• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4219 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۶ آبان

بحران دست‌ساز

سيد علي ميرفتاح

يكي نشسته بود و هر چند دقيقه يك‌بار سوزن به تخم چشمش مي‌زد و آخ و اوخ مي‌كرد. گفتند چرا؟ گفت عوضش آن دقايقي كه سوزن نمي‌زنم خيلي صفا مي‌كنم. به تعبير ديگر گفت آن لحظاتي كه سوزن مي‌زنم كمكم مي‌كنند تا قدر آن لحظات بي‌درد و بي‌سوزن را بهتر درك كنم. اين هم روشي است.

از آنجايي كه قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي دچار آيد؛ لذا خوب است كه مصيبت‌هاي كوچك دست‌ساز تدارك ببينيم تا ملت قدر عافيت را بهتر بدانند... عرضم برخورنده نباشد به استحضار عزيزانم مي‌رسانم كه بسياري از مناسبات سياسي/ اجتماعي/ فرهنگي ما و خود را به دست خود آزردن است.

بحران و گرفتاري كم داريم، يك سري هم عالما عامدا و به يد با كفايت خود توليد مي‌كنيم بلكه قدر آن اندك ايام بي‌بحران و بي‌تنش را بهتر بدانيم. به عنوان ناظري كه در اين سي، ‌چهل ساله اقدامات دوست و دشمن را رصد كرده، اسم اين سوزن زدن را مي‌گذارم كارگاه كوچك توليد بحران دست‌ساز. به قول فرنگي‌ها هندميد. مثال دم دستش همين نود.

من نه طرفدار فردوسي‌پورم، نه اصلا علاقه‌اي به فوتبال و حواشي فوتبال دارم. نه موضوعات نود و افراد فدراسيون و اعوان و انصار كي‌روش برايم مهمند نه اجراي فردوسي‌پور به دلم مي‌نشيند. اما با همه اينها مي‌دانم، بلكه اظهر من‌الشمس است و جاي انكار ندارد كه برنامه نود طرفدار جدي زياد دارد، تماشاچي پا به ركاب وفادار دارد، خود عادل جزو معدود مجري‌هايي است كه ملت دوستش دارند و فنش مي‌شوند و حرفش را مي‌شنوند و برنامه‌اش هم در مناسبات ورزشي جايگاه و پايگاه قابل اعتنا دارد.

بي‌برو برگرد هيچ برنامه‌اي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي به پاي نود نمي‌رسد و داخل و خارج حسرت او را مي‌خورند بسيار. گفت همه حسرت مادرم را مي‌خوردند پدرم مي‌رفت بيابان دل به دل بهايم مي‌داد. بي‌بي‌سي و وي‌او‌اي و من‌وتو و بقيه آرزو داشتند و دارند كه يك صدم عادل در دل مردم جا باز كنند و كلام‌شان نافذ شود. نفوذ كلام نعمتي نيست كه سر چهارراه ريخته باشند و به راحتي بشود به دستش آورد. محبوبيت هم. سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دل. بيست سال طول كشيده و جايي مثل تلويزيون هزينه كرده تا نود، نود بشود و عادل، عادل. كدام عقل سليم موقع بهره‌برداري كه مي‌رود يك لگد زير برنامه مي‌زند و آن را دمر مي‌كند... اما بگذاريد يك قصه ديگر هم بگويم كه ظاهرش بي‌ربط است اما دقت كه بكنيد چندان هم بي‌ربط نيست. ميرزا‌رضا كرماني كه درست يا غلط ناصرالدين‌شاه را كشت، موقع بازجويي، كامران‌‌ميرزا يا ظل‌السلطان به او حرفي زد كه بسيار قابل تامل است و مي‌طلبد كه درباره‌اش بينديشيم.

او گفت گيرم كه شاه آن شاهي نبود كه تو مي‌خواستي، اما آيا بيرون دروازه تهران انوشيروان عادل منتظر بر تخت نشستن بود كه زدي شاه را كشتي؟ ظل‌السلطان البته انوشيروان عادل را مثال نمي‌زند. او اسم ائمه بزرگوار شيعه را مي‌برد و مي‌گويد آيا پشت دست بزرگاني در عداد ايشان داشتي كه شاه را بكشي و آنها را بر تخت بنشاني؟ من به رعايت ادب اسم ائمه را نمي‌آورم. عرضم اين است كه ناصرالدين‌شاه بد، آيا از او بهتر سراغ داشتي كه بيايد و سلطنت كند؟ گيرم عادل هزار عيب و ايراد دارد، پشت دست‌تان كيست كه بياوريد و برنامه را تحويلش بدهيد؟ آخر شما كه بضاعت و مقدورات خودتان را بهتر از بقيه واقفيد. شما كه مي‌دانيد تا «مجري مجري شه، دل صاحبش آب شه».

شما كه مي‌دانيد چطور فوج فوج ملت را از تماشاي رسانه ملي فراري داديد، لااقل قدر دوشنبه‌هاي طلايي‌تان را بدانيد و با بحران دست‌ساز در معرض خطرش نيندازيد. هرچه نباشد همين كه دوشنبه‌ها آمار تماشاي ماهواره پايين مي‌آيد كلي خوش به حال‌تان مي‌شود و مي‌توانيد اين توفيق را جزو بيلان كاري‌تان به اطلاع بالادستي‌ها برسانيد.

به جاي اينكه زيادش كنيد با سوزن و بحران دست‌ساز به جانش نيفتيد و به مخاطره‌اش نيندازيد. اين بحران‌هاي كوچك دست‌ساز در روزگاري كه مهار همه‌چيز از دست در رفته، از دست‌تان درمي‌رود و يك‌باره تبديل به معضل لاينحلي مي‌شود كه كار دست‌تان، بلكه كار دست‌مان مي‌دهد. اين دنياي مجازي را دست كم نگيريد؛ گويي هنوز دست‌تان نيامده كه اين گوشي‌هاي موبايل چه توان و نفوذي دارند. شما مي‌خواهيد فلاني را گوشمالي مختصر بدهيد و في‌المثل مطيعش كنيد يك‌باره كار از دست درمي‌رود و تبديل به معضل بلكه بحران لاينحلي مي‌شود كه از بيخ و بن همه‌چيز را به هم مي‌ريزد. از من گفتن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون