اين روزها خواندن اخبار كاري دشوار و تنشزا است. اخبار تيراندازيها، بمبهاي لولهاي، ترورها و درنهايت خبرهاي تغييرات آبوهوايي كه نقل محافل شدهاند. شرارتهاي مدرن انسان از يك خاستگاه برآمده است؛ فرمانروايان مردي كه قصد دارند قدرت اقتصادي، سياسي و مذهبي را به هر بهايي كه شده خود به دست بگيرند. در اينجا اين سوال مطرح ميشود كه آيا راهورسم كشورداري زنان با مردان متفاوت است؟ اگر تاريخ را مقياس در نظر بگيريم، پاسخ اين سوال مثبت است.
درسهايي از گذشته
مصريان باستان به خردمندي فرمانروايان زن ايمان داشتند. وقتي بحران سياسي كشور را درمينورديد، مصريان باستان مشخصا به دليل اينكه فرمانرواي زن كم خطرترين گزينه براي كشورداري است، زني را براي پر كردن خلأ سياسي انتخاب ميكردند. از نظر مصريان باستان در زمانه ترديد بهترين راه حفظ و حراست از جامعه مردسالارانه، جايگيري زنان در پايگاه قدرت است.
در مقايسه قلمروهاي ديگر در دوران باستان، پادشاهي مصر شيوه ديگري را پيش گرفته بود. مرزهاي طبيعي صحراها و درياها اين قلمرو را از تاختوتاز و تجاوزهاي هميشگي اهالي بينالنهرين، سوريه، ايران، يونان يا رم محافظت ميكرد. اگر در مصر كودكي بر مسند پادشاهي نشانده ميشد، اين اقدام از نگاه قلمروهاي همسايه به مثابه اعلان رقابتي نظامي براي تصاحب تاجوتخت به شمار ميرفت. اما در مصر زنان از پادشاهان- كه با هر سن و سالي مقدس شمرده ميشدند- محافظت و مراقبت ميكردند. مادران، خالهها، عمهها و خواهران به جاي اينكه پادشاه جوان را مانعي براي رسيدن به قدرت ببينند، در مركز قدرت ميايستادند و از او حمايت ميكردند. اين گرايش تثبيتشده مكرر در طول تاريخ مصر ديده ميشود.
فرعونهاي زن مصر
در نخستين دودمان مصر باستان وقتي پادشاه «دجت» از دنيا رفت همسر او، ملكه «مرنيث» به قدرت رسيد. ملكه مرنيث به دليل سن كم پسرش و به جاي اينكه اجازه دهد برادر پادشاه نايبالسلطنه برادرزادهاش شود، خود بر مسند قدرت نشست. مرنيث نخستين ملكه نايبالسلطنهاي است كه نامش در تاريخ ثبت شده است. او پسرش را تا رسيدن به جايگاه قدرت هدايت و ثبات را در مصر برقرار كرد. در دوازدهمين دودمان مصر باستان، وقتي وليعهدي براي جانشيني وجود نداشت، سوبكنفرو، همسر و بيوه پادشاه، آمادگياش را براي فرمانروايي قلمروي مصر اعلام كرد و اداره امور كشور را به دست گرفت تا سلسله ديگري را آماده فرمانروايي كند.
در هجدهمين سلسله، وقتي پادشاه پس از سه سال حكمراني از دنيا رفت، زن پيشگام ديگري اداره كشور را در دوران رشد و كاميابي به دست گرفت. در حقيقت پس از مرگ پادشاه، كودك نوپايي به تاج و تخت رسيد اما عمه اين پسر پا پيش گذاشت و عصر «حتشپسوت» (به معناي سرآمد بانوان آزاده) را آغاز كرد. او بيش از دو دهه فرمانروايي مصر را بر عهده گرفت.
مدتي بعد و در همين سلسله، زماني كه پادشاه «آخناتون» يكتاپرستي را در ميان مردم مصر رواج ميداد، همسرش «نفرتيتي» را در جايگاه فرمانروايي و همرتبه خود نشاند. احتمالا نفرتيتي مطمئنترين گزينه براي حفظ قدرت بود و بدون شك او تنها كسي بود كه ميتوانست پس از مرگ پادشاه، از بروز هرجومرجها جلوگيري كند. در دودمان نوزدهم مصر باستان نيز زن ديگري به نام ملكه تااوسرت، نايبالسلطنه كودكي شد (كه البته پسر خودش نبود) و حتي موقعيتي براي او فراهم شد تا پس از مرگ پادشاه نيز فرمانروايي كند اما حريف قدري براي جنگسالاري كه او را از مسند قدرت كنار زد، نبود.
بهترين نمونه ملكه كلئوپاترا از دودمان بطلميوسي بود كه براي رسيدن به تاجوتخت پادشاهي همه برادران و خواهرانش را كنار زد تا تمام انرژياش صرف ايجاد دودماني براي فرزندانش شود. اين ملكه كه با همتاي رومي خود ماركوس آنتونيوس ازدواج كرد، در نهايت نشان داد راهورسم كشوردارياش با آنتونيوس كاملا متفاوت است. در حالي كه آنتونيوس در حمله به ايران شكست خورد، كلئوپاترا در مصر ماند و آرامش را به كشور بازگرداند. در حالي كه آنتونيوس جاهلانه در نبرد آكتيوم ميجنگيد، كلئوپاترا عاقلانه فاجعه را پيشگويي كرد و سپاهيانش را به كشور بازگرداند.
نگاهي به آينده
تاريخ نشان ميدهد مصريها از راهورسم كشورداري متفاوت زنان آگاه بودند و با استفاده از اين آگاهي از پدرسالاري محافظت كردند. آنها زنان را جانشيني موقت قرار دادند تا پادشاه بعدي راس هرم اجتماعي را از آن خود كند. اما اهميتي ندارد كه اين زنان چه اختياراتي داشتند- اگرچه اغلب آنها عنواني كمتر از پادشاه نداشتند- اما اين زنان قدرتمند مصر باستان قادر نبودند فراتر از سيستم پدرسالارانه پيش بروند و آن را تغيير دهند. با اتمام سلطنت آنها، ساختار قدرت مردانه مِصر منسجم و مستحكم در جاي خود باقي ميماند.
پژوهشگران علوم شناختي ميدانند ساختار مغز زنان با مردان متفاوت است. پژوهشگران علوم اجتماعي نيز به تازگي ثابت كردهاند مردها توانايي بيشتري براي ارتكاب جرمهاي خشونتآميز از جمله آزار و اذيت جنسي و كشتار جمعي را دارند. اما زنان تمايل كمتري به كشتار جمعي، يا شروع جنگ دارند و اغلب به ابراز احساسات و جزييات ظريف علاقهمند هستند. شايد اين ويژگيهايي است كه مصر باستان در دوران بحران در پي دستيابي به آنها بود.
طنين صداي ملكههاي مصر باستان را از گذشته ميشنويم كه ما را به قرار دادن زنان در مسند قدرت فراميخواندند. زناني كه نماينده سلسلهاي پدرسالارانه نيستند بلكه در خدمت ساخت سيستم ديگري با روابط اجتماعي و انسجام احساسي هستند و از خشم پدران، برادران و پسران خود الگو نميگيرند. اگر قرنها پيش زنان حكمراني دنيا را در دست ميگرفتند، بدون بهرهگيري از مولفههاي فمينيسم، بدون دخالت دادن موضوعات مورد بحث در مورد زنان و بدون حفظ قدرت در بلندمدت دنيا را اداره ميكردند.
وقت آن است كه نگاهي به تاريخ بيندازيم. به زنان قدرتمند مصر باستان كه راه رستگاري مردمانشان را بارها و بارها هموار كردهاند. چه اتفاقي ميافتاد اگر موقعيت فرمانروايي زنان با تمام نيروي احساسيشان، خوبيها و بديها، غمها و شاديها و طبيعت دمدميشان فراهم ميشد؟ آيا ميشود دمدمي بودنشان را براي برقراري ارتباط با ديگران، براي ايجاد سازش، براي نكشيدن ماشه، براي يافتن راهحلي دشوار مهار كرد؟ اين روحيه احساسي است كه ميتواند هدايت مسير انسانيت را از ميان رنج و محنت قرن بيستويكم بر عهده گيرد. بايد از تاريخ باستان درس گرفت و بگذاريم راهنماي ما باشد. بگذاريم زنان بار ديگر رستگاري ما را رقم بزنند.