• 1404 دوشنبه 27 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3203 -
  • 1393 پنج‌شنبه 21 اسفند

كوچ از تهران يا سفر در زمان

  مريم مهتدي / زندگي توي تهران يك چيزهايي را براي ما تبديل به نوستالژي و خاطره مي‌كند كه خارج از اين شهر ممكن است جزو زندگي روزمره مردم باشد. وقتي از زندگي خارج از شهر حرف مي‌زنيم يا به تجربه زيستن در طبيعت فكر مي‌كنيم ممكن است چيزهايي از نظرمان پنهان بماند كه وقت عمل غافلگيرمان كند. ما در شهر عادت كرده‌ايم به گاز لوله‌كشي، به آب لوله‌كشي، به خانه‌هاي بي‌جانور و حشره. به اينكه سر هر كوچه‌اي سوپرماركت باشد و تازگي‌ها هم كه در هر محل يك هايپرماركت با جنس‌هاي جورواجور خارجي. بخاري نفتي و كپسول گاز تبديل شده به مواد خاطره‌بازي و نوستالژي‌نگاري. غافل از اينكه خارج از تهران و شهرهاي بزرگ، در همان طبيعت و آرامشي كه ما دنبالش هستيم مردم بسياري هستند كه تصوري از زندگي بدون بخاري نفتي و كپسول گاز ندارند و لابد به همين خاطر است كه فانوس نفتي به عنوان يك ضرورت در بازار شهر لشت‌نشاء 10 هزار تومان فروخته مي‌شود و همان فانوس در بازار تجريش به عنوان شيئي تزييني از روزگار قديم، 40 هزار تومان.
خاطرات كودكي من و همسن و سال‌هايم كه دهه 20 زندگي را تمام كرده‌ايم پر است از بوي پيت نفت و صداي توپ پلاستيكي دولايه و تصوير چرخ و فلك‌هاي دستي. چاشني خاطرات آن موقع‌مان تعداد كانال‌هاي محدود تلويزيون است و تنوع نداشتن خوراكي‌ها و حسرت خوردن براي كودكي و نوجواني‌مان كه امكانات به خصوص امكانات فرهنگي نداشتيم و بعضي‌هاي‌مان هم حتي ناكامي‌هاي‌مان را مي‌اندازيم گردن همان سال‌ها و كمبودهايش. آن زمان اينترنت نبود كه بدانيم در شهرهاي ديگر و در كشورهاي ديگر مردم دقيقا چقدر متفاوت با ما زندگي مي‌كنند. بشقاب‌هاي گود بزرگ رو به آسمان هم در حياط و تراس‌مان نداشتيم كه روز و شب ببينيم چقدر دغدغه‌هاي‌مان متفاوت است و زندگي‌هاي‌مان فرق مي‌كند با ديگران. حالا اما اين‌طور نيست. نوجواني كه در روستا زندگي مي‌كند به مدد بلوتوث و بشقاب همسايه و رسانه‌هاي ديگر از كمبودهايش خبر دارد. مي‌داند آن چيزهايي كه ما از بدبختي‌هاي‌مان تعريف مي‌كنيم، روزمره اوست. ما از تهران مي‌رسيم به خانه آنها و با دوربين‌هاي بزرگ‌مان از بخاري نفتي آنها و دوچرخه‌ و گاري‌شان عكس مي‌گيريم. با ديدن علاءالدين نفت‌سوز جيغ خوشحالي مي‌كشيم انگار رفيق قديمي‌مان را ديده‌ايم و براي بوي نفتش دماغ چين مي‌دهيم. تنوع محصولات در سوپرماركت‌هاي روستاها و شهرهاي كوچك براي‌مان ملال‌آور است و زياد پيش مي‌آيد كه از مغازه‌ها طلب چيزهايي را بكنيم كه ندارند و تا به حال هم نداشته‌اند. كوچ از تهران براي من نوعي تجربه سفر در زمان شده. در اين گوشه گيلان همانقدر امكانات فرهنگي براي بچه‌ها و نوجوان‌ها وجود ندارد كه دهه 60 براي ما نبود و اگر كمبود امكانات در رشد ما تاثير منفي گذاشت، اين فعل ماضي خارج از تهران حال استمراري است و در حال صرف شدن. با اين اوصاف شايد بشود وقت سفر به خارج از تهران، بعد از خوشحال شدن از ديدن توپ‌هاي دولايه راه‌راه و بخاري‌هاي نفتي و كودكاني كه در كوچه لي‌لي بازي مي‌كنند، فكر كنيم به آينده كساني كه دهه نودشان، شبيه به دهه 60 ما است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون