• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4224 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۱۳ آبان

نقش قدرت نرم در سياست جديد در گفت‌وگو با «مسعود سپهر» در سالروز 13آبان

پيشتاز صلح باشيم، دنيا پشت ما خواهد بود نه ترامپ

علي وراميني

39 سال از اشغال سفارت امريكا توسط دانشجويان خط امام (ره) مي‌گذرد؛ واقعه‌اي كه در عرف رسمي جمهوري اسلامي، به عنوان «انقلاب دوم» خوانده مي‌شود و نماد استكبارستيزي و مبارزه با استعمار و بي‌عدالتي‌هاي قدرت‌هاي بزرگ جهاني است. با وجود گذشت 4 دهه از آن روزها، مناسبات نيروها در عرصه جهاني چندان تغيير نكرده است و كماكان قدرت‌هاي بزرگ جهاني مي‌كوشند با زورگويي حرف خود را بر كرسي بنشانند و سروري خود را بر جهانيان اعمال كنند؛ آنچه اما تغيير كرده است، روش و نحوه مبارزه با زياده‌خواهي و انحصارطلبي ايشان است. امروز به واسطه گسترش رسانه‌ها و افزايش امكانات، اين قدرت نرم و دسترسي به آن است كه حرف اول را مي‌زند؛ به تعبير دقيق‌تر، اگرچه ميدان مبارزه و بازيگران آن تغيير نكرده، اما روش‌ها و شيوه‌هاي هماورد، دگرگون شده‌اند و تحقق ارزش‌هاي انقلاب، نيازمند بهره گرفتن از مولفه‌هاي قدرت نرم است. بزرگان انقلاب مانند شهيد مطهري آن‌چنان ارزش‌هاي خود را محكم و دلايل خود را قوي مي‌پنداشتند كه بر گفت‌وگو و لزوم شنيدن همه صداها تاكيد داشتند و چه در جريان پيروزي و بعد از آن تثبيت انقلاب به استفاده از قدرت نرم و به تبع آن رسانه تاكيد داشتند. امروزه بعد از گذشت 40 سال از انقلاب فرصت خوبي است كه به واكاوي قدرت نرم در بطن سياست‌هاي دولت‌هاي مختلف و تجارب شكست و موفقيت آنها بپردازيم؛ تجربه‌اي كه نشان مي‌دهد شايد نيازمند بازنگري اساسي هستيم در هياهويي كه دشمنان از بيشترين امكانات برخوردار هستند و توپخانه‌هاي رسانه‌اي خود را لحظه‌اي خاموش نمي‌كنند. در اين رابطه با مسعود سپهر استاد دانشگاه، پژوهشگر علوم سياسي و فعال سياسي گفت‌وگويي انجام داديم. سپهر در اين گفت‌وگو بيان مي‌كند كه با وجود جنگ نابرابري كه وجود دارد، ما مي‌توانيم به تصميمات عقلايي در اين جنگ نرم بازنده نباشيم؛ همانطور كه انقلاب با دستگاه پلي‌كپي و نوار كاست توانست بر رسانه‌هاي شاه و متحدانش پيروز شود. در ادامه مشروح اين مصاحبه را مي‌توانيد بخوانيد.

 

اوايل انقلاب بحث صدور انقلاب يكي از كليدواژه‌هاي گفتمان انقلاب است؛ بحثي كه حتي در قانون اساسي هم به نحوي لحاظ مي‌شود و كمك به سازمان‌هاي رهايي‌بخش مد نظر قرار مي‌گيرد. قدرت نرم در اين گفتمان چه جايگاهي دارد؟ ما از ابتداي انقلاب به لحاظ قدرت نرم چه سيري داشتيم؟ قدرت نرم در استراتژي‌ سياست خارجي ما چه جايگاهي داشته؟

واقعيت اين است، زماني كه انقلاب اسلامي پيروز شد، يك انقلاب منحصربه‌فرد در قرن بيستم بود؛ انقلابي كه با حضور ميليون‌ها نفر آدم شكل گرفت و همانطور كه ميشل فوكو هم گفته بود اين يك مدل جديد انقلاب هست؛ انقلابي كه رسانه‌هاي جديد بر رسانه‌هاي رسمي پيروز شدند. درواقع مي‌شود گفت آن نواركاست و دستگاه‌هاي پُلي‌كپي پيش‌قراول اين شبكه‌هاي اجتماعي، اينترنت و اين مدل ابزار اطلاع‌رساني بودند. آنها با آن قدرت كم‌شان بر رسانه‌هاي اصلي پيروز شدند و اين اتفاق خيلي مهمي بود. ميليون‌ها نفر به خيابان آمدند. قدرت اخلاقي انقلاب اسلامي فوق‌العاده بالا بود. در آن موقع واقعا تمام روشنفكرهاي دنيا و تمام گروه‌هاي مرجع در دنيا شاه را به عنوان يك ديكتاتور و كسي كه با شكنجه، ارعاب و خودخواهي بر مملكت حكومت مي‌كند مي‌شناختند. از ديگر سو، چهره امام در انقلاب واقعا يك چهره كاريزماتيك و فوق‌العاده بود. حرف‌هايي كه در پاريس مي‌زدند بهترين نشانه‌هاي يك انقلاب رهايي‌بخش بود. درواقع اينها براي جمهوري اسلامي ايران يك قدرت فوق‌العاده‌اي ايجاد كرده بود كه اصلا قدرت نظامي هم نبود. شما مي‌دانيد ارتش شاهنشاهي پنجمين ارتش جهان در آن زمان بود. بزرگ‌ترين زرادخانه خاورميانه (بزرگ‌تر از همه كشورهاي ديگر) در اختيار شاه بود، ولي آن چيزي كه باعث شد سران همه كشورها در گوادلوپ به اين نتيجه برسند كه شاه رفتني است و بايد با انقلاب سازش كنند همان قدرت نرم، قدرت اخلاقي جمهوري اسلامي بود و آن چهره‌‌اي كه امام از اسلام و نظام اسلامي در پاريس ترسيم كرد، بود. همين باعث شد كه يك راه سومي براي همه باز بشود. ابتداي انقلاب ابدا يك امر فيزيكي و اينكه ما بخواهيم به نهضت‌هاي آزادي‌بخش و اسلحه و اينها كمك كنيم مطرح نبود؛ بلكه پيام انقلاب اين بود كه كل منطقه و كل جهان را با يك راه جديدي به خيزش واداشت. اما آن اتفاقي كه بعد از انقلاب خيلي سريع رخ داد اين بود كه به‌واسطه حوادث و خشونت‌هاي اوايل انقلاب و از سوي ديگر شورش‌هاي مسلحانه و ترورهايي كه در داخل شكل مي‌گرفت باعث شد چهره ديگري غير از آن چهره معنوي، از انقلاب ترسيم شود. مي‌دانيد خشونت، «خشونت» مي‌آورد و به قول معروف خون به خون شستن محال آمد محال. يعني ما بعد از انقلاب در يك چرخه باطل خشونت افتاديم و اين چرخه باطل كه به هر حال شايد يك مقدار ناگزير هم بود (چون انقلابي بودن در آن سال‌ها به معناي همين خشونت‌ها و اتفاقات بود)؛ نتيجه را به اين‌جا رساند كه به‌نظر من قدرت اخلاقي، قدرت نرم و مقبوليت در افكار عمومي جهاني انقلاب اسلامي كم‌كم جاي خودش را به اين داد كه ايران يك كشور حامي مثلا خشونت است. اتفاقاتي كه در داخل و خارج در دهه 60 افتاد در شكل‌گيري اين تصور بي‌تاثير نبود و طبيعتا قدرت خاصي كه ايران براي صدور انقلاب به مفهوم يك انقلاب جديد و يك راه سوم داشت را به حد زيادي از دست داد. حتي بسياري از حركات خشونت طلبانه‌اي كه امروزه ما شاهد آن هستيم اول‌بار توسط منافقين انجام شد و راه را براي يك‌سري حركت‌هاي خشونت‌طلبانه‌اي باز كرد كه به‌صورت مستقيم يا غيرمستقيم در سطح منطقه و جهان بي‌تاثير نبود. مثلا خيلي‌ها شايد يادشان نباشد كه اين عمليات انتحاري به اين‌صورت كه به خودشان بمب ببندند خيلي مرسوم نبود. اولين انتحاري‌ها را «منافقين» در ترور ائمه جمعه در ايران به كار بردند و درواقع شروع عمليات انتحاري با اين فرقه تروريستي بود و ما امروزه مي‌بينيم كه اين حركت در ميان تروريست‌ها اپيدمي شده و هر روز خبر يك عمليات انتحاري را در يك نقطه‌اي از دنيا مي‌شنويم. همه اينها هم متاسفانه از هر طرف به نام اسلام اتفاق مي‌افتد. من فكر مي‌كنم به هر حال ما از ابتداي انقلاب طبيعتا يك قدرت خيلي بزرگي براي صدور انقلاب داشتيم منتها به‌نوعي با انگشت‌گذاشته‌شدن روي خشونت‌ها و... دچار يك نوع ضدحمله از طرف مقابل شديم؛ درحالي‌كه ما مي‌توانستيم از همان ابتدا با تكيه بر صلح و قدرت‌هاي اخلاقي، ارزش‌هاي‌مان را پيش ببريم و به اين وضعيت فعلي دچار نشويم.

يعني استفاده از قدرت سخت به جاي قدرت نرم استعداد گسترشِ انقلاب را كم كرد؟

كلا وقتي ما در مورد انواع قدرت‌ها صحبت مي‌كنيم و صحبت قدرت نرم و قدرت سخت مي‌شود، بحثي به‌نام «قدرت هوشمند» شكل مي‌گيرد. درواقع قدرت هوشمند متناسب‌ترين تركيب از قدرت نرم و قدرت سخت است. نكته‌اي كه هميشه گفته مي‌شود اين است كه اين تركيب بهينه به اين ترتيب است كه معمولا كشوري كه داراي قدرت سخت كمتري است بايد سعي كند قدرت اخلاقي خودش را افزايش دهد و بالعكس. يعني مثلا ما با همان روشي كه امريكا دارد با ما مي‌جنگد (از زاويه يك قُلدُر ظالم)، ما نمي‌توانيم حركت كنيم چون ما قلدر و ظالم نيستيم چون ما نه به اندازه او زور داريم و نه قلدريم. ما بايد از زاويه يك مظلوم برحق با استدلال قوي و از زاويه صلح و درواقع حقوق بين‌الملل و اخلاق و... وارد شويم؛ يعني اگر ما مانند ترامپ رفتار كنيم طبيعتا او برنده مي‌شود، ‌چرا؟ چون مثل اين است كه مثلا ما با گردن‌كلفت‌ترين چاقوكش محله بخواهيم چاقوكشي كنيم. نه؛ ما بايد اگر با يك چنين كسي روبه‌رو شديم بيشتر از زاويه كلانتري، گفت‌وگو، متحد كردن بقيه اهالي محل و امثالهم جلويش را بگيريم نه اينكه ما هم براي او چاقوكشي كنيم. طبيعي است كه گردن‌كلفت‌ترين لات محله در اين چاقوكشي از ما جلو خواهد بود. ما از ابتدا يك مقدار بر آن چيزي كه بايد تكيه مي‌كرديم، يعني قدرت اسلام رحماني، قدرت اخلاقي، كاريزماي امام و دين اسلام به عنوان دين رحمت يك مقدار فاصله گرفتيم و سعي كرديم بيشتر از قدرت سخت استفاده كنيم. طبيعتا خيلي هم موفقيت‌آميز نبود حتي در بسياري از جاها به ضد خودش بدل شد.

برجسته كردن نقاط خشن انقلاب كه به هر حال خاصيت هر انقلابي است در جريان‌هاي اصلي مديا كه دست مخالفان انقلاب بود، چقدر تاثيرگذاري كرد؟ چون ما مي‌بينيم مثلا رژيم صهيونيستي، يك تروريسم دولتي، يك تروريسم سازمان‌يافته دارد و سال‌هاست اين كار را مي‌كند؛ ولي جز در كشوري مانند ايران و معدود كشورهاي ديگر اين تروريسم دولتي آنقدر بازنمايي نشود. به‌نظر شما جريان‌هاي اصلي رسانه كه ضدانقلاب اسلامي بودند در اين بازنمايي چقدر تاثير داشتند؟

طبيعتا اينكه انتظار داشته باشيم كساني كه با انقلاب اسلامي چندان رابطه حسنه‌ يا نظر مثبتي نداشتند، بيايند و مواضع ما را به‌خوبي منعكس كنند؛ قطعا بحث بيهوده‌اي است. اما مثال رژيم صهيونيستي مثال بسيار جالبي است براي اينكه ما ببينيم چطور رفتار كرديم. شما ببينيد الان بنا به گفته‌ها دولت اسراييل 200 تا 400 كلاهك هسته‌اي دارد ولي اصلا انكار مي‌كند كه واجد اينها است. هيچگاه هم آنها را به رخ نمي‌كشد. هميشه هم در بحث‌ها درحالي‌كه خودش صدها نفر را مي‌كشد و هزاران جنايت مي‌كند و بزرگ‌ترين تروريسم دنيا است، مظلوم جلوه مي‌دهد و به عنوان كسي كه مورد حمله قرار گرفته و از اين قبيل. اگر اين را با رفتار ما، گفتار مقامات و مسوولان در رسانه‌هاي رسمي خودمان مقايسه كنيد، درست رفتار ما عكس اين است؛ يعني حتي كاري را هم كه نكرديم يك طوري وانمود مي‌كنيم كه انگار بله، ما كرديم و ديديد ما كرديم؟! اين اصلا سياست مثبتي نيست؛ يعني من به آن قسمتي كه به هر حال كساني كه با ايران خوب نيستند و چهره ايران را بد جلوه مي‌دهند كاري ندارم، ‌اما بحثم اين است كه چرا خود ما كاري كنيم كه بهانه‌هاي مفصلي به دست افكار عمومي و به دست رسانه‌ها و دشمنان بدهيم تا چهره ما را مخدوش كنند. يك بخش عمده‌اي از كارهايي كه در حوزه دستگاه‌هاي اطلاعاتي و غيره بايد انجام شود‌، ‌بايد به شكل مخفي انجام شود. همه دنيا مي‌دانند كه اسراييل بسياري از اقدامات را انجام داده ولي هرگز مسووليت آن را نمي‌پذيرد؛ درحالي‌كه ايران حتي وقتي رسما هم مسووليت را نمي‌پذيرد، مي‌بينيد كه ناگهان يك مقامي در سخنراني مي‌گويد ما فلان كار را هم كرديم‌ها! معلوم نيست كه چرا چنين اتفاقي مي‌افتد.من فكر مي‌كنم از قدرتي كه وجود دارد هوشمندانه استفاده نمي‌شود؛ مثلا فرض كنيد اگر ما موشك داريم آنهايي كه بايد بدانند قاعدتا مي‌دانند و هيچ نيازي به نمايش آن در تلويزيون يا بردن در كانال‌ها نيست. اگر ما مثلا غني‌سازي مي‌كنيم، هيچ نيازي به نشان دادن غني‌سازي‌ها در تلويزيون و رفتن رييس‌جمهوري و نمايش دادن نيست. شما مي‌دانيد نه‌تنها اين مساله بهانه‌ به دست مي‌دهد، ظاهرا گفته شد كه اطلاعاتي كه از همان فيلم‌ها برداشته شده كمك بسياري به جريان «استاكس‌نت» كرد. خيلي از كارها درواقع كارهايي نيست كه به قدرت ما بيفزايد؛ بلكه در جهت شكستن قدرت ما عمل مي‌كند.

قبل از اينكه سراغ سوال بعدي برويم؛ شما به عنوان استاد علوم سياسي اين ضعف و اين مثال‌هايي كه بيان كرديد (اين نمايش‌هايي كه اتفاقا به ضرر ما شد) را ناشي از چه مي‌دانيد؟ يعني ما استراتژيست قدرت نرم نداريم؟ ما رسانه و مديا را خوب نمي‌شناسيم؟

از لحظه اول انقلاب يك اتفاق بسيار بد در سياست‌هاي كشور ما رخ داد كه هنوز هم ادامه دارد و آن هم اين است كه سياست خارجي خرج اختلافات داخلي مي‌شود. در همان ابتداي انقلاب شما مي‌بينيد براي از صحنه در كردن دولت موقت، مساله اشغال سفارت امريكا دستاويز قرار مي‌گيرد. گرو‌ه‌هاي داخلي به رقابت با هم مي‌افتند كه يعني ما ضدامپرياليست‌تريم براي زدن همديگر و اين وسط منافع ملي در داستان اشغال سفارت بسيار لطمه مي‌بيند. از اين به بعد هم همين‌طور است؛ همين امروز هم نگاه كنيد مي‌بينيد مثلا وقتي يك نفر دارد به برجام ناسزا مي‌گويد، هدفش برجام نيست بلكه هدفش تيمي است كه برجام را به ثمر رسانده و براي استفاده در قدرت داخلي است. در اين مسائل هم عينا همين‌طور است؛ يعني آن گروهي كه مي‌آيد مثلا روي موشك با زبان عبري جمله «مرگ بر اسراييل» را مي‌نويسد، اين اصلا به منافع ملي فكر نمي‌كند بلكه مي‌خواهد حال رقيب (حال رقيب داخلي در سياست داخلي) را بگيرد. ما منافع ملي را تعريف نكرديم؛ يعني جناح‌هاي مختلف در همه دنيا در ذيل منافع ملي تعريف مي‌شوند ولي در ايران منافع جناحي فوق منافع ملي است. اين سبب مي‌شود كه ما نتوانيم يك استراتژي واحد در برابر خارج و طبيعتا مثل هر خانواده‌اي در درون خانواده اختلاف نظر داشته باشيم.

ما در سياست خارجي و در قدرت نرم بحثي داريم به نامِ «ديپلماسي عمومي» به‌نظرتان در چه مقطعي از تاريخ جمهوري اسلامي ما به اينها توجه بيشتري كرديم و گام‌هاي رو به جلويي در بحث ديپلماسي عمومي داشتيم؟

من فكر مي‌كنم درخشان‌ترين دوره‌اي كه ما توانستيم تا حدودي با دنيا به تعامل بپردازيم كه البته همان‌جا هم به خاطر اختلافات جناح‌هاي داخلي متاسفانه منافع ملي ذيل منافع جناحي قرار گرفت و خيلي از دستاوردها يا به دست نيامد يا بر باد رفت، در دوره اصلاحات بود. در دوره اصلاحات درواقع با چهره‌اي كه ايران به دنيا نشان داده شد، ‌همه صف بسته بودند كه با ايران گفت‌وگو كنند. درواقع صف كساني كه مي‌خواستند ايران را ملاقات كنند، توريست‌هايي كه مي‌خواستند بيايند و ... مي‌دانيد وقتي كه دولت‌ اصلاحات بر سر كار آمد، تمام سفراي اروپايي از ايران رفته بودند، ايران در آستانه جنگ و واقعا پرونده ايران براي موردحمله‌قرار گرفتن مطرح بود. ولي وقتي كشوري يك چهره دموكراتيك از خودش نشان بدهد، هيچ دولتي نمي‌تواند به يك دولت دموكراتيك و متكي بر مردم حمله كند. امكان ندارد چنين كاري را بكند. اين چهره و اين شرايط خوب در آن موقع تا حدودي به وجود آمد كه متاسفانه از يك طرف با فشارهاي جناح ديگر خيلي از موضوعات به بهره‌برداري نرسيد. مثلا در داخل؛ جناح‌ها مي‌آمدند به گفت‌وگوي تمدن‌ها حمله مي‌كردند و اين را يك دستاورد ملي نمي‌دانستند. نهايتا هم كه منقطع شد. باز شما هم مي‌بينيد كه در دوره آقاي روحاني هم مخصوصا در دوره‌اي كه آقاي دكتر ظريف در مذاكرات برجام درگير بود يك چهره مثبت از ايران نشان داده شد. خنده‌هاي آقاي ظريف به جاي اخم و عبوسي روي همه صفحه‌هاي تلويزيون دنيا بود. رشد توريسم در اين چند سال كه يكي از نمادهاي اصلي ديپلماسي عمومي هست چقدر زياد بوده و مي‌توانست گسترش پيدا بكند. متاسفانه الان دوباره اين چهره دارد به سمت مخدوش شدن مي‌رود. هم با عدم‌توجه به مسائل داخلي و هم با زيرسوال رفتن برجام. من فكر مي‌كنم الان هم مي‌شود خيلي راحت مباني دموكراسي را در ايران تقويت كرد. اگر ايران يك كشور دموكراتيك، تمام‌‌عيار و يكپارچه باشد هيچ‌كس نمي‌تواند به چنين كشوري فشار و زور بياورد. خيلي از چيزها هست كه براي وجهه ما خوب نيست و بي‌خود بهانه به دست رسانه‌ها مي‌دهيم. مثلا فرض كنيد در اين شرايط فعلي خيلي از دستگيري‌ها، در حبس و در حصر ماندن‌ها نياز و ضرورت ندارد. خيلي از مجازات‌هاي اعدام‌ را مي‌شود 6 ماه يا يك سال به عقب انداخت. مثلا مي‌شود در مدت 6 ماه آينده هيچ اعدامي نداشته باشيم. هيچ اتفاق خاصي نمي‌افتد؛ آنهايي كه بايد اعدام شوند جاي كسي را تنگ نكردند. مي‌توانيم اين اخباري كه از اعتصاب‌ و غيره مي‌رود را با تعامل بهتر با مردم نداشته باشيم. خيلي كارها را مي‌شود كرد كه چهره بهتري از ايران داشته باشيم. رسانه‌ها آزادتر و فيلم‌هاي آزادنشده‌ اكران شوند و كتاب‌ها سانسور نشوند؛ هيچ اتفاقي نمي‌افتد. اما وقتي مثلا يك اتفاق خيلي مثبت مي‌افتد مثلا اينكه زن‌ها به ورزشگاه مي‌روند و مسابقات را از تلويزيون نگاه مي‌كنند، ناگهان يك عده‌اي همه غيرت‌شان به حركت درمي‌آيد! چه اشكالي دارد اين بهانه كه زن‌ها به ورزشگاه نمي‌روند يا امثال اينها را حذف كرد و اين بهانه‌هاي خيلي كوچك از دست بوق تبليغاتي دشمنان ايراني گرفته شود تا نهايتا ما بتوانيم روي مسائل اساسي‌تر مقاومت كنيم.

يعني الان كه ترامپ رسما يك جنگ تمام‌عيار از مساله اقتصادي شروع كرده، شما مي‌فرماييد اين بحث تقويت قدرت نرم و ندادن خوراك به رسانه‌هاي ضد ايران خيلي مي‌تواند به ما كمك كند. درست است؟

حتما، حتما. ببينيد، يك سري چيزهايي هست كه در اختيار ما نيست. يك سري چيزهايي هست كه در اختيار ما هست. اينكه ترامپ چه فكر مي‌كند يا چه كار مي‌كند در اختيار ما نيست و ما با آن نمي‌توانيم كاري كنيم. ولي اينكه مثلا حصر رفع بشود يا اينكه مثلا كسي در يك سال آينده اعدام نشود يا اينكه مثلا خيلي سريع به FATF پيوسته شود يا اينكه ما مثلا در منطقه به‌گونه‌اي عمل كنيم كه اراده جدي‌مان را براي صلح در سوريه و يمن نشان بدهد، اين چيزي است كه افكار عمومي دنيا را با ما همراه مي‌كند. اگر ما مثلا به عنوان پيشتاز صلح و ثبات در سوريه و يمن شناخته بشويم و واقعا اين را نشان بدهيم و ديپلماسي‌مان در اين جهت فعال شود، مطمئنا دنيا پشت ما خواهد بود نه پشت ترامپ. الان تبليغات دنيا مي‌گويد (هرچند حقيقت ندارد) كه ما مثلا عامل بي‌ثباتي در منطقه هستيم. ما مي‌توانيم خيلي راحت با قدرت و نفوذي كه داريم نشان بدهيم كه عامل ثبات و صلح در منطقه هستيم.

زماني انحصار رسانه به دست طرف مقابل بود. اما به يمن تحولات تكنولوژيك به نظر مي‌رسد كه اين انحصار شكسته باشد. به نظر شما بازنمايي حقيقت در اين وضعيت چگونه است؟

دقيقا اتفاقي كه الان افتاده همين است كه انحصار رسانه وجود ندارد؛ ولي هياهو زياد است. مثلا وقتي شما در يك ميدان ايستاديد و سخنراني مي‌كنيد، اگر يك بلندگو داشته باشيد، چون فقط شما بلندگو داريد چه اتفاقي مي‌افتد؟ شما آنقدر بلند حرف مي‌زنيد كه هياهوي ميدان را تحت‌تاثير قرار مي‌دهيد و يك عده‌اي مجبور مي‌شوند صداي شما را بشنوند. در گذشته چنين بود؛ صداي راديو، تلويزيون انحصاري يا رسانه‌هاي انحصاري به‌گونه‌اي بود كه مثلا فرض كنيد آسوشيتدپرس يك قدرتي داشت كه مي‌توانست همه صداهاي ديگر را خاموش كند. ولي الان وقتي همه توييتر، فيس‌بوك و تلگرام دارند؛ اين انحصار رسانه شكسته شده است. مثل آن ميداني است كه همه در حال هياهو هستند و هيچ كس هم يك بلندگويي كه همه صداها را خاموش كند، ندارد. در اين حالت بايد چه كار كرد؟ در اين حالت به‌نظر من بايد كسي را برنده دانست كه حرف بهتر و جذاب‌تري مي‌زند. درست كه امروز ترامپ‌ قدرت‌هاي مختلفي دارد، اما در اين هياهويي كه همه رسانه‌ها دارند چه صدايي بهتر شنيده مي‌شود؟ آن كسي كه حرف درست‌تر، معقول‌تر و بهتري بزند. ما بايد روي پيام‌مان كار كنيم. پيامي هم كه الان شنيدن آن در دنيا خريدار دارد و شنيدني‌تر هست پيام صلح و پيام محبت است. درواقع به‌نظر من اين خيلي براي ما كار نخواهد كرد كه از موضع قلدري، زور و اينكه ما مي‌توانيم، موشك مي‌زنيم و... وارد شويم. همه مي‌دانند ما چه چيزهايي داريم و بهتر است قدرت بازدارندگي آن پشت باشد و ما به سراغ پيام‌هاي اخلاقي، گفت‌وگو، يك شكل ديپلماسي فعال و به سراغ حقوق بشر بياييم و واقعا اين را نشان دهيم، واقعا چهره رحماني اسلام را نشان بدهيم، مرزبندي خودمان را با داعش نشان دهيم كه ما از آن مسلمان‌ها نيستيم و نوعي ديگر از مسلماني هم وجود دارد. اين در دنيا خريدار و گوش شنوا دارد و اتفاقا دنيا مي‌خواهد يك آلترناتيوي براي آن اسلام پيدا شود. يك زماني اردوغان با آن چهره دموكراتيكي كه از خودش نشان داده بود درواقع خيلي خوب اين اسلام آلترناتيو را مي‌توانست نمايندگي كند با آن صلح و سازشي كه با كردها كليد زد و با آن چهره توسعه‌گرايي كه از خودش در منطقه نشان داد. متاسفانه با آن عثمانيزم و سلطانيزمي كه شروع كرده مقدار زيادي اين وجهه‌اش مخدوش شد. آن چيزي كه من در ذهنم هست اين است كه ايران مي‌تواند درواقع همان چهره توسعه‌گرا، صلح‌طلب، باثبات و در عين حال قدرتمند را اول در داخل (دموكراسي در داخل، گفت‌وگو در داخل، حقوق بشر در داخل) به عنوان جمهوري اسلامي نمايش بدهد و اين مي‌شود قدرتي كه حتما بر رسانه‌هاي ديگر مسلط خواهد شد چون حرف نو و راه تازه‌اي است كه در دنيا شنونده دارد. اگر مثلا ميليون‌ها توريست در سال به داخل كشورمان بيايند، آنها اين پيام را خواهند برد. اگر ما كارهاي علمي، فرهنگي و هنري باارزشي انجام بدهيم، اين پيش خواهد رفت؛ درست مثل آن حرفي كه گفته مي‌شود محمد صلاح به عنوان يك مسلمان اثرش در انگلستان از صدها مسجد و غيره بيشتر بوده است. ما يك الگوهايي مثل محمد صلاح مي‌خواهيم؛ در علم، در ورزش، در هنر، سينماگران خوب، نويسندگان خوب و شاعران خوب. اينها كارهايي است كه ما بايد روي آن كار كنيم و چهره ديگر اسلام را در دنيا نشان دهيم و نماينده آن باشيم هم براي حفظ خودمان و هم براي اينكه به بقيه كشورها، مسلمان‌ها، نهضت‌هاي آزادي‌بخش و... كمك كنيم.

پيرو اين سخن شما؛ ما هنرمنداني داريم كه شايد داخل گفتمان رسمي حاكميت هم نباشند ولي به توفيق‌هاي زيادي در سطح بين‌المللي مي‌رسند كه كم از محمد صلاح براي مصر نيست. به‌نظر شما تكليف حاكميت با اينها بايد چه باشد؟ چون مي‌بينيم بعضي از جريان‌ها با ايناني كه به نوعي سفيران رسانه‌اي ايران هستند بسيار خشن برخورد مي‌كنند و سعي در تضعيف آنها دارند. همين برخوردها با نخبگان، قدرت نرم ما را تضعيف نمي‌كند؟

مشكلي كه الان بسياري از مسوولان نظام و به‌ويژه بخش‌عمده‌اي از روحانيت دارند اين است كه درواقع خيلي به آن جنبه اصلي كار نگاه نمي‌كنند و خيلي سخت برخورد مي‌كنند. يك مثال ساده مي‌زنم، وقتي خانم‌ها به ورزشگاه رفته و فوتبال را از تلويزيون نگاه كرده بودند، بخشي از مسوولان روحاني كشور با شدت گفتند بله، اينها روسري‌شان افتاده يا مثلا رقصيدند و فرياد وامصيبتا سر مي‌دادند. درحالي‌كه آيه قرآن مي‌گويد: «وإِذا مرُّوا بِاللغْوِ مرُّوا كِرامًا» يعني اگر شما چنين چيزي ديديد اصلا به روي خودتان نياوريد. اين اصل اسلامي است كه خيلي چيزها را نبايد به روي خودمان بياوريم و بايد از امتيازاتش براي نظام بهره‌ ببريم، اين را بسياري از آقايون علما به آن توجه ندارند و از آن استفاده قابل‌ملاحظه‌اي نمي‌كنند.من در يك سال گذشته در امريكا بودم، امريكا يك كشور 40تكه است و از همه مليت‌ها و قوميت‌ها در آن حضور دارند. همه كساني كه از يك كشور در آنجا بودند صرف‌نظر از عقايد و اعتقادات‌شان حامي و لابي آن كشور در امريكا بودند؛ يعني مثلا چيني‌ها صرف‌نظر از هر اعتقاد و عقايدي كه داشتند همه طرفدار چين بودند، هندي‌ها همين‌طور، عرب‌ها همين‌طور و فقط ايراني‌ها بودند كه 500 تكه بودند. فقط ايراني‌ها (اكثريت غالب‌شان) بودند كه برخلاف اين جريان شنا مي‌كردند. ما اصلا از اين مساله و فرصت پيش‌آمده نتوانستيم استفاده كنيم. اما در زمان دوره دوم انتخابات رياست‌جمهوري آقاي روحاني هم در امريكا بودم و ايراني‌هاي بسياري (تقريبا 2800-2700 نفر) با هر مرام و عقيده در آن حوزه‌اي كه ما راي داديم آمدند راي دادند. 2800-2700 ايراني بودند كه هر كدام با يك شكل و يك عقيده بودند ولي دل همه‌شان براي ايران مي‌تپيد و آمدند راي دادند. اين موقعيت بسيار خوبي بود و اين نشان مي‌دهد كه دموكراسي چطور مي‌تواند جامعه را دور هم جمع كند. صدا و سيما در موقعيت‌هاي انتخابات، افراد را با شكل‌، شمايل و حجاب‌هاي مختلف نشان مي‌دهد ولي بعد از آن ديگر بخش عظيمي از اين مردم در رسانه ملي ناديده گرفته مي‎شوند. يعني ديگر اينها ايراني نيستند و طبيعتا اينها هم مي‌آيند و در مقابل نظام جبهه مي‌گيرند! مسوولان بايد متوجه باشند كه اگر مثلا آقاي فرهادي يك فيلمي مي‌سازد كه ممكن است دقيقا تبليغ گفتمان رسمي نظام نباشد و در دنيا مورد توجه قرار مي‌گيرد سودش بسيار بيشتر از ضررش براي نظام است. تعداد كساني كه مي‌روند اين فيلم را مي‌بينند و متوجه معني‌اش مي‌شوند يك درصد كساني است كه مي‌شنوند يك ايراني اُسكار گرفته است. ما بايد از آن 100 استفاده كنيم؛ ولو اينكه آن يك درصد هم به ميل من يا به ميل بخشي از جامعه نباشد. درواقع ما يك مقدار زيادي متوجه نيستيم كه چطور مصالح كلي را به مسائل ريز و جزيي ترجيح دهيم. همين حرفي كه هميشه در همه محافل زده مي‌شود مثلا گفته مي‌شود نسبت به بيرون بودن دو تا نخ موي يك نفر رگ‌هاي گردن كلفت مي‌شود ولي نسبت به اختلاس چند هزار ميليارد كسي حواسش نيست. اين مشكلي است كه در جامعه ما وجود دارد كه ظاهرگرا هستيم و به مسائل ظاهري و توي‌ديد خيلي واكنش نشان مي‌دهيم ولي متوجه نيستيم كه در پس پرده چه اتفاقي مي‌افتد.

به عنوان آخرين سوال؛ به‌نظر شما وضعيت صداوسيما به عنوان اصلي‌ترين بازوي قدرت نرم نظام چگونه است؟ درحالي كه به نظر مي‌رسد در برابر رقيبان جايگاه خوبي ندارد، از آن‌طرف هم ميلي به به‌روزرساني خود و استفاده صحيح از امكانات زيادي كه دارد را ندارد. به‌نظرتان چه تغييرات و چه رويكردي بايد در صداوسيما رخ دهد كه بتواند مفيد واقع شود؟

من فكر مي‌كنم اولين اصلي كه بايد در صداوسيما اتفاق بيفتد استقلال و رقابت است. ما چند يا چندين شبكه (حداقل شبكه‌هاي اصلي) داريم كه بايد تمركززدايي شود. هركدام از اين شبكه‌ها در چارچوب همان شكل دموكراتيك به دست يك افرادي داده شود؛ يعني حتي جريان‌هاي اصلي اجتماعي مدير اجرايي شوند. يعني ما يك مركزيت داشته باشيم، (همانطور كه مي‌دانيد طبق قانون اساسي ما يك شوراي سرپرستي صداوسيما داريم كه نمايندگان قوا هستند و بعد در ذيل آن يك صداوسيما) اين صداوسيما لزوما نمي‌خواهد كه يكي باشد، مي‌تواند 5 تا سيما باشد و البته اين تكثرگرايي بايد در همه نهادهاي اجماعي صورت گيرد؛ الان مثلا شوراي نگهبان از يك جناح است. بايد از همه جناح‌ها در شوراي نگهبان باشند. قوه قضاييه همين‌طور. صدا و سيما هم جزو نهادهاي اجماعي است. در مورد صداوسيما پيشنهاد من اين است براي اينكه از جناحي بودن و براي اينكه از انحصاري بودن خارج شود، تبديل به مثلا پنج شبكه (پنج صداوسيما) شود و هر كدام از اينها يك مسوولي داشته باشد؛ البته سياست‌هاي كلي‌اش زير نظر شوراي سرپرستي صداوسيما باشد، ولي در جزييات بتوانند با هم رقابت كنند و در برنامه‌سازي استقلال داشته باشند و در شنيدن انتقادات هم سعه صدر داشته باشند. اگر ما چند تا شبكه رقابتي داشته باشيم، صداوسيما هم از نظر مالي مشكلاتش خيلي كمتر مي‌شود و هم از اين بحران مخاطب بيرون مي‌آيد.

 


ما يك الگوهايي مثل محمد صلاح مي‌خواهيم؛ در علم، در ورزش، در هنر، سينماگران خوب، نويسندگان خوب و شاعران خوب. اينها كارهايي است كه ما بايد روي آن كار كنيم و چهره ديگر اسلام را در دنيا نشان دهيم و نماينده آن باشيم هم براي حفظ خودمان و هم براي اينكه به بقيه كشورها، مسلمان‌ها و... كمك كنيم.

يك زماني اردوغان با آن چهره دموكراتيكي كه از خودش نشان داده بود درواقع خيلي خوب اين اسلام آلترناتيو را مي‌توانست نمايندگي كند با آن صلح و سازشي كه با كردها كليد زد و با آن چهره توسعه‌گرايي كه از خودش در منطقه نشان داد. متاسفانه با آن عثمانيزم و سلطانيزمي كه شروع كرده مقدار زيادي اين وجهه‌اش مخدوش شد.

 


درست كه امروز ترامپ‌ قدرت‌هاي مختلفي دارد، اما در اين هياهويي كه همه رسانه‌ها دارند چه صدايي بهتر شنيده مي‌شود؟ آن كسي كه حرف درست‌تر، معقول‌تر و بهتري بزند. ما بايد روي پيام‌مان كار كنيم. پيامي هم كه الان شنيدن آن در دنيا خريدار دارد و شنيدني‌تر هست پيام صلح و پيام محبت است. درواقع به‌نظر من اين خيلي براي ما كار نخواهد كرد كه از موضع قلدري، زور و اينكه ما مي‌توانيم، موشك مي‌زنيم و... وارد شويم. همه مي‌دانند ما چه چيزهايي داريم و بهتر است قدرت بازدارندگي آن پشت باشد و ما به سراغ پيام‌هاي اخلاقي، گفت‌وگو، يك شكل ديپلماسي فعال و به سراغ حقوق بشر بياييم و واقعا اين را نشان دهيم، واقعا چهره رحماني اسلام را نشان بدهيم، مرزبندي خودمان را با داعش نشان دهيم كه ما از آن مسلمان‌ها نيستيم و نوعي ديگر از مسلماني هم وجود دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون