اوايل سال 1396 با ورود سيدمجتبي حسيني به دفتر رياست معاونت هنري وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي، جامعه تئاتري درگير تلاطمي اساسي ميشود. پس از 3 سال حضور به ظاهر موفق مهدي شفيعي در تئاتر، جامعه تئاتري نگران آن ميشود كه با رفتن مهدي شفيعي همه چيز بر هم ميخورد. رويه مهدي شفيعي در اداره كل هنرهاي نمايشي عليالظاهر بر پايه نوعي اقتدار بود. جايي كه ميتوانست با رايزنيهايش منتقدانش را آرام كند و هوادارانش را راضي نگاه دارد. پاشنه آشيل او اما جايي بود به نام خانه تئاتر، جايي كه در همان زمان مهدي شفيعي در بودجه سالانه كشور صاحب رديف بودجه ميشود. مبلغ 2 ميليارد تومان ناقابل تنها براي 10 درصد جامعه تئاتري كشور.
مهدي شفيعي هيچگاه نتوانست نظر مساعد خانه تئاتر را به سوي خود جلب كند. آن شب كه در برابر اصغر همت، مديرعامل وقت خانه تئاتر مينشيند از عمق شكاف ميان او و جامعه بازنشستگان تئاتر خبر ميدهد. شفيعي آن روزها بت جامعه جوان تئاتر بود؛ پس زماني كه خبر جابهجايياش منتشر ميشود، نامهاي به امضاي 3هزار نفر از تئاتريها براي وزير ارشاد تازهوارد نگاشته ميشود. آنان- كه عمدتا جوان بودند- از سيدعباس صالحي ميخواهند شفيعي حفظ شود؛ اما وزير بدون پاسخ حكم ماموريت شهرام كرمي را صادر ميكند. يك انتخاب استراتژيك براي وزير و جامعهاي كه به حفظ وضع موجود قانع است.
شهرام كرمي از دوستان نزديك مهدي شفيعي بود. او در دوره حضور شفيعي، دبيري جشنواره كودك و نوجوان همدان را برعهده داشت و همواره در كنار شفيعي ديده ميشد. حتي كرمي بعدها ميگويد براي قبول اين سمت با شفيعي مشورت ميكند و عجيب نيست پيش از ابلاغ حكم كرمي، شفيعي در يك بازي جذاب به كرمي بابت انتخاب شدنش تبريك ميگويد. خانه تئاتر نيز راضي است؛ چراكه كرمي يكي از اعضاي موفق و محبوب خانه تئاتر است.
بهار 97 بدل به فصل آرامش تئاتر ايران ميشود. شهرام كرمي اما در يك وانفساي نفسگير، گير ميكند. وانفسايي كه ديده نميشود و بدل به زخمي دردناك براي مرد آرام و متين تئاتر ايران ميشود. او نيرويي براي تكميل تركيب مديريتي خود ندارد. او نميتواند تركيب دلخواه خود را چينش كند و بايد براي حفظ وضع موجود با مجموعهاي از مديران دورههاي مختلف مديران سابق به مسيرش ادامه دهد. در اولين رخداد- كه بعدها به تروماي مديريتي كرمي بدل ميشود-پيمان شريعتي از حضور در دفتر مديريتي تئاتر شهر استعفا ميدهد. با رفتن او كرمي موفق به انتخاب گزينههاي مدنظر اوليهاش نميشود. آن روزها بر كسي پوشيده نبود كه مجيد گياهچي، همكار كرمي در شهرداري، گزينه نخست حضور در دفتر تئاتر شهر است؛ اما استعلام گياهچي تأييد نميشود و سعيد اسدي- با سابقه مديريت مولوي و دو دوره جشنواره فجر- مدير مهمترين سازه تئاتري كشور ميشود و فاجعه با دستگيري او آغاز ميشود.
دردسرهاي يك تيزر از نمايش مريم كاظمي و مبهم بودن نقش شوراي نظارت و ارزشيابي در ماجراي بازداشت سعيد اسدي و مريم كاظمي، نشان ميدهد كه كرمي به تركيب مديريتي مطلوبش نرسيده است. محسن اميري، مدير وقت دفتر نظارت و ارزشيابي پس از رويداد تئاتر شهر بدل به محل اعتراض هنرمندان ميشود. مماشات نسبت به برخي نمايشها و سختگيري نسبت به نمايشهاي ديگر به يك فضاي تشنجآميز تبديل ميشود. ناگهان نام قوه قضاييه به شكل علني در تئاتر كشور مطرح ميشود و مقامات قضايي نسبت به برخي آثار اظهارنظر ميكنند. كار براي شهرام كرمي سخت ميشود و عجيب آنكه خانه تئاتر در اين مسير كمكي به وضع موجود نميكند. آنان از بر هم ريختن وضع موجود نگران ميشوند و نمود بارز اين وضعيت بيانيههايي است كه صادر ميشود. بيانيهها با حاد شدن وضعيت ديگر صادر نميشوند.
در اين وانفسا پاي طيف پايداري كميسيون فرهنگي نيز به ماجرا باز ميشود. آنان نسبت به وضع موجود اعتراض ميكنند و نامهاي اعتراضي و البته پرسشگرانه نسبت به وضعيت تئاتر عليه وزير تهيه ميكنند. اگرچه به شكل عجيبي پاسخ نمايندگان را شهرام گيلآبادي، مديرعامل خانه تئاتر ميدهد- و مشخص ميشود نام اثر او يكي از آثار مورد نظر نمايندگان مجلس است-؛ اما شهرام كرمي موفق ميشود با نمايندگان معترض پس از گذشت زمان وارد مذاكره شود. مذاكرات اما هيچگاه منتشر نميشود.
اندك زماني پس از حل يك مشكل در ظاهر، محسن اميري از سمت خود بركنار ميشود تا حداقل كرمي، مدير مدنظرش را جايگزين اميري كند؛ اما خبر از احضار تعدادي از كارگردانان به دادسراي فرهنگ و رسانه و تعطيلي پرديس تئاتر شهرزاد منتشر ميشود. شهرام كرمي در وانفساي جشنواره تئاتر فجر كه ميتواند برآيند مديريت هنري او در خيابان شهريار باشد با مشكلات تازهاي روبهرو ميشود و او هنوز نتوانسته حلقه مديريتي خود را ترميم كند.
اوج مشكلات و حواشي شهرام كرمي بابت نمايشي است كه حسين پارسايي، مدير سابق اداره كل هنرهاي نمايشي در يك پنل روي صحنه برده است. برخي معتقدند نرمش كرمي نسبت به پارسايي شرايط را براي دخالت دستگاههاي نظارتي فراهم كرده و برخي آن را به شيوه مديريتي محسن اميري مرتبط ميدانند. خوشحالي پس از رفتن اميري ميتواند يك نشانه باشد و حتي برخي مدعي شدند، اميري پاي نهادهاي نظارتي را به تئاتر باز كرده است. اين ادعا هيچگاه اثبات نشد.
شهرام كرمي بر سيستم معيوبي حاكم شده بود كه اتفاقا محصول مديريت حسين پارسايي بود. پاشنه آشيل او نقطه قوتي بود كه مهدي شفيعي بدان ميباليد: تئاتر خصوصي. تئاتر خصوصي كه در زمان پارسايي و در زمان ابلاغ اصل 44 قانون اساسي توسط محمود احمدينژاد در تئاتر عملي ميشود براي كرمي دردسرساز ميشود. آن هم براي مديري كه در تمام اين سالها به عنوان مدير تئاتر در شهرداري، شرايط را براي فرار هنرمندان از اين خصوصيسازي عجيب فرهنگ فراهم كرده بود. تعطيلي چند تماشاخانه خصوصي در دوران حضور كرمي نشان از آن ميداد كه او چندان برنامهاي براي حفظ سالنها نداشته است. هر چند تعطيلي اين تماشاخانه چندان هم به او مربوط نميشد؛ اما فضا را براي كرمي سخت ميكند.
در چنين وضعيتي چشمانداز تئاتر ايران درگير يك ابهام است. همه فكر ميكنند با ورود نهادهاي نظارتي و مجلس به ماجراجويي تئاتر ايران آسيب ميزند. آنان ميخواهند وضع به شكل سابق بازگردد هر چند تجربه نشان ميدهد هيچگاه زمان به عقب بازنميگردد. دست شهرام كرمي خالي است و او برحسب شيوه اخلاقياش، تلاش ميكند همه را راضي نگاه دارد. او نگاهي به آينده ندارد و اين در حالي است كه اساس علم و مديريت در سراسر جهان بر پايه آيندهپژوهي است. با نگاهي به ساختار مشورتي حول كرمي ميتوان دريافت، مديركل هنرهاي نمايشي بيش از آنكه به پژوهشگران و آيندهنگران تئاتري بها دهد، شرايط را براي پيشكسوتان و خالقان وضع موجود فراهم كرده است. با اينكه او همواره از نقد حمايت كرده است؛ اما هيچگاه از منتقدان بهره نبرده است. كرمي به دايره بستهاي بسنده كرده است كه راه برونرفت از شرايط كنوني را نميداند. با چنين وضعيتي او به عاقبت حسين طاهري دچار ميشود. مردي كه در آخرين لحظات جايگزين كرمي ميشود.
چشمانداز تئاتر در پايان سال 97 روشن نيست؛ مگر آنكه شهرام كرمي فرصت را به نيروي جوان دهد. مگر اينكه او با نگاهي علمي به ماجرا نگاه كند تا روش ريش گرو گذاشتن. كرمي ميتواند با نيروهايي همفكري كند كه ايدهاي براي آينده دارند نه آنكه ايدهشان بودن در زمان اكنون و حسرت گذشته است. او ميتواند با نيرويي كار كند كه قدرت چانهزني دارد و با انرژي و انگيزه ترقي بخشيدن به تئاتر را دارد؛ نه آنكه منفعتشان در بودن است و اين بودن با سستي در جايگاهشان منجر به تشنج در تئاتر ميشود. بايد ديد كرمي فرمان مديريتياش را به كدامين سو هدايت ميكند به جسارت يا محافظهكاري.