترك در اغلب اين افراد ديده ميشود:
١- انسانهاي بسيار باكلاسي هستند. قانون پايستگي كلاس در موردشان صدق ميكند يعني هرگز بيكلاس نميمانند، از كلاس استاد درياكناري كه فارغالتحصيل شدند ولي هنوز چيزي به اندوختههايشان اضافه نشد به كلاس استاد نعيمي ميروند، از استاد نعيمي هم كه نااميد شدند، به كلاس استاد علي رضازاده ميروند، از كلاسهاي او هم فارغ بشوند، هنوز توان نوشتن يك استاتوس هم ندارند، سپس به كلاسهاي استاد خلاقيان ميروند، كلاسهاي ايشان كه تمام شد به كلاسهاي فيلمنامهنويسي استاد فيلميان ميروند و خلاصه ز گهواره تا گور كلاسهاي نويسندگي ميجويند و هميشه باكلاس ميمانند.
٢- از اينكه مجرد ماندهاند، شكايتي ندارند، به اينحساب ميگذارند كه يا كائنات هنوز تصميم نگرفته آنها را به اشتراك بگذارد يا اينكه... . بگذريم... بنابراين باتوجه به درازاي دوران مجرديشان كه با درازاي ميسيسيپي برابري ميكند، وقت بيشتري را به نوشتن و يادگيري اختصاص ميدهند... .
٣- بدشانس هستند و اين واقعا اند بدشانسي است كه يك آدم بياستعداد بدشانس هم باشد! يعني مورد داشتيم باباي يارو آنتون چخوف بوده ولي يه اينقدري از استعداد پدرش را دريافت نكرده و نمره انشاي مدرسهاش هشت بالاتر نميشده... خود كلمه بدشانسي راضي نيست اين آدمها اينقدر بدشانس باشند.
٤- فعل خواستن را صرف ميكنند، به اين صورت كه ميخواهند نويسنده بشنود و از اين خواستنشان كوتاه نميآيند، ديده شده كه تا آخر عمرشان هم خواستند و اين خواستن را 90 سال صرف كردند، مثلا يكي از اين افراد مشهور خانم شيما بابالو است كه تا آخرين نفس فعل خواستن را صرف كرد اما هرگز قادر به صرف فعل توانستن نشد، به همين خاطر شما و حتي ما تا امروز اسمش را نشنيده بوديم!
٥- اين نويسندگان داغان كه تعدادشان هشت هزار و نهصد و بيست و چهار برابر نويسندگان موفق است، اتفاقا خيلي زيادتر دچار توهم ميشوند، مثلا مورد داشتيم يك خانم نويسندهنما چنين استاتوسي نوشته: دوستان همين الان به بنده شعر زيبايي الهام شد، پيشكش ميكنم: «من با زخم زبونات رفيقم، مرهم بذار با حرفات رو زخم عميقم... ... .» بعد همين موردي كه داشتيم به همينجا اكتفا نكرده و دو دقيقه بعد، شغل ترانهسرايي را به اكانتش (ور دل شغل نويسندگي) افزود!
چهار دقيقه بعد نخستين پيام تصويرياش را به هوادارانش هديه داد و يك ساعت بعد، از سرگذشت ترانهسرايي در يك قرن گذشته، انتقاد كرد و معتقد بود كه واقعا در حق او، فروغ فرخزاد و سهراب سپهري ظلم شده است و ما سه تا رو كجا ميبريد؟
سپس يكي از كتابهاي صادق چوبك را چنان به باد انتقاد گرفت كه كتاب صفحهصفحه شده، ريزريز شده و از برج ميلاد سقوط آزاد داشته!
٦- استقلالي هستند. شيش تاييهااااش... هويجوري.
٧- اين نويسندگان خودشان مرتبا گول خودشان را ميخورند، شايد همين يكي از دلايل اضافهوزنشان باشد! مثلا با نخستين بيتي كه ميسرايند، با اعتماد به نفس خاصي، خودشان را يك سلبريتي فرهيخته و روشنفكر بزرگ دانسته و جايگاهشان را در كنار احمد شاملو تصور ميكنند!
و بعد براي مخاطبان فرضيشان چنين مينگارند: «مخاطبانم، بار ديگر كنار شما هستم. اين چند دقيقه جاي خالي شما را در حفرههاي قلبم احساس كردم. اميد است دركنارهم فرداهاي بهتري بسازيم.
امروز در كلاس «غزل پستمدرن» آقاي درياكناري به عنوان مهمان حضور داشتم. لكن بگويم كه ايشان شخصيتي پليد دارند. براي وجود چنين هنرمنداني متاسفم. ديگر تا آخر عمر شعر نخواهم سرود! من ماندهام آقاي محمدعلي سپانلوي بينوا چطوري آنهمه سال اين فالانژ خشكمغز را تحمل كرده!
٨- اين گونه از نويسندگان به هرچيزي حسادت ميكنند، حسادتي عجيب... . ! مثلا يكي از همين نويسندهنماها، متني از نيما دهقاني را برداشته اديت كرده، به نام خودش پست كرده و سپس از هوادارانش چنين درخواستي داشته: «همراهانم، اين شخص را ريپورت كنيد.»
شخصي به نام نيما دهقاني در فيسبوك از عكسها و جملات حكيمانه و اديبانه من سوءاستفاده را كرده و با اين عمل شنيع، هزاران فالوئر دور خود جمع كرده است! هركس ايشان را بلاك هم بكند، اين سعادت را خواهد داشت كه يكبار همراه من به كافه برويم و قهوه بنوشيم و برايش از مناعتطبع بزرگم بگويم و يك بيت شعر دركنم.
خوشبختانه مطمئن هستيم كه كسي از نويسندگان اين متن شكايت نميكند، چون هيچكس خودش را آدم بياستعدادي نميداند ولي باز هم تاكيد ميكنيم، جان مادرتان از اين متن شكايت نكنيد، اوضاعمان به اندازه كافي قاراشميش هست!