• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4216 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲ آبان

نگاهي به «نگران نباش، با پاي پياده زياد دور نمي‌شود»

خون‌بهاي رستگاري

علي وراميني

به احتمال بسيار زياد شمايي كه الان در حال خواندن اين سياهي‌ها بر بستر سفيد كاغذ روزنامه يا صفحه موبايل، كامپيوتر و ... هستيد، ديدن اين مطلب و در كل خواندن را يك امر دم‌دستي، عادي و البته هميشگي مي‌دانيد. يا من كه در حال تايپ اين كلمات هستم، انگار كه حركت مچ‌ها و انگشتانم با اين وضع‌وحال طبيعي كه هر جزء مرتب و منظم كار خود را انجام مي‌دهد كاري روتين، ازلي و البته ابدي است. اما راستش را بخواهيد چنين نيست، هيچ تضميني وجود ندارد كه در شماره بعدي روزنامه هم در همين وضعيت امروز باشيم. همين ديدن شما و نوشتن من حاصل كار چندين ماهيچه، هزاران عصب و ميليون‌ها سلول است كه مختل شدن هركدام در بهترين حالت كارآيي را ضعيف مي‌كند و در بدترين حالت آن را از كار مي‌اندازد. شوربختانه دنيا چنان ساخته نشده است كه ما آرامش، سلامت و حال خوب‌ امروزمان را هميشه داشته باشيم. اين فكر بس گزنده و تلخ است و مي‌تواند اضطرابي عميق به ما وارد كند، اما خوشبختانه انگار چنان ساخته نشده‌ايم كه هر لحظه به اين بي‌ثباتي بينديشيم و از خوف از دست دادن داشته‌هاي امروزمان در اضطرابي عميق غرق شويم. شايد حالت ميانه‌ اين دو هماني باشد كه رواقيون توصيه مي‌كردند؛ اينكه هرازگاهي به فقدان داشته‌هاي‌مان فكر كنيم و يا حتي نبود اسباب آسايش و آرامش‌مان را تمرين كنيم. اين تمرين رواقيون دو بهره دارد، يك از ملال داشته‌هاي‌مان به دور مي‌شويم و دو خود را براي شرايط ناآرام و نابهنگام ممكن آماده مي‌كنيم. قرار بود از آخرين فيلم «گاس ون سنت» يا همان «نگران نباش، با پاي پياده زياد دور نمي‌شود» صحبت كنيم كه از فلسفه رواقيون سر در آورديم، كه البته بي‌راهه هم نرفتيم. «نگران نباش...» داستان زندگي «جان كالاهان» كارتونيست معروف امريكايي است كه در پي يك تصادف رانندگي از هردو پا فلج و دستانش هم از مچ ناكار مي‌شود. جان كالاهان كه پيش از تصادف فردي الكلي بوده، شبي مانند ديگر شب‌هايش و از پي مهماني‌ها و مي‌گساري‌هاي بي‌اندازه‌اش به همراه دوست نويافته‌اي كه در حقيقت همان شب با او آشنا مي‌شود، بر اثر بي‌حواسي چپ مي‌كنند و وقتي در بيمارستان چشم باز مي‌كند نه ديگر مي‌تواند قدمي راه برود و نه از دستانش به‌خوبي استفاده كند؛ تا جايي كه بطري نوشيدني‌اش را هم به‌تنهايي نمي‌تواند باز كند.

نقش جان كالاهان را در اين فيلم «واكين فينيكس» بازي مي‌كند، جالب است بدانيد كه ون‌سنت قرار بوده اين فيلم را خيلي قبل‌تر با «رابين ويليامز» و زماني كه خود جان كالاهان حيات داشته است بسازد، اما نه زخم‌ بسترهاي كالاهان بيش از سال 2010 به او اجازه زندگي مي‌دهد و نه حوصله ويليامز به او اين توان را مي‌دهد كه بيش از اين مرگ خود را به تعويق بيندازد. نگاه ون‌سنت به زندگي در اين فيلم به بدبيني و پوچي نگاه ويليامز نيست. ون سنت مانند هميشه سوژه‌اي خاص و سينمايي را انتخاب كرده است كه بار دراماتيك بسياري دارد اما به ‌نظر مي‌رسد كه او از دراماتيزه كردن روايت زندگي كالاهان به‌شدت پرهيز دارد و اصرار دارد كه تنها در مقام يك نظاره‌گر باقي بماند. به جز فيلمنامه ديگر ابزار ون سنت براي پرهيز از دراماتيزه كردن اين داستان، حركت و زاويه مشاهده دوربين است كه در بعضي مواقع به‌كل از دوربين سينماي حرفه‌اي هم دور مي‌شود و انگار كه فردي نابلد با يك دوربين خانگي مشغول ثبت لحظاتي از زندگي است. نقطه قوت فيلم ون‌سنت كه هم در نمايشنامه و هم در كارگرداني نمود دارد اين است كه به‌هيچ‌وجه به‌دنبال ترحم مخاطب نيست. زندگي فردي را روايت مي‌كند كه مانند بسياري ديگر از مردمان هدف و معناي خاصي در زندگي ندارد. بار بي‌معنايي زندگي را با نوشيدن بي‌حد الكل و مهماني‌هاي شبانه تحمل مي‌كند تا آنكه آن نابه‌هنگام اتفاق مي‌افتاد. از پي اين نابه‌هنگامي و به ميانجي تن جديدش، كم‌كم به جهان‌بيني جديدي از هستي مي‌رسد. در رسيدن او به اين راه چند عامل نقش تسريع‌كننده‌ مهمي دارند، يكي عشقي است كه در بدترين لحظات زندگي، جان او را گرم مي‌كند و ديگري گروه درماني و به‌خصوص آشنايي با دني (با بازي بسيار خوب جونا هيل) است. كالاهان در پي اين تحولات رفته‌رفته استعداد خود را در كشيدن كارتون‌هاي انتقادي و آوانگارد يافت مي‌كند و آن را به معرض عرصه عمومي مي‌گذارد. در روايت ون سنت از زندگي كالاهان به اين نتيجه مي‌رسيم كه اگر او كمافي‌سابق و تا پايان عمر با اندامي سالم و بي‌نقص به زندگي خود ادامه مي‌داد، هيچگاه مجال و فرصت بروز خود و عاشق شدن را پيدا نمي‌كرد و گويي رستگاري جان كالاهان، خون‌بهاي افليج شدنش بود.‌ گاس ون سنت اين داستان را بسيار ساده و بي‌آن‌كه بار احساسي اضافي به فيلم تحميل كند، بيان مي‌كند. حتي رنج‌آورترين و رقت‌انگيزترين لحظات را هم به‌گونه‌اي به تصوير مي‌كشد كه انگار حادثه‌اي عادي است. از اين حيث فيلم او قابل تقدير است اما روايت ون‌سنت از زندگي كالاهان بي‌عيب هم نيست. مثلا كاراكتر مادر و فقدانش در مواقعي روند واقع‌گرايي داستان را به‌هم مي‌ريزد و نوع روايت چنان تغيير پيدا مي‌كند كه انگار با دو خط داستان مواجه هستيم و يا جلسات گروه‌درماني و ديالوگ‌هايي كه رد و بدل مي‌شود در دام كليشه‌هاي مرسوم افتاده است كه با حذف بسيار از آن فيلم هيچ لطمه‌اي نمي‌ديد. به هر حال ديدن روايت خوش‌بينانه‌ ون‌سنت خالي از لطف نيست، هرچند با نگاه شاعرانه او به زندگي همدل نباشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون