• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4227 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۹ آبان

نگاهي به تجربه مصدق و فاطمي

فراز و فرود آقاي وزير

مهدي غني

حتما شما هم ديده‌ايد درپياده‌رو برخي آنقدر آهسته و آرام مي‌روند كه ديگران را كلافه مي‌كنند. برخي هم شتابان از لابه‌لاي جمعيت مي‌گذرند و اعتراض آهسته‌روان را برمي‌انگيزند. همين وضعيت را در عرصه كلان جامعه نيز مي‌بينيم. در ميان كنشگران سياسي مي‌بينيم كسي متهم به ميانه‌روي، محافظه‌كاري يا رفرميسم مي‌شود و برخي هم به برچسب تندروي، راديكال، چپ‌روي و ... مفتخر مي‌شوند. همين روزها هم بين روندگان عرصه سياست اين اختلاف نظرها را به خوبي مي‌توان ديد. هر زمان جنبش‌هاي سياسي با ضربه يا شكستي مواجه مي‌شوند، اين دعوا بالا مي‌گيرد و كنشگران يكديگر را به تندروي يا سازشكاري متهم مي‌كنند. هركس شيوه خود را درست، اصولي و متناسب با شرايط مي‌داند و بر همين مبنا درباره ديگري داوري مي‌كند. آنكه آهسته مي‌رود ديگري را به تندروي متهم مي‌كند. اما به راستي معيار تند يا كند رفتن چيست؟ از كجا مي‌توان دريافت كدام حركت به واقع تند يا كند است؟

نگاهي به تجارب تاريخي گذشته شايد اين پختگي و درايت را به ما بدهد كه در تشخيص واقعيت كمتر به خطا رويم. يكي از اين تجارب به جنبش ملي‌كردن صنعت نفت و به ويژه اختلاف دكترمصدق با يار و همراه اصلي‌اش دكترفاطمي مربوط است.

 

برچسب‌هاي دكترفاطمي

گروه‌ها و اشخاص مختلفي با دكتر فاطمي مخالف بودند و او را عنصري مشكوك معرفي مي‌كردند. هركس از منظر خود و با معيارگرفتن مشي و مرام خود، به نقد و ارزيابي او مي‌پرداخت. همه بر اين باور بودند كه به حقيقت مطلق دست يافته‌اند و لذا حكم صادر مي‌كردند كه هركس با من نيست، سراسر باطل و دشمن شمرده مي‌شود. از اين جهت ميان نيروهاي موجود كه با يكديگر ميانه خوبي نداشتند فرقي نبود.

 

فاطمي امريكايي است

يكي از كساني كه با اصل ملي‌شدن صنعت نفت مشكل داشت، عباسقلي گلشاييان است كه قبل از نهضت ملي در كابينه ساعد وزيردارايي بود و قرارداد الحاقي معروف به گس- گلشاييان از اقدامات اوست. ايشان در كتاب خاطرات خود كه بعد از انقلاب نوشته است، مي‌گويد: «امريكايي‌ها به وسيله دكتر فاطمي به مصدق پيشنهاد ملي كردن نفت را كرده بودند...». وي معتقد است فاطمي با امريكايي‌ها مرتبط بوده و آنها براي از ميدان به‌دربردن انگليس اين طرح را توسط فاطمي مطرح كردند (1).

 

فاطمي درباري است

نيروي ديگري كه با دكترفاطمي مخالف بود فداييان اسلام بودند. آنها در حكومت دكترمصدق، زماني كه نواب صفوي در زندان بود، چنين تحليل كردند كه دربار با آزادي نواب مخالف است و فاطمي كه رابط دكترمصدق با درباراست، بر سراين مساله توافق كرده است. بنابراين او را خائن و وابسته به شاه و دربار دانسته و اقدام به ترور ايشان كردند.

چنانكه محمدمهدي عبدخدايي تصريح مي‌كند: «قرار بود برادران من را آزاد كنند اما در آخرين لحظه به ما گفتند كه به سفارش خصوصي دربار بايد در زندان بمانند. اينها همه دليلي بر اين بود كه بين دكتر مصدق و دربار توافق شده است.... سيد عبدالحسين واحدي گفت ديدي چه كردند؟ حاضري شهيد شوي و مردانه به ميدان بروي؟ گفتم بله. گفت رابط بين دكتر مصدق و دربار، دكتر فاطمي است. او قصد جان نواب صفوي را كرده است»(2).

 

فاطمي توده‌اي و برانداز سلطنت است

آخرين اتهام او هم اقدام به براندازي سلطنت مشروطه و برقراري رژيم جمهوري و همدستي با حزب توده بود كه از سوي مقامات امنيتي و نظامي حاكميت نصيب دكترفاطمي شد و به همين جرم هم اعدام شد.

 

فاطمي تندرو و مشكوك است

برخي ياران دكترمصدق هم بعد از كودتا نسبت به او انتقاد داشتند. برخي او را فردي تندرو افراطي مي‌شمردند و اقدامات ايشان را در سه روز بين 25 تا 28 مرداد خطاي اساسي و خلاف راه مصدق مي‌شمردند. برخي هم از انتقاد سياسي فراتررفته و شك و ترديدهايي در اين باره مطرح مي‌كردند. مكري از اعضاي جمعيت مبارزه با استعمار كه همزمان با دستگيري دكترفاطمي در زندان بوده و با آن مرحوم هم‌صحبت شده از فضاي آن زمان چنين ياد كرده است: «زندانيان جبهه ملي عموما از سخنراني شديداللحن او در ميتينگ 25 مرداد انتقاد مي‌كردند ولي در اين ميان برخي بودند كه با اظهاراتي پا را از اين فراتر مي‌گذاشتند و ازاين واقعيت كه او مدت چندماه توانسته بود به صورت مخفي از دسترس عوامل رژيم مصون بماند، سوءاستفاده كرده داستان‌ها مي‌ساختند و در خصوص روابط پنهاني دكترفاطمي با خارجي‌ها به گمانه‌زني‌هاي نابخردانه مي‌پرداختند و بطور خلاصه به عنوان يك عنصر مشكوك در درون نهضت او را به زير سوال مي‌بردند.» (3)

 

بررسي اتهامات

اما اين اتهامات تا چه حد واقعيت دارد؟ كداميك از اين برچسب‌هاي متضاد به شخصيت دكترفاطمي بيشتر مي‌چسبد و چرا؟

1- طرح ملي‌شدن صنعت نفت:

آنچه گلشاييان گفته است كه پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت را دكتر فاطمي داده است، عين واقع است، اما اينكه ملي كردن صنعت نفت طرح امريكايي‌ها براي از ميدان به در بردن انگليسي‌ها بوده است و بنابراين دكترفاطمي وابسته به امريكا بوده، ادعايي است كه نياز به اثبات دارد كه كسي تاكنون به آن مبادرت نكرده است. دكترمصدق در كتاب خاطرات خود نقش دكترفاطمي در اين مساله را چنين شرح داده است:«ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور ابتكار شادروان دكترحسين فاطمي است. چون كميسيون نفت مجلس شوراي ملي پس از چندماه مذاكره و مباحثه نتوانست راجع به استيفاي حق ملت از شركت نفت انگليس و ايران تصميمي اتخاذكنند، دكتر فاطمي با من كه رييس كميسيون بودم مذاكره كرد و گفت با وضعي كه در اين مملكت وجود دارد استيفاي حق ملت كاري است بسيارمشكل، ... درسال 1948 از 61 ميليون ليره عوايد خالص شركت نفت به دولت ايران كه مالك معادن نفت است از بابت حق الامتياز فقط 9 ميليون ليره رسيده در صورتي كه دولت انگليس به عنوان ماليات بر درآمد 28 ميليون ليره استفاده كرده است. بنابراين بايد در فكرآتيه بود كه از مال ملت بيش از اين سوءاستفاده نكند و عوايد نفت هرچه هست نصيب ملت ايران بشود. ... ايران هم نفت خود را در سراسر كشور ملي كند...».

ايشان سپس نظر خود را درباره پيشنهاد دكترفاطمي چنين اعلام مي‌كند: «با نظريات آن شادروان موافقت كردم و قرارشد كه ايشان پيشنهاد خود را در جلسه نمايندگان جبهه ملي بدهند و ببينيم نظر ديگران چه خواهدبود. در جلسه‌اي كه در خانه آقاي نريمان تشكيل شد دكترفاطمي پيشنهاد خود را كرد و مورد موافقت حضار در جلسه قرارگرفت...».(4)

2- درباري بودن:

اما اين اتهام، از آن برچسب‌هاي ناچسبي است كه بيشتر از توهم سرچشمه مي‌گيرد تا واقعيت. فاطمي از جواني در اصفهان وارد كارمطبوعاتي شد و همواره منتقد رفتارهاي حكومتي و سياست‌هاي حاكم بود. به خاطر انتقاد به مجلس فرمايشي اواخر دوره رضاشاه، به زندان افتاد و پس از سقوط شاه در1320 آزاد شد. در دولت فروغي پس از سقوط رضاشاه، نيز عليه دولت مقاله نوشت و بارديگر زندان را تجربه كرد. آن زمان وي با 22 سال سن، سرپرشوري داشت و با تجربه و خطا دنبال راهي براي نجات كشور مي‌گشت. به هرجريان منتقد حكومت نزديك مي‌شد، اما گويا گمشده‌اش را نمي‌يافت. نزديك شدن وي به جبهه مطبوعاتي آزادي كه به حزب توده نزديك بود درسال 1322 و پس ازآن درسال 1323پيوستن به جبهه مطبوعاتي استقلال كه سيدضياء‌الدين طباطبايي راه‌انداخته بود و جدا شدن از وي پس از چندي، نمونه‌هايي از اين سير تجربه و خطاي اين روزنامه‌نگار جوان است. بعد هم فاطمي را درشمار حاميان كابينه احمد قوام‌ به عنوان حافظ منافع ملي مي‌بينيم. گرچه اين نوسانات در سيرحركت او قابل نقد و انتقاد است اما همه اين جريان‌ها به نوعي با دربار و سلطنت زاويه داشتند. در هيچ زماني وي را با دربار نسبتي نبوده‌ است. سال 1327 كه فاطمي پس از گرفتن دكترا از اروپا بازگشت، با شروع تلاش‌هاي دكترمصدق و جبهه ملي روبه‌رو شد و اين جريان چنان برايش جاذبه يافت كه ديگر رهايش نكرد و برسر آن جان باخت. بررسي اتهام بعدي او به خوبي نشانگر جوهر واقعي اين آزادمرد ايران‌زمين و روشنگر ساير اتهامات وي است.

3- براندازي و توده‌اي

دكترمصدق همواره به قانون اساسي مشروطه وفادار بود و تلاش مي‌كرد شاه را هم - كه مقامي موروثي و نه انتخابي بود- متقاعد كند در چارچوب قانون اساسي عمل كند. هر چند شاه نمي‌خواست مطابق قانون به عنوان يك مقام تشريفاتي سلطنت كند، بلكه تمايل داشت در همه امور از جمله انتخابات مجلس و انتصاب وزرا و ساير مسائل اجرايي نقش داشته‌باشد. در جريان ملي كردن صنعت نفت، برخي ياران مصدق از جمله فاطمي كه كارشكني‌هاي دربار را مي‌ديدند بر اين عقيده بودند كه بايد در مقابل دخالت‌هاي شاه ايستاد و با او مقابله كرد. اما دكترمصدق اين مشي را نمي‌پذيرفت. مرحوم شمس‌الدين اميرعلايي (وزير كشور كابينه مصدق) بعد از انقلاب در ديداري كه درمنزل‌شان داشتيم، خاطره‌اي مي‌گفت كه اين تضاد را نشان مي‌داد:

ايشان درباره هوشياري سياسي دكترمصدق مي‌گفت: «چند تن از وزراي كابينه دكترمصدق از وابستگان شاه و حاميان وي بودند و براي او خبر مي‌بردند. ما جوان‌تر‌ها هميشه به دكتر مصدق اعتراض مي‌كرديم كه چرا اين وزرا را كه عوامل شاه هستند از كابينه بيرون نمي‌كند؟ در حالي كه آنها دسيسه مي‌كنند و با ما مخالف‌اند؟ تا اينكه يك بار دكترمصدق مرا به كناري كشيد و گفت تو فكر مي‌كني من اينها را نمي‌شناسم و نمي‌دانم كه اينها همه خبرهاي كابينه را به شاه منتقل مي‌كنند؟ گفتم پس چرا آنها را نگه ‌داشته‌ايد؟ گفت من مخصوصا اين كار را كردم. چون هدف ما در اين زمان ملي كردن صنعت نفت است، انگليسي‌ها نزد شاه مي‌روند و به او مي‌گويند مصدق با سلطنت تو مخالف است و قصد براندازي دارد تا شاه را با خودشان هماهنگ كنند. من اين وزرا را دركابينه نگه داشتم تا مستقيما همه مسائل را به شاه گزارش دهند و او مطمئن شود كه ما قصد برانداختن سلطنت را نداريم و به ملي كردن نفت تن بدهد.»

اين اعتراض‌ها و انتقادات معمولا با توضيحات دكترمصدق فروكش كرده و به فضاي عمومي كشيده نمي‌شد، تا اينكه كودتاي 25 مرداد 1332 شكست خورد و شاه از ايران گريخت. در اين مقطع دكترفاطمي مواضع ضدسلطنتي خود را آشكاركرد. او در مقام وزارت خارجه به تمامي سفارتخانه‌هاي خارج كشوردستورداد كه به شاه امكانات ندهند و او را به رسميت نشناسند. در سرمقاله‌ باخترامروز (26 مرداد 1332) با عنوان «خائني كه مي‌خواست وطن را به خاك و خون بكشد فرار كرد» شاه را نوكرانگليس، قاتل وخائن و... ناميد و اختلافش با دكترمصدق را علني كرد:

«هيچ فراموش نمي‌كنم آن اوقاتي را كه فراري بغداد به عنوان مسافرت و سركشي به خوزستان مي‌رفت... بعد از جلسه دولت، پيش دكترمصدق رفتم و نظريات خود را در اين خصوص بيان كردم و اضافه نمودم كه اين خوزستان سرزميني است كه پدر اين آقا براي شصت سال ديگر در سال 1933 به انگليس‌ها فروخت و براثر مبارزات و فداكاري‌هاي متوالي مردم و همچنين مقابله با كارشكني‌هاي مدام و شبانه روزي دربار از صورت دوك‌‌نشين انگليس بيرون آمده است، حالا ايشان به چه عنوان مي‌خواهند به خوزستان بروند؟.... دكترمصدقي كه نمي‌تواند باوركند كسي ممكن است به وطنش خيانت كند، اگرچه آن را مكررشنيده باشد، .... آن شب با شدت تمام به من جواب داد و شايد در طول اين مدت كه افتخار خدمتگزاري در كنار او را دارم، اولين دفعه‌اي بود كه دكترمصدق با آن تندي با من حرف زد..... نخست‌وزير نمي‌توانست قبول كند كه در مقابل صميميت و صداقت او و همكارانش، فراري بغداد از تحريكات و توطئه‌چيني دست بر نخواهدداشت و تا پاي هستي و استقلال وطن ما نشسته است».دكترفاطمي همواره براين باور بود كه با عوامل دربار و نزديكان شاه كه عليه دربار توطئه مي‌كنند بايد انقلابي برخورد كرد و به آنها مهلت نداد. اما دكترمصدق حاضرنبود قدمي برخلاف قانون بردارد. 25مرداد درسرمقاله باخترامروز فاطمي با عنوان اينكه دربارشاهنشاهي روي دربارسياه فاروق را سفيد كرد تفاوت اين دو مشي را آشكاركرد: «دربار در تمام طول 10 سال اخير قبله‌گاه هر چه دزد، هرچه بي‌ناموس و هرچه واخورده اجتماع بوده قرارداشته و از همه بدتر تنها تكيه‌گاه خارجيان و نقطه اتكاي سفارت انگليس اين دربار كثيف و لعنتي بوده است.... آقاي دكترمصدق!‌چقدر بايد صبر و تحمل كرد و تا كي بايد شاهد اين فجايع و رسوايي‌هاي پنهاني و آشكار درباربود؟»از مواضع دكترفاطمي برمي‌آيد كه او به سلطنت مشروطه اعتقادي نداشته و نظام جمهوري را ترجيح مي‌داده است، با اين وجود همواره حرمت دكترمصدق و مشي او را بر افكار و آمال خود ترجيح مي‌داده است. اما بعد از كودتاي 25 مرداد وضعيت دگرگون شد. به گفته بعضي اينجا دكترمصدق بود كه از مشي خود عدول كرده و پيشنهاد فاطمي را پذيرفته است:

«ساعت 6 صبح روز26مرداد مصدق، علي‌اصغر بشيرفرهمند (سرپرست كل انتشارات و راديو) را به خانه خود فرامي‌خواند. مصدق به او گفت كه از كار بركنارشده است و مي‌خواهد آخرين پيام خود را به ملت ايران ضبط و ايراد كند. بشيرفرهمند ترتيب كار را مي‌دهد.» مصدق درآن گفته بود كه شاه وي را از كار بركنار كرد و از ملت ايران خواست كه سرنوشت خود را به دست گيرند...در اين اثنا بازداشت‌شدگان شب گذشته كه آزاد شده‌بودند دكترفاطمي، مهندس احمدزيرك‌زاده و مهندس جهانگيرحق‌شناس به خانه مصدق مي‌رسند و از ماجرا با خبر مي‌شوند... حسين فاطمي به تصميم مصدق شديدا اعتراض كرد و گفت شما نخست‌وزيرقانوني هستيد و هيچ مقامي نمي‌تواند شما را عزل كند. دكترعلي شايگان هم كه رسيده بود نظر فاطمي را تأييد كرد. درپي اين جريان اعلاميه دولت را كه كودتاي شكست خورده شب گذشته را شرح داده بود مي‌نويسند و به راديو مي‌دهند كه پخش مي‌شود». (5)

 

تهمت توده‌اي بودن فاطمي

اما اتهام توده‌اي بودن نيز از جمله توهماتي همچون درباري بودن است. البته در اينكه فاطمي مواضع ضداستعماري توده‌اي‌ها را مثبت تلقي كرده و مي‌كوشيده آنها را عليه دربار و انگليس به كارگيرد بحثي نيست. همچنين براي اختفاي خود بعد ازكودتا نيز چه بسا از آنها كمك گرفته‌باشد، اما هيچكدام از اينها دليل بر پذيرفتن همه مواضع آنها نيست. ضمن اينكه درآخرين يادداشت‌هاي دوران اختفايش خطاهاي حزب توده و مواضع انحرافي آنها را درقبال نهضت ملي گوشزد كرده است. آقاي مكري كه بعد از كودتا در زندان دكترفاطمي را چندبار ملاقات كرده، در خاطراتش از ديداري كه هيات‌مديره جمعيت ملي مبارزه با استعمار با دكترفاطمي دردوره وزارت داشته‌ ياد كرده و ديدگاه‌هاي ايشان را چنين شرح مي‌دهد: «دكترفاطمي قدرت حاكم را به يك هرم تشبيه كرد كه دكترمصدق و دستياران نزديكش به زحمت به رأس هرم چسبيده‌اند و تلاش‌شان اين است كه خود را همچنان در آن مكان حفظ كنند. بدون اينكه هيچگونه پيوند و سنخيتي با ساختار هرم و مجموعه عوامل تشكيل‌دهنده آن داشته‌باشند. به نظر او كافي بود كه اين هرم دچار تكاني بشود و همه ما با سر به زمين بخوريم». فاطمي سپس قدرت مردم را تنها عامل ايجاد ثبات و تعادل در اين هرم دانسته و اعضاي اين جمعيت را كه گرايش به چپ داشتند به تقويت مبارزه با دربار و استعمارتشويق كرد(6).

در اينكه دكترفاطمي فردي مذهبي و معتقد بود همه آشنايان ايشان شهادت داده‌اند، ضمن اينكه رفتاراو و اسناد به جامانده نيز اين مساله را به خوبي آشكار مي‌كند(7). آخرين كلام او به قاضي عسكر در صحنه اعدام بيانگر باورهاي اوست: «سعادت من در اين است كه مانند جد بزرگوارم در راه حق وحقيقت به دست بختيار عمرسعد و آزموده شمر، به امرشاه يزيد زمان شهيد شوم.» سپس فاطمي قرآن را بوسيد و به سجده افتاد كه به سعادت شهادت نايل مي‌شود. (8)

مواضع دكترفاطمي در فاصله 25 تا 28 مرداد گرچه آشكارادر نفي صلاحيت محمدرضاشاه و در جهت خلع وي از سلطنت بود، اما به سختي مي‌توان از آنها نفي قانون اساسي مشروطه را هم استنباط كرد. به ويژه كه به پيشنهاد وي دكترمصدق دستور مي‌دهد مطابق قانون اساسي در غياب شاه، شوراي سلطنت تشكيل شود و نيابت سلطنت را برعهده گيرد. دكترفاطمي نيز خود در دفاع از عملكرد خويش گفته است شاه خود فراركرد و نشان داد براي كشور و سلطنت ارزشي قايل نيست.

4- تندروي فاطمي

آنچه در سه روزبين دو كودتا اتفاق افتاد، ازمهم‌ترين فرازهاي تاريخ ايران است كه بسيار پيچيده و نيازمند كالبدشكافي است. اينكه شما خود را در اوج پيروزي ببيني، دشمن فراركرده و توطئه‌اش برملا شده، عواملش برخي دستگيرشده و برخي فراري باشند، چه حالي خواهي داشت؟ و سه روز بعد درست برعكس، مغلوب جاي غالب را بگيرد، ازپشت ميز وزارت به درون سلول زندان منتقل شوي، چه افكار و احساسي خواهي داشت! اين مقطع از فرازهاي بسيار شگفت‌انگيز و عبرت‌آموزتاريخ معاصرما است. در آن سه روز كسي از فعالان سياسي را نمي‌بينيم كه نسبت به سرمقاله‌هاي باخترامروز انتقادي داشته باشد، از موقعيت قانوني شاه و رفتارش دفاع كند، يا دكترفاطمي را متهم به تندروي كند، اما پس از كودتاي 28 مرداد و از دست رفتن همه‌چيز، طبيعي است كه ذهن‌ها سراغ ريشه‌يابي و كشف علل شكست بروند. هر كس عاملي را به عنوان علت معرفي كند و يكي را مقصر بشمارد. متأسفانه اين رويه هميشگي ما بعد از هر شكست و ضربه است. همچنان كه امروز نسبت به انقلاب و جنگ نيز همين رويه را شاهد هستيم. راه برون‌رفت از اين رويه بي‌نتيجه، جمع‌بندي همه‌جانبه و بررسي پروسه و سيرتاريخي حوادث است. فرداي بعد از كودتا دكترمصدق خود را معرفي كرده و به زندان مي‌رود. ياران وي يكي پس از ديگري بازداشت مي‌شوند. اما از دكتر فاطمي كه نزديك‌ترين يار وي است خبري نبود. هيچكس ردي از او نداشت. اين غيبت و آن مواضع تند روزهاي آخر، فرضيه‌سازي و توطئه‌انگاري را به ذهن‌هاي آشفته تزريق مي‌كرد. فرضيه مشكوك بودن فاطمي از اينجا آب مي‌خورد. اما پس از دستگيري و به‌ويژه اعدام مظلومانه وي بسياري از اين اتهامات رفع شده و تبديل به محاسن شد. به قول قرآن بسياري سيئات به حسنات تبديل شد و به تدريج از او يك قهرمان ساخت. يك نكته را هم بد نيست اشاره كنيم؛ بعد از انقلاب در منزل تيمسار آزموده اسنادي پيدا شد از جمله يادداشت‌هاي دكترفاطمي در دوره اختفا كه در كتابي با عنوان «با چشمي گريان تقديم به عشق» منتشرشد. در اين كتاب نامه‌اي را از دكترفاطمي به يكي از نزديكانش مي‌خوانيم كه از زندان و بعد از اتمام دوره بازپرسي نوشته و معلوم نيست چگونه به دست آزموده افتاده است. درآنجا دكتر فاطمي براي اولين و آخرين بار از رازي پرده برداشته كه قابل تأمل فراوان است. در اين نامه دكتر درخواست كرده كه از دكتر مصدق و ياران ديگر استفسارشود كه نظر بدهند او در دادگاه چگونه عمل كند. او ضمن رد سازشكاري و كوتاه آمدن مي‌گويد منافع و مصالح شخصي من را لحاظ نكنيد و نجات كشور را درنظر بگيريد. در ضمن اين نامه درباره رابطه خودش با دكترمصدق مي‌گويد: «مي‌توانم اكنون كه بازپرسي من تمام شده به حضرتعالي عرض كنم كه از جريان ميتينگ دكتر كاملا مطلع بود. حتي مقالات روزنامه را هم كه تا آن‌وقت هرگز من به دكتر نشان نمي‌دادم، درآن سه روز خودم جمله به جمله مقالات را براي او خواندم. در چند مورد هم كه نظريات اصلاحي داشت، درحضور خودشان اصلاح كردم و براي چاپ فرستادم. ولي بطوري كه مي‌دانيد يك كلمه در اين باب به احدي نگفته و نخواهم گفت.»(9)

 

مصدق، فاطمي، شاه

روشن است كه روحيه و روش دكترفاطمي و دكترمصدق دربرخورد باشاه متفاوت بوده است. برخورد شاه هم با اين دوشخصيت كاملا متفاوت بود. شاه در ديداري كه بعد از كودتاي 28 مرداد و بازگشت از رم به ايران با كرميت روزولت داشته اين تفاوت را نشان داده است: «به گفته كرميت روزولت شاه در عين حال خبرداد كه مصدق را به محاكمه خواهدكشاند و او را به سه سال زندان محكوم خواهدكرد و سپس او را آزاد خواهدگذاشت كه در درون دهكده خود و نيز بيرون از آن زندگي كند. بنابر ادعاي روزولت شاه به او تأكيد كرد كه وقتي فاطمي بازداشت شود و حتما بازداشت خواهد شد او را اعدام خواهند كرد.»(10)

بعد از برگزاري جلسات متعدد دادگاه بدوي و تجديدنظر ديديم دادگاه نظامي همين نظرشاه را به عنوان حكم براي مصدق صادركردند. اما براي فاطمي برنامه‌اي ديگر تدارك ديده بودند. بعد از دستگيري، او را به دفتر تيموربختيار آوردند و مدتي معطل كردند تا بختيار برسد. همزمان شعبان جعفري و اوباش و اراذل همراهش را به عنوان لباس شخصي خبر كردند، موقع خروج فاطمي از محل براي بردن به زندان، آنها با كارد و قمه به فاطمي كه دستانش زنجيربود، حمله‌ورشدند و او را كاردآجين كردند. برنامه اين بود كه فاطمي در همانجا توسط افراد لباس شخصي از پا درآيد و اعلام شود كه مردم انتقام شاه را از او گرفتند.

 

شيرزني فداكار

در اينجا بايد ازيك قهرمان بزرگ ديگر يادكنيم كه كمتر از او گفته شده است. سلطنت فاطمي، خواهر دكتر كه معلوم نيست چگونه از دستگيري وي باخبرشده و در محل حضوريافته بود، با ديدن اين صحنه پيش آمده و خود را روي بدن غرقه به خون برادر انداخت. كاردهاي بعدي به وي اصابت كرد و مامورين مانع حملات بعدي اوباش شدند. اين فداكاري باعث شد فاطمي زنده بماند. خواهر و برادر كاردآجين هردو به بيمارستان منتقل شدند.

گفته شده هر زمان از سلطنت خانم فاطمي اسمش را مي‌پرسيدند به طنز مي‌گفت «مرده شور اين اسم مرا ببرد.»

پي‌نوشت‌ها:

1- عباسقلي گلشاييان، گذشته‌ها و انديشه‌هاي زندگي يا خاطرات من، جلددوم، ص 926

2- خبرگزاري مهر16 اسفند 1393 مصاحبه با محمدمهدي عبدخدايي

3- مكري، خاطرات من از زنده‌ياد دكترحسين فاطمي، 1366، ص 32 و 33

4- مصدق محمد، خاطرات و تألمات دكتر محمد مصدق، به كوشش ايرج افشار، انتشارات علمي، ص 229 و 230

5- نهاوندي دكترهوشنگ، محمدرضاپهلوي آخرين شاهنشاه، شركت كتاب (لوس‌آنجلس)، 1392، ص280

6- مكري، خاطرات من از زنده‌ياد دكترحسين فاطمي، 1366، ص 17 و18

7- (شاه‌حسيني حسين، هفتاد سال پايداري، چاپخش، 1394، صص 267-277)

8- روزنامه اطلاعات، 19آبان 1358

9- با چشمي گريان تقديم به عشق، نشرصمديه، ص 63و 64

10- ميلاني عباس، معماي شاه، نشرپرشين سيركل، 1392، ص 241

 

فداييان اسلام نيروي ديگري بودكه با دكترفاطمي مخالفت داشت. آنها معتقد بودنددر حكومت مصدق، زماني كه نواب صفوي در زندان بود، دربار با آزادي نواب مخالف داشت و فاطمي كه رابط دكترمصدق با درباربود، بر سراين مساله توافق كرده ‌اند. بنابراين او را خائن و وابسته به شاه و دربار دانسته و اقدام به ترور وي كردند.

عباسقلي گلشاييان يكي از كساني بودكه با اصل ملي‌شدن صنعت نفت مشكل داشت. او قبل از نهضت ملي در كابينه ساعد وزيردارايي بود و قرارداد الحاقي معروف به گس- گلشاييان از اقدامات اوست. گلشاييان در خاطرات خود مي‌گويد: «امريكايي‌ها به وسيله دكتر فاطمي به مصدق پيشنهاد ملي كردن نفت را كرده بودند...».

در جريان ملي كردن صنعت نفت، برخي ياران مصدق از جمله فاطمي كه كارشكني‌هاي دربار را مي‌ديدند بر اين عقيده بودند كه بايد در مقابل دخالت‌هاي شاه ايستاد و با او مقابله كرد. اما دكترمصدق اين مشي را نمي‌پذيرفت.

برخي ياران مصدق هم بعد از كودتا نسبت به فاطمي انتقاد داشتند و او را افراطي مي‌دانستند و اقداماتش را در روزهاي25 تا 28مرداد خطاي اساسي و خلاف راه مصدق مي‌شمردند. برخي هم از انتقاد سياسي فراتررفته و شك و ترديدهايي در اين باره مطرح مي‌كردند.

دكترمصدق همواره به قانون اساسي مشروطه وفادار بود و تلاش مي‌كرد شاه را هم - كه مقامي موروثي و نه انتخابي بود- متقاعد كند در چارچوب قانون اساسي عمل كند.

در اينكه فاطمي مواضع ضد استعماري توده‌اي‌ها را مثبت تلقي كرده و مي‌كوشيده آنها را عليه دربار و انگليس به كارگيرد بحثي نيست. همچنين براي اختفاي خود بعد ازكودتا نيز چه بسا از آنها كمك گرفته‌باشد، اما هيچكدام از اينها دليل بر پذيرفتن همه مواضع آنها نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون