فيلم «پيامدهاي عشق» به كارگرداني پائولو سورنتينو
روايتي غافلگيركننده و بديع
محمود حسينيزاد
«پيامدهاي عشق» يا «عواقب عشق» فيلم جديدي نيست. محصولي است از سال2004، ايتاليا. كارگردانش پائولو سورنتينو ايتاليايي است كه 2013 با فيلم «زيبايي بزرگ» چندين جايزه اسم و رسمدار در سطح جهاني را برد. از جمله اسكار. اگر ارزشگذاري منتقدين برايتان مهم باشد، اين فيلم در «آي-ام-دي-بي» 7/6 از 10 گرفته است. اگر جايزه مهم باشد، فيلم جايزه داويد دي دوناتلو را در چند رشته مهم در سال 2005 برده و از جمله كارگرداني و فيلمنامه و بازي نقش اول مرد را دريافت كرده است. حالا البته سورنتينو كارگردان خيلي معروفي است. وقتي «پيامدهاي عشق»اش را ميبينيم، متوجه ميشويم چرا. همان داستان «خشت اول» و غيره درست است. چرا اين فيلم خيلي خوب است و چرا ارزش ديدن دارد؟كارگردان كه فيلمنامه را هم نوشته، نويسنده هم هست. نميدانم آيا نويسندگياش كمك كرده يا نه، اما داستاني در اين فيلم تعريف ميكند كه يك رمان خالص است. مقدمه چيني، ورود به ماجرا. پس و پيش كردن زمانها، گشودن تكتك «رازها و گرهها» و دست آخر هم يك غافلگيري بزرگ. تكنيك روايت جديد نيست. روايت از ديد شخصي غايب، اما غافلگيركننده و بديع. آن «تعليقي» را كه ما آنقدر در رمان دوست داريم، در اين فيلم به شكل كامل ميبينيد. چند بار گرهافكني ميشود تا ميرسيم به پايان واقعا تكاندهنده. نكته ديگر، موضوع و تمي است كه فيلم دارد. موضوع دست و پا بسته بودن در برابر قدرتي بزرگتر و مقاومت در برابر آن، كه هميشه در ادبيات و فيلم جذاب است. چه نوع كافكايياش و چه مثلا همين مافيايياش. در اين فيلم هم- مثل داستانهاي كافكا-
در نهايت «قادر مطلق» را نميبينيم. صدايش هست و فضايش. مقاومت مرد را حدس نميزنيم. فيلم به طور عمده در يك هتل در سوييس ميگذرد. يعني همان مشكلات فضاي محدود و دست و پاي بسته كارگردان در خلق فضا را داريم. اما فضاي تنگ اصلا ديده نميشود. كارگردان به موقع دوربين را از تنگي فضا خلاص ميكند. بازي «توني سرويلو» هم هست. همان كه در «زيبايي بزرگ» عالي بود. اينجا هم عالي است. بازي كنترل شده و در عين حال رها. خستگي، به انتها رسيدن، در
بن بست بودن و همه و همه را در نهايت آرامش نشان ميدهد. بازيهاي خيلي خوب ديگر بازيگران هم هست. مثلا «آدريانو جيانيني» در نقش برادر. نه اينكه ميشناختمش يا اسمش را ميدانستم. آنقدر خوب بود كه بعد از فيلم رفتم در اينترنت دنبالش. بعد هم شخصيتها و دگرگونيهايشان غافلكيركننده است. كارگردان يا فيلمنامه آنقدر خوب از يك شخصيت «بد»، شخصيت «خوب» ميسازد، كه اگر حالش را داشته باشيد، حتما گريهتان ميگيرد. بعد هم ايجاز. ايجاز مطلق. ثانيهاي پرگويي و اضافهپردازي لفاظي تصويري در فيلم نيست. طبيعي است كه فيلم ايراد دارد. فرار شخصيت اصلي فيلم از دست دو مافياي خرده پا در انتها مثلا. اما خب فيلم آنقدر خوب هست كه هم بايد ديد و هم بايد رفت سراغ فيلمهاي ديگر كارگردانش.