آه از جهان
اطهر كلانتري
رستورانهايي كه غذاي خانگي سرو ميكنند زياد و زيادتر ميشوند، عوضش آشپزخانههاي خانهها هر روز كوچك و كوچكتر ميشوند. آشپزخانههاي خانههايمان محل قرار گرفتن يخچال و فريزر است. يك گاز سه شعله دارد و چند كابينت كه ظرفها را از ديد مهمان مخفي نگه ميدارد. آشپزخانه ديگر انبار بنشن و ادويه و مايحتاج نيست. چون قرار هم نيست از آن براي آشپزي استفاده شود. زماني رستوران محلي بود براي خوردن كباب و پيتزا و ساندويچ، كسي شال و كلاه نميكرد برود رستوران قورمهسبزي بخورد. قورمهسبزي غذاي خانه بود، غذاي مادر. حالا اما غذاي خانه پيتزاي يخزدهاي است كه در ماكروفر ميگذاريم و تا لباس عوض كنيم و دست و صورتمان را بشوييم ديييينگ، غذا حاضر است. اما اگر بخواهيم قورمهسبزي و قيمه بخوريم و مادري هم در دسترس نباشد، به هم زنگ ميزنيم و از هم ميپرسيم: «كجا برم يه غذاي خونگي خوب بخورم؟» از شوخيهاي زمانه يكي هم اينكه در خانه فستفود ميخوريم، بيرون غذاي خانگي. اين سرعت زندگي و اين بيدلودماغي بد بلايي شد به زندگيمان. اين غذاي جسممان بود. حالا كمي به تغذيه جانمان فكر كنيم! چيزي از دست رفت. با خودم تكرار ميكنم: «پرورده حلاج بود و «بااو» ميگفت، «در يكي از كوچهباغهاي بغداد گشت ميزديم كه نفيري به گوش برگذشت و چنانتر نواختي از سر سوز كه هركه شنود گريه در پيوست. يكي با حسين درآمد كه نفير چيست، يا شيخ، بيشه يا بلبان؟ حسين [ابن منصور حلاج] بانگ برداشت كه اين؟ اينكه خود ناله اوست! پرسيد كه كي؟ گفت ابليس! كه مينالد و آه ميكشد، آه از جهان، كه رفت از دست.»*
*.ابن ازرق/ اين شماره با تاخير ۶/ آوانوشت/ چاپ اول ۱۳۹۰ تهران