• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4228 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۰ آبان

رها از سرگشتگي

قصيده گلمكاني

 

 

فيلم‌بازها و خيلي از اهل سينما، با فيلم‌هاي علي عباسي خاطره‌هايي دارند. بسياري با پلان به پلان «رضا موتوري»، «حسن‌كچل»، «تنگنا»، «تنگسير»، «پنجره»، «بت»، «سوته‌دلان» و... به‌نوعي زندگي كرده‌اند. عشق‌ فيلم‌هايي كه حتي برخي از ديالوگ‌هاي آنها را حفظند و به‌خوبي آن دوران را مي‌شناسند يا حتي از طريق اين فيلم‌ها در آن زمان زندگي كرده‌اند ولي چه مي‌شود كه علي عباسي، به‌جاي سپردن نوشته‌هايش به اين افراد، به جواني چون من كه هيچ تعلق‌خاطر مستقيمي به آن دوران نداشته و اصلا عشق فيلم هم نيست اعتماد مي‌كند و دست‌نوشته‌هايش را بدون آشنايي درست از من، به من مي‌سپارد؛ به‌خصوص كه آن موقع فقط بيست سال داشتم و حتي رشته‌ تحصيلي‌ام سينما هم نبود. واقعيت اين است كه خودم هم در آن زمان دليل اين انتخاب او را نمي‌دانستم ولي امروز، پس از حدود پانزده سال آشنايي با او و خانواده‌اش و شايد پس‌از اين همه مدت مرور خاطرات او و نوشتن پايان‌نامه‌اي درباره‌ اهميت تهيه‌كنندگي علي عباسي در موج نوي ايران در دانشگاه سوربن بتوانم ديدي با فاصله نسبت به او و همين خصيصه‌ ذاتي او كه مربوط به «تشخيص»هايش مي‌شود بنويسم. طي اين‌ سال‌ها، متوجه شده‌ام كه افراد موقعي كه عباسي را مي‌بينند درباره‌ چگونگي موفقيت او در توليد چنين فيلم‌هايي در طول فقط هشت سال سوال مي‌پرسند و گاه ديده‌ام كه عباسي هم جواب دلخواه آنها را نمي‌دهد. در اصل جواب دلخواه آنها را ندارد! او يك خصوصيت ذاتي دارد كه نه مي‌تواند به كسي تعليم دهد و نه براي ديگران توضيح و آن «قدرت تشخيص افراد» است. بر اساس خاطرات متعددي كه از او بارها شنيده‌ام و نمونه‌هايي كه از او ديده‌ام، متوجه شده‌ام كه او در اولين برخورد با هر فرد، تشخيصي مي‌دهد كه ديرتر ممكن است دستخوش تغييراتي شود كه از تشخيص اوليه فاصله‌ دارند ولي در اصل همان ديد اوليه‌‌اش است كه حرف درست را به او مي‌زند. عباسي، نه سر هيچ فيلم‌برداري‌اي مي‌رفته و نه دخالتي در كار كارگردان‌ها مي‌كرده و سرمايه‌اي در اختيار جوان‌هايي مي‌گذاشته تا براي او فيلم‌هاي متفاوت توليد كنند، هرچند اگر فيلم‌هايي هم توليد كرده و همانطور كه مي‌گويد «براي بقاي دفتر فيلم‌سازي‌اش مي‌بايستي فروش مي‌كرده‌اند». اين توضيحات، ربطي مستقيم به كتاب «علي عباسي تقديم مي‌كند» دارد.

اوايل دهه‌ هشتاد، زماني كه براي ادامه‌ تحصيل به فرانسه مهاجرت كردم، به طور اتفاقي با خانواده‌ عباسي و خودش آشنا شدم. در آن زمان تازه ديپلم گرفته بودم و جوان و خام بودم و چون تازه از ايران رفته بودم، قصد كار روي موضوعي مربوط به ايران را اصلا نداشتم. عباسي كه در آن زمان من را اصلا نمي‌شناخت، در همان روز اول آشنايي، كيفي پر از دست‌نوشته‌هايش را از كمدي درآورد و براي تايپ و تنظيم كردن به من داد. متعجب بودم كه چطور باوجود شناخت كم يا شايد بشود گفت هيچ‌گونه شناختي، اين اعتماد را به من كرده. خصوصا كه فردي مانند او قطعا حق انتخاب‌هاي بسيار زيادي براي همكاري داشته و نمي‌توان گفت كه به خاطر پدرم به من اين اعتماد را كرده چون در آن زمان دوستي نزديكي باهم نداشتند. مدتي گذشت و البته به دليل ساختار پيچيده‌ نوشته‌ها و تنوع در نثر هركدام از بخش‌ها، كار به‌سختي پيش مي‌رفت تا اينكه روزي تصميم گرفتم و مقدمه‌اي يك‌صفحه‌اي براي كتاب او نوشتم در توضيح تنوع نثر در نوشته‌هايش. علي عباسي به‌محض اينكه آن متن يك‌صفحه‌اي را خواند، گفت: «كتاب را خودت هر طوري كه دوست داري بنويس!» خيلي از عكس‌العملش تعجب كردم و هميشه اين سوال در ذهنم بود كه چطور او به جواني خام مثل من اين مسووليت را سپرده و وقتي اين سوال را از او پرسيدم، جواب داد: «با يك صفحه نوشتن تو متوجه شدم كه مي‌شود به تو اعتماد كرد و معلوم است كه توانايي نوشتن كاري متفاوت از آنچه تابه‌حال در بيوگرافي‌ها وجود داشته را داري.» او تا پيش از خواندن آن ‌يك صفحه نوشته از من، همه‌چيز را مدام چك مي‌كرد ولي پس‌ از آن، ديگر اعتماد مي‌كرد و مدام مي‌گفت: «هر كاري دلت مي‌خواد بكن!» گاهي حس مي‌كردم حتي از آنچه در سر دارم كاملا آگاه نيست ولي به آن چيزي كه در من ديده بود اعتماد مي‌كرد و مي‌گفت: «با بها دادن به نوآوري جوان‌ها، هم آنها بهره مي‌برند و هم ماهايي كه از نسل‌هاي پيشينيم.» اين نگاه او نسبت به ايده‌هاي غيرتكراري و اين نوع برخوردش در همان استعداد و قدرت تشخيص او كاملا ذاتي است اما بخش ديگرش اكتسابي است و آن نوع مديريتش با فاصله و بدون دخالت مستقيم و يك‌جور كار را به كاردان سپردن است. همان طور كه در دوران تهيه‌كنندگي‌اش، هنگام فيلمبرداري‌ها سر صحنه نمي‌رفته… موضوعي كه البته بسياري از همكارانش معتقدند شايد حضور كامل او سر صحنه به عنوان تهيه‌كننده مي‌توانست به ساخت فيلم‌هايي باكيفيت بهتر كمك كند. نقد هميشه و همه‌جا بر همه‌كس جاري است و آنچه برجا مي‌ماند آثار توليدشده توسط اين شخص است. علي عباسي، در زماني كه به طور اتفاقي من را در پاريس ديد، سال‌ها پيش از آن از ايران مهاجرت كرده بود و با سپردن نوشته‌هايش به من، يادآوري كرد كه زماني نوشتن علاقه‌ اصلي من بوده؛ موضوعي كه خودم هم فراموش كرده بودم. شايد اين ذات و قدرت تشخيصي كه دارد آنقدر غريزي باشد كه خودش هم در آن‌لحظه متوجه آن نشود ولي تاثيرهاي مهمي در زندگي حرفه‌اي افراد مي‌گذارد. همانطور كه روزي به من قاطعانه ‌گفت: «فرانسه مانده‌اي چه‌كار؟ تو بايد برگردي ايران به فارسي بنويسي و فيلم‌ بسازي.» افرادي چون او، در روزگاري كه جوان‌هاي ايراني اغلب در فكر رفتن از ايرانند، غنيمتي هستند كه به قول خودش «هم جوان‌ها از راهنمايي‌هاي آنها استفاده مي‌كنند و هم‌ جوان‌ها از سرگشتگي رها شوند».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون