درباره «بزم رزم»؛ مستندي هنري با رويكرد سياسي
انتظاراتي كه محقق نشد
محمدجواد صحافي
اهميت ساخت مستندهاي موسيقي زماني مشخص ميشود كه بر تحديدها و ممنوعيتهاي حاكم بر اين حوزه پي برده و مصائب و مشكلات موسيقيدانان را پس از پيروزي انقلاب اسلامي درك كرده باشيم. موانع و بعضا محدوديتهايي كه پس از گذشت سالها، رنگ و بويي دگر به خود گرفتهاند؛ از شكستن و جمعآوري سازهاي موسيقي تا ممنوعيت موسيقيدانان. با اين توضيحات علاقهمندان به هنر موسيقي و آنان كه اين رشته هنري را با جديت بيشتري دنبال ميكنند، مشتاقانه در پي كشف و شهود «حقايقي» در مورد تاريخچه موسيقي در بحبوبه انقلاب و پس از آن هستند تا بتوانند به واسطه بازگو كردن حقايق تاريخي توسط شاهدان زنده همچنين مشاهده اسناد و مدارك بازمانده از آن دوران خاص، مسائل و مجهولات ذهنيشان را حل كنند. مستند «بزم رزم» را ميتوان از جمله معدود مستندهاي موسيقي دانست كه به بازگويي واقعهاي پرداخته است كه بسياري از آنها سالها به عنوان علامت سوال، ذهن مخاطب خاص خويش را آزار ميدادند. همين مساله ميتواند نشاندهنده اهميت ساخت چنين مستندي باشد. ارايه شواهد و مستنداتي كه طي اين سالها كمتر مشاهده شده بود و مصاحبه با هنرمنداني كه در حوزه موسيقي جنگ تحت عناوين مختلفي حضور داشتند، از نقاط ارزشمند اين مستند است . در مقابل نقاط ضعف و خلأهايي نيز در محتواي اين اثر رخ مينمايد كه نميتوان از آنها چشمپوشي كرد.
طولاني و ملالآور
بررسي حدود 40 مستند ساخته شده در حوزههاي مختلف حاكي از آن بود كه مدت زمان پخش اكثر اين توليدات كمتر از 90 دقيقه است. مستندهاي مربوط به موسيقي نيز از اين قاعده مستثنا نبودند به عنوان نمونه «شش قرن و شش سال» 82 دقيقه، «طرقه» 52 دقيقه، «برسد به دست آقاي بنان» 87 دقيقه، «گوشههاي اصفهان» 51 دقيقه و مدت زمان پخش مستند «والسي براي تهران» 50 دقيقه بود. در حالي كه دو مستند پر سر و صداي اين روزهاي مرتبط با موسيقي يعني «بزم رزم» و «چاوش، از درآمد تا فرود» ركورد طولانيترين مستندهاي ساخته شده را دارا هستند، در اين ميانه بايد در نظر داشت كه نميتوان به دليل طولاني بودن مدت زمان پخش يك مستند به آن خرده گرفت اما اين مهم زماني قابل نقد ميشود كه بخش اعظمي از اين زمان به بيان سخنان و خاطراتي اختصاص يابد كه بعضا هيچ ارتباطي به اصل موضوع نداشته و با حذف آنها خلل چنداني به مستند توليد شده، وارد نميآيد. نكته جالب توجه آنكه حدود نزديك به 20 دقيقه از كل اين مستند به تنهايي اختصاص به بازگويي خاطرات و سخناني از حسين عليزاده داشت كه كفه ترازو را در اين مستند به نفع او سنگينتر ميكرد به ويژه آنكه كارگردان اثر، در آغاز نمايش فيلم خود، آن را به «خالق نينوا» تقديم كرده بود. در كنار آن بيان برخي سخنان تكراري از هنرمندان نيز ميتوانست براي مخاطبان جدي موسيقي كه قبلترها نيز آنها را شنيده و ديده است، جذابيت چنداني نداشته باشد. بيان سخناني همچون خاطرات عليزاده از اولين كنسرتش در تهران، داستان خلق آلبوم «نينوا» و يا دلتنگي ايشان پس از خروج از كشور، كه بارها بيان شده و كارگردان ميتوانست با كسب آگاهي بيشتر در اين رابطه و حذف برخي موارد نامرتبط با موضوع اصلي داستان از زمان طولاني آن كاسته و انتظار براي به پايان رسيدن سريعتر يك مستند ملالآور را برآورده كند. همچنين كارگردان ميتوانست با انجام گفتوگو با برخي ديگر از هنرمندان روند نمايش مستند را از تك آهنگي كه در 30 دقيقه ابتدايي فيلم(موسيقي انقلاب) دچار آن شده بود، رهايي بخشد. شايد بتوان تنها قسمت تنوعبخش مستند براي مخاطبان را ارايه برخي اسناد و فيلمهاي مرتبط با موسيقي دانست كه تاكنون كمتر ديده شدهاند.
جاي خالي بزرگان
در طول صد و بيست و پنج دقيقه نمايش اين مستند به دنبال گمشدههاي شناخته شدهاي بودم كه موسيقي رزم و انقلاب با حضور آنها مفهوم خاصي براي مخاطب پيدا كرده بود. غيبت دو نام شناخته شده و البته محبوب كه سهم بسياري در آشنايي مخاطبان با اين ژانر از موسيقي داشتند، بايد از نقاط جدي ضعف آن قلمداد كرد. محمدرضا شجريان و شهرام ناظري با كارنامهاي بسيار پربار و حضوري فعال در حوزه مرتبط با موضوع موسيقي رزم، نامهايي هستند كه نميتوان به راحتي آنها را ناديده گرفت. «شب نورد» از چاوش 2، «سپيده» و «بشارت» از چاووش 6 و «رزم مشترك» از آلبوم چاووش 7 با صداي شجريان و «سرود آزادي» از چاووش 2، «اي ايران» و «شهيد» از چاووش 3، «كاروان شهيد» و «آواز اي برادرها» از چاووش 8 و بسياري ديگر با صداي شهرام ناظري گواه اين مدعاست كه آثار ارزشمند توليد شده كه اين دو آوازخوان نامدار موسيقي در توليد و به شهرت رسيدن آن نقش عمدهاي ايفا كردهاند. قطعا سهم اين دو هنرمند در مستند «بزم رزم» بسيار بيشتر از يك اشاره كوتاه و گذرا به برخي از اين تصانيف و اكتفا كردن به پخش چند ثانيهاي بخشي از آنهاست، مطمئنا سخنان جذاب ناظري و روايتهاي همكاران و حتي خانواده شجريان نه تنها ميتوانست، اعتبار اين مستند هنري را بيفزايد و بر استقلال فكري تهيهكننده و كارگردان اثر تاكيد مستقيم داشته باشد كه بيننده ادامه اين مستند طولاني را مشتاقانهتر پيگيري كند. با اين وجود نميتوان منكر نقش برخي هنرمندان در توليد مجموعههاي مرتبط با جنگ شد اما بسياري از آنها نيز بر اين باورند كه تاثيرگذاري قطعاتي چون «سپيده» و يا «كاروان شهيد» در اذهان مردم بالاتر از قطعاتي كه كارگردان اين مجموعه نگاه تاكيدآميز و پر رنگتري به آنها داشته، بوده است. جالب آنكه نه تنها خلأ حضور افراد ياد شده در مصاحبه محسوس بود بلكه انتظار نگارنده براي مصاحبه با هنرمنداني چون ابتهاج، هوشنگ كامكار، مجيد انتظامي، احمدعلي راغب، اسفنديار قرهباغي، مهرداد كاظمي و رشيد وطندوست كه هر يك از آنها سهم عمدهاي در حوزه موسيقي رزمي داشتهاند، عبث و بيهوده بود. از طرفي در تمام زمان نمايش اين مستند هيچ نامي از «كيهان كلهر» و «كيخسرو پورناظري» به عنوان موسيقيداناني كه بيش از 20 بار در جبهههاي غرب به همراه گروه تنبورنوازان كنسرتهاي موسيقي را برگزار كردند، برده نشد. بعدها بسياري از آن نغمهها از جمله قطعه «مردان خدا» كه براي رزمندگان نيز ساخته شده بود در نواري با نام «صداي سخن عشق» منتشر شد.
عدم گفت و گو با مخالفين موسيقي
سيدوحيد حسيني، كارگردان اين مستند در مصاحبهاي كه با خبرگزاري مهر در تاريخ هفتم آذر 1395 انجام داد ضمن ارايه توضيحاتي در رابطه با چگونگي شكلگيري ايده ساخت مستند و فهرست عوامل توليد كننده از حدود ۲۰ چهره موسيقي همچون حسين عليزاده، مجيد درخشاني، بيژن كامكار، كامبيز روشنروان، حسامالدين سراج، علياكبر شكارچي و... نام برد كه با آنها گفتوگو شده است. گرچه با حذف افرادي چون مسعود كرامتي(تهيهكننده)، حميدرضا خزايي(مدير وقت راديو جبهه) و مهدي كلهر كه هيچ يك در قالب موسيقيدان جاي نميگيرند و ناديده گرفتن نقش هنرمنداني همچون سراج كه مجموع سخنان آنها به كمتر از يك دقيقه ميرسيد، تعداد موسيقيدانان فعالِ حاضر در اين مستند به كمتر از 15 چهره ميرسد كه در اين ميان سهم حسين عليزاده، بيژن كامكار، مهدي كلهر و حميد شاهنگيان بيش از نيمي از كل اين مستند گفتوگو محور است. بخش مبهم اين ماجرا، خلأ حضور احدي از روحانيون يا افرادي بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در برابر هنرمندان با اتخاذ مواضع انفعالي و افراطي، سد راه آنها در ارايه هنر خويش شده بودند. نمونه بسياري از اين دسته افراد وجود دارند كه با گذشت زمان تغيير رويه داده و برخلاف تندرويهاي ساليان نه چندان دورشان در برخورد با موسيقي، اين روزها از طرفداران اين هنر شمار ميآيند. گفتوگو با اين افراد جدا از آنكه بر ادعاي موسيقيدانان مبني بر جفاهايي كه طي سالها بر آنها رفته صحه ميگذارد، روشن كننده واقعيات بسيار ديگري نيز هست كه چگونه هنرمنداني كه از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تا حضور در جبهههاي جنگ به انحاي مختلف همواره در كنار مردم بودهاند، مورد بيمهري برخي از تندروها قرار گرفته و با وجود باز شدن نسبي فضا براي فعاليت آنها هنوز هم ممنوعيتهاي متعددي گريبانگير آنهاست. اتفاقي كه در سخنان شاهنگيان و بازگو كردن برخي واقعيات از زبان ايشان شاهد بوديم.
مستندي كه زودتر بايد ساخته ميشد
ميتوان موضوع موسيقي رزم و پرداختن به آن در قالب توليد مستندي مرجع را يكي از مهمترين بخشهاي حوزه سينما و موسيقي دانست كه تاكنون آنچنان كه بايد به آن پرداخته نشده است و اين رخداد مهم زماني اتفاق ميافتد كه در آستانه 40 سالگي پيروزي انقلاب اسلامي هستيم. قطعا در طول اين زمان هنرمندان بسياري كه نقش مهمي در توليد آثار ماندگار با اين مضمون داشتهاند در ميان ما نيستند، هنرمنداني چون پرويز مشكاتيان و محمدرضا لطفي كه ميتوان آنان را پايهگذار توليد آثاري با محتواي موسيقي ايراني- انقلابي دانست يا افرادي چون شجريان كه به دليل بيماري قادر به حضور در برابر دوربين نيست. قطعا پرداختن به چنين موضوع مهمي در سالهاي قبلتر كه حاوي نكات و ناگفتههاي فراواني است، ميتوانست راهگشاي بسياري از مشكلات و موانع پيش روي هنرمندان باشد.
گشايشي كه در كار نبود
پخش پاياني اين مستند كه با عنوان «گشايش» آغاز شد، بيانگر نكتهاي سرشار از ابهام بود. اينكه ممنوعيتها و محدوديتهاي گذشته حوزه موسيقي با برگزاري اولين كنسرت حسين عليزاده در سال 1367 برداشته شده و گشايش چشمگيري در روند فعاليتهاي هنري هنرمندان افتاده است. اين در حالي است كه اين روزها كمتر كسي است كه از ميزان ممنوعيتها و سختيهاي پيش روي هنرمندان خبر نداشته باشد. عدم نمايش سازها در تلويزيون، نبود قانوني مناسب براي رعايت حق كپيرايت، كنسرتهاي لغو شده و در كنار آن عدم حمايت دولتمردان و دستگاه متولي باعث شده تا بسياري از اهالي موسيقي عطاي فعاليت هنري در ايران را به لقايش بخشيده و اجراي كنسرتهاي موسيقي در خارج از كشور را به اجرا در داخل ترجيح دهند. نمونه پرواضح اين موانع لغو پي در پي كنسرتها بنا به دلايل متعدد است كه تبديل به نوعي معضل در ميان هنرمندان شده است. از طرف ديگر عدم نمايش سازهاي موسيقي نيز معضل ديگري است كه هنرمندان با آن روبهرو بودهاند . حسين عليزاده، هنرمندي كه اولين كنسرت موسيقي پس از انقلاب را در سال 1367 روي صحنه برد در مصاحبهاي انتقادي كه در سال 1395 با يورونيوز داشت درباره عدم نمايش ساز موسيقي در تلويزيون ايران گفت كه نميتواند در تمام دنيا سرش را بلند كند و به همين دليل هيچ وقت حاضر به مصاحبه با تلويزيون ايران نشده است.(يورونيوز، 1395) اما شايد مهمترين اتفاقي كه ميتوانست نگاه كارگردان اين اثر را تبديل به نوعي نگاه انتقادي به رويكرد دولتمردان در عدم همراهي با هنرمندان موسيقي كند، ممنوعالفعاليت بودن هنرمنداني بود كه در سالهاي گذشته همراه با انقلاب و جنگ به توليد آثار فاخر موسيقي روي آوردند و به دليل اهميت اين آثار، كارگردان مستند نيز در مقاطعي، اشارهاي كوتاه به آنها كرده است. محمدرضا شجريان(خواننده قطعه «سپيده») از اين دسته هنرمندان است كه ممنوعالفعاليتي او اعتراضات بسياري از مردم و علاقهمندانش را در پي داشت اما هيچگاه حركتي براي رفع اين ممنوعيت صورت نگرفت. برآيند موارد فوق حاكي از آن است كه برخلاف ادعاي كارگردان فيلم در گشايش وضعيت موسيقي، ممنوعيتهاي حاكم بر اين هنر نه تنها از بين نرفته كه با تغيير ماهيت بسياري از آنها، رويكرد متوليان و دستاندركاران در دولتها در مواجهه با فعاليت هنرمندان موسيقي همان رويكرد انفعالي سابق است. با اين تفاوت كه به جاي سنگانداختن جلوي پاي فعالان موسيقي آنها را از درون ميشكنند. در اين بين آنچه باعث خرسندي است آنكه ديگر خبري از مجوز حمل ساز نيست چراكه با وجود خيل علاقهمندان به يادگيري موسيقي در سالهاي اخير، صدور مجوز حمل ساز نيازمند پروسهاي طولاني و سازماني مجزا با صدها كارمند بود! با اين حال انتظار نگارنده از پايان اين مستند طولاني كه ميتوانست با نگاهي منصفانهتر، جذابيتهاي بيشتري براي مخاطب خود داشته و به عنوان يكي از ماندگارترين آثار هنري در حوزه خود قلمداد شود آن بود كه كارگردان به ذكر واقعياتي كه در اين حوزه وجود دارد، پرداخته و با تاكيد بر ممنوعيتهاي پيش روي هنرمندان موسيقي «بر گشايش راههاي ممنوعه همت گمارد»! انتظاري كه محقق نشد.