• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4210 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۵ مهر

در حاشيه جنجال‌هايي كه بر سر تابلوي بنكسي در گرفت

عشق در سطل زباله

بهار سرلك

 

 

پنجم اكتبر، وقتي يكي از مشهورترين آثار بنكسي، «دختري با بادكنك»، در حراجي ساتبيز چكش خورد و به قيمت يك ميليون‌و‌چهل‌ هزار پوند فروخته شد، خالق اين اثر پرهياهوترين هفته هنري لندن را رقم زد. او يك دستگاه كاغذ خردكني در قاب نقاشي‌اي كه به وسيله شابلون و اسپري خلق كرده، تعبيه كرده بود تا روزي كه پايش به حراجي مي‌رسد بوم نقاشي از ميان آن عبور كند و به صورت رشته رشته درآيد.

طولي نكشيد كه پس از حراجي، بنكسي ويديويي را در صفحه اينستاگرامش منتشر كرد و پيشينه اين تردستي را شرح داد: «چند سال پيش (سال 2006) مخفيانه دستگاه كاغذ خردكني در قاب اثر گذاشتم تا شايد روزي پايش به حراجي باز شود.» او در پايين پست خود نقل‌قولي از پابلو پيكاسو آورده بود: «ميل به ويراني، ميلي خلاقه است.»

 

اتفاقي جالب و زيركانه

هر چند هيچ‌كس باور نمي‌كند بنكسي اين شيرين‌كاري را بدون حضور يك يا چند همدست انجام داده باشد، برندور گراسونور، مورخ هنري اين اتفاق را جالب «و حتي زيركانه» مي‌نامد اما او مي‌پرسد چطور باتريي كه در سال 2006، زماني كه اثر خلق شده، در قاب تعبيه شده به صورت معجزه‌آسايي تا سال 2018 دوام آورده است؟ اين ماجرا دريچه‌اي رو به بازار توطئه‌آميز هنر معاصر مي‌گشايد.

يكي از سخنگويان ساتبيز تاكيد مي‌كند كه اين حراجي از اين واقعه اطلاع قبلي نداشت و به هيچ‌وجه در اين امر دخالتي نكرده است. الكس برانژيك، مدير بخش هنر معاصر (اروپا) ساتبيز در بيانيه‌اي گفته است: «ما مشغول بررسي و ارزيابي معناي اين اقدام در محيط يك حراجي هستيم.»

اثر به دست آمده عنوان تازه‌ «عشق در سطل زباله» را گرفت و برخي ارزش آن را ارزيابي كردند و برخي ديگر از افزايش قيمت آن گفتند اما يقينا سيل جريانات تبليغاتي خدشه‌اي به بازار كار اين هنرمند وارد نكرده است. اين هنرمند خياباني گوشه‌گير يك دهه پيش ركوردش را با گذاشتن ردي از خود در تابلوي «Keep it Spotless» اثر ديمين هرست به مبلغ 1 ميليون و870 هزار دلار، در حراجي ساتبيز نيويورك ثبت كرد.

 

از ديوارهاي لندن تا حراجي بونهامز و ساتبيز

طبق گزارش‌هاي «Price Database» در نشريه «آرت‌نت نيوز»، نسخه‌هاي مختلف تابلوي «دختري با بادكنك» 27 بار در حراجي‌هاي دنيا حضور داشته‌ است.

اگرچه از نسخه اصلي كه روي ديوارهاي لندن كشيده شد، ديگر اثري نمانده اما اين هنرمند در سال 2003 اين نقاشي‌ها را كشيد و سال بعد مجموعه‌اي از آنها را منتشر كرد. دومين نسخه گران‌قيمت از اين مجموعه ماه مارس سال جاري در حراجي بونهامز لندن به قيمت 478 هزار دلار فروش رفت. همچنين اين اثر محبوب‌ترين اثر هنري بريتانيا در سال 2017 نام گرفت و براي رسيدن به اين جايگاه، تابلوي« Hay‌Wain»‌ (1821) اثر جان كنستابل راكنارزد.

اگرچه تا به امروز هويت بنكسي رازي سر به مهر باقي مانده اما او شناخته‌شده‌ترين هنرمند گرافيتي جهان به شمار مي‌رود. تصاويري كه او با اسپري روي ديوارها خلق مي‌كند غيرقانوني هستند اما به سرعت به تيتر يك روزنامه‌ها بدل مي‌شوند و كار به جايي كشيده مي‌شود كه اثر از روي ديوار برداشته و در حراجي‌هاي دنيا به فروش گذاشته مي‌شود. بنكسي معتقد است: «اگر چيزي براي گفتن داريد و مردم به حرف شما گوش مي‌دهند بنابراين بايد نقابي به صورت داشته باشيد.»

هرچند بيننده از شابلون بنكسي انتظار مهارت استادانه و ضربه احساسي آثار كاراواجو، هنرمند ايتاليايي قرن شانزدهم را ندارد. همچنين نقدهاي آكادميك و دقيق مختص اين سبك از هنر نيست چراكه اثر هنري بايد براساس قواعد و اصول ژانرش مورد قضاوت قرار بگيرد. هنر خياباني به دنبال مبادله تصاوير با اعصار ديگر يا بيان ايده‌هاي موشكافانه نيست. المان‌هاي آن به منظور تاثيرگذاري سريع روي بيننده در آن قرار گرفته، اين آثار موقتي هستند و با افكار رهگذر خيابان بازي مي‌كنند.

يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي هنر خياباني محل قرارگيري آنهاست. طرفداران هنر خياباني از محل قرار گرفتن گرافيتي تحت تاثير قرار مي‌گيرند؛ روي ساختمان‌هاي بلند يا بناهاي دولتي يا روي ديوارهايي كه عبور و مرور در آن خيابان‌ها زياد است يا مكان‌هايي كه نبايد باشند.

اين موضوع در كنار خود تصوير، مهم‌ترين معياري است كه موفقيت اين ژانر هنري را رقم زده است. موضوعي كه مي‌توان درباره مسير حرفه‌اي بنكسي عنوان كرد، اين است كه او ظرافت‌ها را به شكل تازه‌اي به تصوير مي‌كشد. با اين تفاسير و از منظر اين ژانر هنري، ارايه «دختري با بادكنك» در حراجي ساتبيز بهترين انتخاب براي اجراي ايده بنكسي بود؛ آخرين اثر هنري‌اي كه چوب حراج خورد تا زمان مناسبي براي جلب‌توجه‌ وجود داشته باشد.

 

از تردستي تا تباني با ساتبيز

اما نكته‌ حايز اهميت اين است كه چرا مسوولان ساتبيز پيش از برپايي حراج، قاب اثر را بررسي نكردند و چرا ماموران امنيتي كسي را كه كنترل از راه دور دستگاه كاغذ خردكن را در اختيار داشته، دستگير نكرده‌اند؟

پس از اين ماجرا بلافاصله تمامي زواياي رويداد، مورد تحليل و بررسي قرار گرفت؛ گروهي چارچوب قاب و جزييات ريز رويداد را موشكافي و برخي نيز صحت‌وسقم اين ماجرا را انكار كردند. يك تباني ساده و يك تردستي پيش‌پاافتاده براي اجراي ماهرانه اين شيرين‌كاري كافي بود.

بنكسي نيز به نوبه خود سوءظن‌هايي را كه حول همدستي با حراجي مي‌چرخيد، تكذيب كرد. نماينده بنكسي هر گونه اتهام همكاري با حراجي را تكذيب كرده و گفته است: «به‌طور قطع به‌ شما اطمينان مي‌دهم به هيچ‌وجه هيچ گونه تباني‌اي ميان هنرمند و حراجي صورت نگرفته است. اين نقاشي در آن شب 27 متقاضي تاييد‌شده داشت. حراجي شناخته‌شده‌اي مثل ساتبيز هرگز مشتريان ارزشمندش را ترغيب به خريد چيزي كه مي‌داند ويران خواهد شد، نمي‌كند؛ در اين صورت هرگز نمي‌تواند دوباره اعتبارش را به دست بياورد. بنكسي هم مثل ديگران از اينكه اثر از دستگاه امنيتي آنها عبور كرد، شوكه است.»

اما رفته رفته جزييات ماجرا منتشر شد. يازدهم اكتبر حراجي ساتبيز بيانيه‌اي صادر كرد كه هنرمند خياباني نام اثري را كه تقريبا از بين رفته، تغيير داده است و خريدار، زني كه نامش را فاش نكرده، قصد فروش اثر را ندارد.

او در مصاحبه با روزنامه گاردين گفته بود: «وقتي چكش حراج روي ميز خورد و اثر رشته رشته شد، ابتدا شوكه شدم اما كم‌كم فهميدم كه من سهم كوچك خودم را از تاريخ هنر به دست آورده‌ام.»

اين شيرين‌كاري براي هر سه طرف معامله مزيت‌هايي داشت: مجموعه‌دار يك ماجراي تمام‌عيار را به نام خود ثبت كرد و اثري را در خانه‌اش دارد كه احتمالا ارزشش دوبرابر شده است، بنكسي ركورد تازه‌اي به نام خود ثبت كرد؛ بالاترين مبلغي كه طي 10سال گذشته براي اثر او پرداخته شده و جايگاه دوم را در ركوردهاي او دارد. و ساتبيز نيز بيش از روال هميشه مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت و براي اين تبليغات وادار به پرداخت مبلغي به سازمان يا رسانه‌اي نيست.

 

شيرين‌كاري يا ريسك جبران نشدني؟

با اين وجود مي‌خواهيم بدانيم چطور اين ماجرا در حراجي هنري شكل گرفته است. پاسخ‌ها فراتر از پيامدهاي مبتذل اين ماجرا هستند. هنوز هم پرسش‌هايي ذهن ما را به خود مشغول كرده‌اند. نشريه «آرت‌نت نيوز» با طرح چند پرسش اساس اين ماجرا را زير سوال برده است.

از زماني كه تابلوي «دختري با بادكنك» در سالن حراجي رشته رشته شد، همه به اين توافق رسيدند كه ساتبيز در اين ماجرا دست داشته است. نشست مطبوعاتي زيركانه حراجي كه در آن بر اهميت اثر هنري كه عنوانش تغيير كرده، تاكيد داشت، بر شك ‌و ترديدها افزود. با اين حال برخي از كارمندان ساتبيز به اين نكته اشاره مي‌كنند كه اين حراجي «شركت سهامي عام» است و براي شركتي كه بايد پاسخگوي سهامدارانش باشد و ممكن است اين شيرين‌كاري يك ريسك جبران‌نشدني در پي داشته باشد.

نكته جالب‌تر اين‌ است كه هيچ‌كس گفته ساتبيز مبني بر اينكه در اين ماجرا دستي نداشته‌ را باور نكرد و در عوض همه‌چيز مطابق خواسته آنها پيش رفت و ديگر نيازي به پاسخ به پرسش‌هاي مهم نبود. اگر مسوولان اين حراجي از همه جا بي‌خبر بوده‌اند بايد نقض ضمانت گريبان آنها را مي‌گرفت. فردي دستگاهي الكترونيكي را در قاب تعبيه كرده و آن را از راه دور فعال كرده است. اين اقدام مي‌تواند به عنوان يكي از خطرات بالقوه‌ پيرامون آثار هنري قلمداد شود.

شايد بهتر باشد ساتبيز به فكر بررسي آثار پيش از چكش زدن آنها باشد! وقتي خبرنگار «آرت‌نت» نظر نماينده ساتبيز را در اين باره جويا شد، او گفته بود: «ما روند امنيتي خودمان را با كسي در ميان نمي‌گذاريم اما مطمئن باشيد هيچ‌كس به هيچ‌وجه در معرض خطر قرار نگرفته است.»

خريدار بي‌نام‌ونشان اثر كه بود؟ فرض بر اين است كه فروشنده در سال 2006 مستقيما اثر را از هنرمند، بنكسي، دريافت كرده است. اين تمام چيزي است كه از پيشينه اين اثر مي‌دانيم. اگر پاي يك ميليون پوند وسط است حراجي نبايد در مورد هويت خريدار كمي ترديد كند؟ شايد با مشاهده مجموعه اين ماجرا دريچه‌اي از بازار آثار هنري كه همانند يك جعبه سياه مرموز و ناشناخته عمل مي‌كند، به روي ما گشوده شده است.

بنكسي از گذاشتن ردپا در تاريخ هنر هراسي ندارد و گاوين ترك، هنرمندي كه در هتل «والد آف» بنكسي واقع در بيت‌اللحم اقامت داشته، تازه‌ترين شيرين‌كاري بنكسي را پيروي از سنت «هنر خود ويرانگر» مي‌داند.

جرقه‌هاي اين جنبش با ويراني‌هايي كه جنگ جهاني دوم برجاي گذاشت، ظاهر شد و ترك مي‌گويد: «اين اقدام او، گوستاو متزگر بنيانگذار اين جنبش را به خاطر مي‌آورد!»

 

هنر خود ويرانگر و پيام‌ عليه سرمايه‌داري

گوستاو متزگر، هنرمند آلماني اوايل دهه 1960 چند سال پس از پايان يافتن جنگ جهاني دوم، طي دوره‌ تنش‌هاي سياسي كه از آن با عنوان جنگ سرد ياد مي‌شود، عبارت «هنر خودويرانگر» را براي توصيف آثار هنري راديكالي به كار برد كه او و ديگر هنرمندان خلق مي‌كردند و ويران‌ شدن‌شان بخشي از روند خلق اثر محسوب مي‌شد. اختراع سلاح هسته‌اي و استفاده از آنها توسط ارتش امريكا براي حمله به ژاپن در سال 1945، سراسر دنيا را در هول و هراس فرو برده بود. در واكنش به چنين رويدادي، متزگر «كميته 100» كه فعاليتي ضدجنگ داشت را در سال 1960 پي‌ريزي كرد و با استفاده از اسيد نقاشي‌هايي خلق كرد كه قالب اعتراضي خلاقانه‌اي داشتند.

متزگر نخستين‌بار عبارت «هنر خود ويرانگر» را در مقاله «ماشين، هنر خود خلاقه و خود ويرانگر» در شماره تابستان 1962 مجله «Ark» عنوان كرد. اگرچه او سال‌ها چنين سبكي را پي گرفته بود و نخستين نقاشي‌هاي اسيدش را در سال 1959 با هدف اعتراض به جنگ هسته‌اي كشيده بود. اين آثار با اسپري شدن اسيد روي ورقه‌هاي نايلوني خلق مي‌شدند كه اشكال روي آن به سرعت تغيير مي‌كردند و در مواد نايلون از بين مي‌رفتند؛ به اين شكل اين اثر هم خود خلاقه بود و هم خودويرانگر.

هنر خود ويرانگر ذاتي سياسي داشت و حاوي پيام‌هاي ضدسرمايه‌داري و ضدمصرف‌گرايي مي‌شد.

همچنين اشاره‌اي به علاقه ناسالم جامعه به ويران كردن و تاثير منفي ماشين بر هستي انسان‌ها داشت. بنكسي با ويران كردن اثرش در انظار عمومي-همان چشم‌هايي كه با هنر ديوارنگاري آنها را مورد هدف قرار مي‌دهد- بيانيه‌اي عليه سرمايه‌داري و مصرف‌گرايي تنظيم كرد. او بارها و به صراحت اعلام كرده است از تصاحب اثرش توسط شخص يا سازماني بيزار است و هدفش از ديوارنگاري، «درك و تجربه اثر» توسط تماشاگر است.

سوزان سونتاگ در كتاب «عليه تفسير» مي‌گويد هنرمندان در اواخر قرن نوزدهم و اوايل بيستم براي آنكه از تفسير هنري، مخاطب يا منتقد، فاصله بگيرند به دو شيوه عمل مي‌كرد؛ يا ساختارهاي از پيش تعريف شده را به كل از بين مي‌بردند يا تمامي آنچه را كه مي‌خواستند از طريق اثر هنري خود به مخاطب انتقال دهند، بي‌كم و كاست ارايه مي‌كردند.

از اين رو هنر كوبيسم‌ براي شيوه اول و پاپ آرت براي گروه دوم شكل گرفت تا ديگر محلي براي تفسير و تحليل‌هاي مخاطبان و منتقدان باقي‌نماند. پاپ آرتيست‌ها با استفاده از فرهنگ عامه همان چيزي را كه در زندگي عموم مردم نمود پيدا كرده، به نمايش مي‌گذاشتند و در آثارشان از قوطي كنسرو و كميك استريپ‌ها بهره مي‌بردند؛ آنها دقيقا همان محتوايي را به تصوير مي‌كشيدند كه نيازي به تفسير نداشت.

از آنجا كه بنكسي نيز همواره هنرمندي جريان‌ساز بوده كه پس از ديوارنگاري يك اثر، تصوير آن روي ليوان‌، تي‌شرت و ... مورد استفاده قرار مي‌گيرند، با تصويري كه حالا نامش «عشق در سطل زباله است» انگاري اثري را كه به اثري پاپ بدل كرده كه از بين مي‌برد تا نه فقط يك تفسير، بلكه بيان تازه‌اي از ارايه محتواي هنري و خريد و فروش‌هاي آثار هنرمندان در قرن حاضر داشته باشد. او حتي با رشته رشته كردن اثرش، شكل اصلي تفسير را از مخاطب گرفته و شكل تازه‌اي را به او القا كرده است. شكلي كه هنوز مجال بسياري گمانه‌زني‌ها و بازخورد‌ها و بازتاب‌هاي خبري است بي‌آنكه كسي به مقصود اصلي او پي ببرد.

 


بنكسي گرافيتي «جاسوس باجه تلفن» را آوريل ٢٠١٤ روي ديوار خانه‌اي در چلتنهام منطقه گلسترشاير انگلستان كشيد. در اين تصوير سه مامور مخفي كه پالتوي بلند به تن و كلاه لبه‌دار روي سرشان است با استفاده از دستگاه‌هاي شنود به مكالماتي كه در باجه تلفن كنار اين ديوار صورت مي‌گيرد، گوش مي‌دهند. خانه‌اي كه اين نقاشي ديواري روي آن كشيده شده چند كيلومتر آن طرف‌تر از ستاد ارتباطات دولت انگليس، يعني خانه اقدامات نظارتي دولت انگليس واقع شده است. اين نقاشي ديواري درست چند ماه پس از افشاسازي ادوارد اسنودن از شنود تلفني گسترده توسط دولت‌هاي غربي، روي اين ديوار ظاهر شد. خانه‌اي كه نقاشي روي ديوار آن كشيده شده ماه ژانويه به قيمت ٢١٠ هزار پوند براي فروش گذاشته شده بود اما در آگهي قيد شده بود كه خانه تحت تعمير قرار دارد. دو سال بعد اين تصوير از روي ديوار برداشته شد. عكس‌هاي اين صحنه نشان‌ مي‌دادند ديوار آن‌قدر خراشيده شده كه كوپه‌اي از خرده سنگ روي زمين جمع شده است.

 

بنكسي اثر «جنگل» را با اشاره به ذهنيت منفي در مورد هزاران مردمي كه در اردوگاه پناهندگان شهر كاله، واقع در جنوب فرانسه زندگي مي‌كنند، خلق كرد. در اين اثر «استيو جابز» بنيانگذار كمپاني اپل، كيسه زباله‌‌اي مشكي روي شانه‌اش انداخته و در دست ديگرش يك كامپيوتر اپل است. اين اثر اشاره‌اي نيش‌دار به پس‌زمينه زندگي جابز دارد؛ جابز پسر مهاجري سوري بود كه بعد از جنگ جهاني دوم به امريكا پناه برد. گرافيتي «جنگل» يكي از مجموعه‌‌ آثاري است كه بنكسي در جواب به بحران پناهندگي به تصوير درآورده است. طي سفري كه بنكسي به شهر كاله داشته، چندين اثر را روي ديوارهاي اين شهر به نمايش گذاشته است كه در اين مجموعه گرافيتي‌اي را خلق كرده است كه به تابلوي «قايق الواري مدوسا» اثر «تئودور ژريكو» نيز گريزي داشته است. پس از اينكه مقامات دولتي شهر كاله از وجود اين اثر هنري باخبر شدند تصميم به حمايت و حفاظت اين گرافيتي گرفتند. فرمانداري اين شهر براي محافظت از گرافيتي بنكسي محافظ شيشه‌اي يا قاب‌هاي پلاستيكي شفاف روي اين گرافيتي نصب خواهند كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون