پس از دو تساوي در كورس قهرماني
ليورپول در آستانه سر خوردن
علي ولياللهي
ليورپول به فاصله دو هفته پياپي 4 امتياز فوقالعاده حساس را از دست داد. مقابل لستر غولكش و چكشها. 4 امتيازي كه حسابي آنفيلديها را ترسانده كه مبادا دوباره قرار است ماجراي سر خوردن جرارد و از دست رفتن قهرماني تكرار شود و آنها مجبور شوند در انتهاي فصل بگويند: «انشاءالله فصل بعد!» منچسترسيتي مثل يك سگ هار در حال تعقيب ليورپوليهاست و شايد اين بيشتر از هر چيزي شاگردان كلوپ را كه شبيه يك گربه در حال فرار شدهاند، مضطرب ميكند. آنها مدام به پشت سرشان نگاه ميكنند و سيتيزنها را ميبينند كه با نهايت سرعت در تعقيبشان هستند و كمي دورتر تاتنهام را ميبينند كه الكي الكي رسيده به فاصله پنج امتيازي صدر جدول. رسانهها هم مدام در مورد قهرماني ليورپول مينويسند. يك روز از نزديك بودن قهرماني براي تيمي كه سالهاست رنگ جام پريمير ليگ را نديده و يك روز از نزديك شدن سيتي و به خطر افتادن قهرماني قرمزها. اين اضطراب مشخصا روي نحوه كار شاگردان كلوپ تاثير گذاشته و آنها را از تيمي با نشاط تبديل به تيمي عجول و دستپاچه كرده كه در زمين تمركز لازم را ندارند. قيافه كلوپ كنار زمين در بازي با وستهام نشان داد كه او اصلا از نحوه پياده شدن نقشههايش در زمين بازي
رضايت ندارد.
در سال 2002 كه هكتور رائول كوپر راهي اينتر شده بود تا در آنجا وظيفه به پايان رساندن ناكامي نراتزوري در قهرماني سري آ را بر عهده بگيرد، تقريبا ماجرايي مشابه رخ داد. ماسيمو موراتي رييس اينتر هر كاري به عنوان مدير از دستش برميآمد، انجام داد. نشاندن مردي روي نيمكت تيمش كه والنسيا را دو بار پياپي راهي فينال ليگ قهرمانان كرده بود. آوردن رونالدوي برزيلي و كريستينويهري در خط حمله. مهاجمي كه ركورد نقل و انتقالات آن سال فوتبال اروپا را با جابهجايياش از لاتزيو به اينتر شكست. نگه داشتن ستارههايي مثل سيدورف و سايرين از جمله اقدامات موراتي بود. اينتر در آن فصل عالي كار كرد و تا هفته نهايي نيز صدرنشين جدول بود. ديگر همه اذعان داشتند كه اينتر بعد از سالها قهرمان سريآ خواهد شد. دقيقا بعد از 13 سال. با اين حال روند اينتر نشان ميداد كه يك جاي كار ميلنگد. تيم هكتور رائول كوپر در فاصله چند هفته به پايان رقابتها شروع به از دست دادن امتياز كرد؛ اتفاقي كه باعث شد يوونتوس و رم خودشان را به اينتر نزديك كنند. با اين حال هفته آخر اگر اينتر در زمين لاتزيو پيروز ميشد، قهرماني مال خودش بود. اما شاگردان كوپر در آن بازي بدترين فوتبال عمرشان را به نمايش گذاشتند و با نتيجه 4 بر 2 باختند. باختند تا يوونتوس قهرماني را جشن بگيرد و رم هم به رده دوم برسد. اينتري كه در يك قدمي قهرماني بود حتي دوم هم نشد! بعد از آن تا مدتها كارشناسان در توجيه اتفاقي كه افتاده بود به اين نكته اشاره كردند كه فشار رواني وحشتناك روي بازيكنان اينتر باعث شد آنها از فرم خوبشان فاصله بگيرند، مدام به پشت سرشان نگاه كنند و نزديك شدن يوونتوس و رم را ببينند و در نهايت تمركزشان را از دست بدهند و قهرماني را به بانوي پير پيشكش كنند.
البته مشابه اين اتفاق زياد در دنياي فوتبال رخ داده. فصل 96-95 ليگ برتر انگليس بهترين نمونهاش است. جايي كه نيوكاسل با فاصلهاي 12 امتيازي از منچستريونايتد در صدر قرار داشت اما آن را در عرض چند هفته پاياني از دست داد و فرگوسن قهرمان شد. خيليها ميگويند جنگ رواني تحميل شده از طرف فرگوسن به كوين كيگان، سرمربي وقت كلاغها، در آن زمان باعث شد نيوكاسل كه ميرفت بعد از چندين سال قهرماني را در ليگ جشن بگيرد، تبديل به تيمي عصبي و بيتمركز شود. حضور مدام شياطين سرخ پشت سر نيوكاسل، صحبتهاي فرگوسن در رابطه با قهرماني حريف و عدم همزماني بازيهاي منچستر و نيوكاسل كه بايد بهطور جداگانه به آن پرداخت در عصبيت بازيكنان حريف تاثير گذاشته بود. فرگوسن بعدها در كتاب خاطراتش در رابطه با وقايع آن سال و اتهاماتي كه كيگان به او وارد كرده بود، نوشت: «البته حرفهاي من بيشتر در مورد شاگردان هاوارد (سرمربي ليدز) بود، اما كوين اين قضيه را بعد از برد مقابل ليدز شخصي كرد. اول فكر كردم، اشتباه كردم اما بعد از آن احساس گناه نميكردم چون كار اشتباهي نكرده بودم. كمي نااميد شدم وقتي به من حمله كرد. هميشه با كوين خوب بودم اما فكر ميكنم برد ۵-۰ برابر ناتينگهام درست يك روز قبل از بازي آنها با ليدز، كمي اعصاب او را به هم ريخته بود. شايد فكر ميكرد كه حالا قهرماني به ما نزديك است.» در همين نقل قول كوتاه دو مورد مهم ديده ميشود. يكي برد پرگل منچستر يك روز قبل از بازي نيوكاسل و ديگري اينكه حريف فكر ميكند، قهرماني به منچستر نزديك است.
ليورپول امسال كلوپ در دو هفته اخير كاملا از همين دو نكتهاي كه فرگوسن به آن اشاره كرده بود، رنج برده. هر دو بازي ليورپول در دو هفته اخير بعد از بازي منچسترسيتي با حريفانش بوده. يك بار بعد از شكست حريف مقابل نيوكاسل و يك بار بعد از برد پرگل اين تيم مقابل آرسنال. شايد اين سوال پيش بيايد كه يك روز بعد از شكست حريف بازي كردن بهتر است، اما بايد به اين نكته توجه كرد كه چه برد و چه شكست منچسترسيتي روي روان ليورپوليها تاثير ميگذارد. قرمزهاي آنفيلد بعد از باخت منچسترسيتي با خودشان ميگويند بايد ببريم تا از باخت سيتي استفاده كنيم و بعد از برد اين تيم ميگويند بايد ببريم تا سيتي به ما نرسد. در هر دو حالت ليورپوليها مدام در حال فكر كردن به سيتي هستند. آنها عوض اينكه به فكر تيم خودشان باشند، مدام به حريفي فكر ميكنند كه در نظر آنها امكان بيشتري براي قهرماني دارد. حق هم دارند. سيتي در چند سال اخير قهرماني را تجربه كرده و ليورپول نه. همانطور كه اينتريها به يوونتوس فكر ميكردند و نيوكاسليها به فرگوسن و تيمش نگاه ميكردند و هر دو هم قهرماني را از دست دادند. اين وضعيت سگ و گربهاي -فرار و رقابت- براي دو تيمي كه تجربه قهرماني در ساليان نزديك را داشته باشند، يا دو تيمي كه هيچ يك تجربه قهرماني را ندارند به اين صورت نيست. يعني بار رواني متفاوتي دارد. اما براي تيمي كه مدتهاست قهرمان نشده، بودن در كنار تيمي كه بسيار قدرتمند است و سابقه قهرماني بسيار نزديكي دارد، وضعيتي بسيار دردناك و سخت به نظر ميرسد. مشخص است كه ليورپول از بودن در اين رقابت كمي ميترسد. جالب است كه اين تيم تا قبل از هفته سي و سوم، هفتهاي كه از آن به بعد همه بازيها همزمان خواهد شد، در چهار هفته متوالي بايد يك روز بعد از منچسترسيتي به ميدان برود. چهار هفتهاي كه اگر به همين سبك و سياق براي ليورپول ادامه پيدا كند، آنها بايد قيد قهرماني را بزنند.