گروه فرهنگ و هنر
مجموعه داستانهاي ناپل از طريق روايت زندگي دو دوست، تمامي حوادث و اتفاقات سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايتاليا طي شصت سال را به خواننده عرضه ميكند و چهره ايتاليا و فرهنگ ايتاليايي بهويژه ناپل را در دوران رويداد داستان معرفي ميكند. سال گذشته ترجمه كتاب «دوست باهوش من» با ترجمه سودابه قيصري روانه كتابفروشيها شد. در متن پيشرو درباره گمنامي اين نويسنده، شخصيتهاي داستاني اين رمان، ارتباط بار زنانه داستانهاي فرانته با هويت او با مترجم اين كتاب گفتوگو كردهايم.
«گمنامي برايم فضاي آزاد خلاقي را فراهم كرده است.» اين جمله را النا فرانته ميگويد. او مثل هر نويسندهاي شخصيتهايي خيالي را خلق ميكند و سپس با بهرهگيري از اين گمنامي جزييات زندگي خودش را وارد داستان ميكند. نظر شما چيست؟
اين موضوع را ميتوان از دو جنبه بررسي كرد چراكه هنوز از هويت حقيقي فرانته اطلاع نداريم. نكات مشترك داستانهاي او اين شبهه را ايجاد ميكند كه زندگياش دستمايهاي براي خلق اين شخصيتها شدهاند و از طرفي هويت نامعلومش مسير آزادانه نوشتن را براي او هموار ميكند. هرچند خودِ او معتقد نيست گمنامي سبب شده بيپرواتر بنويسد. فرانته معتقد است شخصيت نويسنده در واكنش خواننده به كتاب موثر است. بهطور مثال زماني كه نويسندهاي معروف كتابش را روانه بازار ميكند، ممكن است اين اثر فاقد ارزشهاي ادبي و المانهاي جذابيت باشد، اما شهرت نويسنده سبب ميشود مخاطبان در پي آن باشند و چهبسا از خواندن آن سرخورده هم شوند. برعكس ممكن است نويسنده معروف نباشد اما اثري قابل توجه آفريده و نياز به حمايت مخاطب دارد تا شناخته شود.
زنان داستانهاي فرانته از گذشته و زادگاه خود فرار ميكنند اما با پيشرفت داستان مدام اين گذشته را مرور ميكنند. هرچند كه اين گذشته تلخ و تيره است اما مسيري براي رشد و پرورش آنها ميشود. شما اين مقوله را چگونه تبيين ميكنيد؟
نهتنها در داستانهاي فرانته، بلكه در طول تاريخ جوامع انساني، مهاجرت نقش مهمي ايفا كرده است. طبيعتا هر انساني به دنبال هويت خود است كه در آنزاده شده، دوران كودكي و گذار به نوجواني را طي كرده و به فرهنگ و آداب و رسومي خو كرده است. مهاجرت است كه يادآوري گذشته را در زندگي فرد پررنگتر ميكند.
مهاجرت زماني پيش ميآيد كه فضا برايتان تنگ است و بايد بيرون برويد. بايد پرواز كنيد. اما هويت را نميتوان پشت سر گذاشت. ريشهها را نميتوان به دست فراموشي سپرد. هويت در فرهنگ، گفتار و كردار و شخصيت فرد حضور دارد. در سير داستانهاي فرانته، فضاي مافيايي و فقر حاكم است، اما چيزي كه گذشته را جذاب ميكند، آن دوستيها و نزديكيهاست كه ديگر تكرار نميشود. هرقدر جوامع پيشرفتهتر ميشوند، فاصله بين انسانها بيشتر و بيشتر ميشود. بين آدها فاصله ميافتد و دلتنگي را رقم ميزند چراكه با هم بودنها از آنها دريغ شده است.
در رمان «دوست باهوش من»، ليلا روايت زندگي لنو را شرح ميدهد. گويي كه پشت سايه او پنهان ميشود تا قدرت نويسندگياش را به اجرا درآورد. آيا ميتوان اين نمونه را با گمنامي خودخواسته فرانته قياس كرد؟
در داستان «دوست باهوش من» ليلا از كودكي دست به كارهايي غيرمعمول و بيمحابا ميزد كه با محيط زندگياش همخواني ندارد. دخترهاي ديگر اين كارها را نميكردند. در وجود ليلا همواره نوعي لجاجت با نظم موجود حضور دارد و لنو با اين حسرت رابطهاش را با او پيش ميبرد كه شبيه آن آدم باشد اما به دلايل مختلفي نتوانسته اين ميل را جامهعمل بپوشاند و اين حسرت، همراه هميشگي او ميشود كه كاش جاي دوستش ميبود و جسارتهاي او را ميداشت. با وجودي كه ليلا در زندگياش با محروميتهايي روبهرو است اما لنو حسرت «او» بودن را دارد. ميتوان اين جسارت را در رمانهاي فرانته ديد، جسارتي كه معمولا نويسندههاي شناخته شده ندارند.
سال 2006 با استفاده از روش تحليل استليومتري آثار و نوشتههاي او را با مجموعه آثاري از ادبيات ايتاليا مقايسه كردند و به اين نتيجه رسيدند كه او نويسنده مردي به نام استارنونه است. روزنامهنگارها و خبرنگارها مدام سعي در كشف كردن هويت فرانته داشتند. اما از يك طرف زناني را به تصوير ميكشد كه در پي كسب استقلال خود ولو در رابطه با مادرشان هستند. نويسنده مرد ميتواند چنين زنانگي را در كتابهايش بگنجاند؟
اگر خواننده داستانهاي ناپل باشيد، ميدانيد نوشتن اين آثار، حتي اگر نويسنده مرد توانايي باشيد، فقطوفقط از يك نويسنده زن برميآيد. چرا كه خالق اين آثار جزييات ريز و دقيق روحيه و حالات يك زن را به خوبي واكاوي ميكند. بايد تجربههاي يك زن را از سر گذرانده باشي تا اين جزييات ريز و موشكافانه را در داستانت بگنجاني. النا فرانته نثر فوقالعاده زنانهاي دارد، نويسندههاي زن بيشماري داريم كه از قضا نويسندههاي موفقي بودند اما داستانهايشان زنانه نيست. منظورم قهرمان زن نيست. آنها تمام جزييات احساسي زنانه وفيزيولوژي زنانه را به خوبي و كامل بيان نميكنند. ولي فرانته از اين جهت بسيار ماهر است و به همين جهت معتقدم النا فرانته به هيچوجه نميتواند مرد باشد.
شخصيت فرانته و كتابهاي او چه جذابيتي براي شما دارند؟
او از سال 1992 به دنياي نويسندگي قدم گذاشت و هرگز نخواست هويت خود را فاش كند. گذشته از اينكه اين گمنامي زمينهاي براي آزاد بودن قلمش فراهم كرده اما خصلت جذاب او درگير نكردن خود با شهرت است.
خودمان را ببينيم كه وقتي كتابي از ما چاپ ميشود، گوش فلك را كر ميكنيم گويي بهتر از ما وجود ندارد و حتي نويسندههاي خبره و شناسنامهدار را نقد ميكنيم و ناتوان ميخوانيم. اما فرانته، با اينكه از روي كتابهايش فيلم و سريال ساخته شده و جوايزي هم برده، اصلا برايش اهميتي ندارد. او فقط دوست دارد پيام و صداي خود را به گوش مخاطبانش برساند اما پند ونصيحت نميكند. او قصد دارد صداي زنهايي را كه در ذهنش و در واقعيت حضور دارند و سختي كشيدهاند، به گوش دنيا و زنهاي ديگر برساند. برايش مهم نيست كه بدانند خودش كيست. فقط ميخواهد صداي اين زنان به گوش برسد.
به جزييات داستانهاي فرانته و فضايي كه ايجاد ميكند دقت كنيد. به نظرم با خواندن كتابهاي فرانته، كل تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي شش دهه ايتاليا را به دست ميآوريم و كاملا ميفهميم در آن جامعه چه خبر بوده. داستانهاي او تكبعدي نيستند و فقط به روابط زنان با يكديگر و با ديگران نميپردازند. داستانهاي او شرحِ رنج و درد بشرِ ديروز و امروز است.