• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4306 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۵ بهمن

نگاهي به كتاب شمسيه لندنيه نوشته سيدعلي ميرفتاح

خلقيات ما ايرانيان

شهاب دليلي

 

 

جايي بيان شده بود كه اگر روزي تمام كتاب‌هاي جهان بر اثر بمب اتمي به يك‌باره نابود شوند، بهتر است نسل بعد را به جهت تفكر و شناخت انديشه و تاريخ به سوي ادبيات و كتاب‌هاي ادبي راهنمايي كنيم. يكي از آن كتاب‌ها مي‌تواند« شمسيه لندنيه» باشد.

امروز كه بيش از يك دهه از انتشار«‌قلندران پيژامه‌پوش» از سيدعلي ميرفتاح مي‌گذرد از ايشان داستاني به همان سياق منتشر شده است؛ لذا مي‌توان بيان نمود كه «شمسيه لندنيه» در ادامه رويكرد «قلندران پيژامه‌پوش» به اوضاع و احوال ايران معاصر نگاشته شده با اين تفاوت كه كتاب اول به لحاظ محتوايي مربوط به دوره اصلاحات پس انقلاب اسلامي و كتاب دوم مربوط به اواخر دوره قاجار و شروع انقلاب مشروطه مي‌باشد. توضيح بيشتر آنكه هر دو كتاب با نگاهي انتقادي به ارتباطات، تقابل‌ها و تضارب‌هاي مولفه‌هاي جهان سنت و مدرن اشاره داشته و با زبان طنز، توأمان به موضوعاتي چون اجتماع، اخلاقيات، تاريخ و سياست پرداخته‌اند.

همچنين هر دو اثر نيز پيش از آنكه در قامت كتابي منسجم روانه بازار شوند به صورت دوره‌اي در مجلات يا روزنامه‌ها چاپ شده‌اند آنچنان كه «قلندران پيژامه‌پوش» پيشتر در ستون فرهنگي «شهرهاي نامرئي» و ستون روزانه «كرگدن‌نامه» در روزنامه شرق و «شمسيه لندنيه» نيز در قالب داستاني دنباله‌دار در هفته‌نامه كرگدن منتشر شده‌اند.

پيش‌تر بر جلد كتاب قلندران پيژامه‌پوش تصويري از يك پيژامه و بندهيكل نقش بسته بود كه يادآور توأمان وجه پوشش دوگانه سنتي و مدرن است. داستان به تدبيرهاي چهار نفر با نام‌هاي آقايان مويدي، روشن‌ضمير، اميرشاهي و كپورچالي مي‌پردازد كه پاي منقل و چايي و در كنج آپارتمان خويش به تدبير مهم‌ترين امور مملكتي (دوره اصلاحات) مي‌پردازند.به طور خلاصه محتوا و فرم اين «تدبير امور» آقايان را مي‌توان در عنوان تيترهاي بخش‌هاي اين كتاب مشاهده نمود. تيترهايي چون «پيژامه‌پوشان جهان متحد شويد»، «چهار سوار سرنوشت»، «گل‌پري جون»،«بيا با هم بريم دوبي، دوبي»، «كيل بيل گيتس» و «دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من» و به طور كلي تمامي تيترهاي اين داستان مشاهده و پيگيري نمود. جلد «شمسيه لندنيه» نيز با سياق اثر قبلي ميرفتاح دوگانه سنت مدرن را رعايت كرده و در بالا برج ساعت كاخ وست‌مينتسر در بريتانيا و در پايين مردي لاغر، سيه‌چهره، سروته با ريش طراحي شده است.

اما اگر بخواهيم به طور مشخص به «شمسيه لندنيه» بپردازيم و در يك جمله اين داستان را كه نويسنده به تاكيد بر روي جلد آن درج كرده «رمان طنز» معرفي كنيم، مي‌توان گفت كه اين رمان هر چه باشد صرفا جهت خنداندن مخاطب نگاشته نشده است. لذا پيشنهاد مي‌شود مخاطباني كه از نوع روايت فيلم «نيمه‌شب» در پاريس اثر وودي آلن يا داستان‌هايي چون «دو قدم اين‌ور خط» اثر احمد پوري و يا كتب جامعه‌شناختي چون «خلقيات ما ايرانيان» از مقصود فراستخواه و آثاري اينچنين لذت مي‌برند اين رمان را بخوانند، چون قطعا از جريان داستان «شمسيه لندنيه» نيز لذت خواهند برد. البته در اينجا از بيان مسير داستان به عمد خودداري نموده‌ايم تا مخاطب به متن اصلي مراجعه و اين اثر را تمام و كمال بخواند.

ميرفتاح كه از داوري در جشنواره‌هاي ادبي و طنز تا سردبيري روزنامه و نگارش مقالاتي با موضوعات اجتماعي، سياسي، مطالعات هنري، سينمايي و... در كارنامه‌اش مشاهده مي‌شود، نويسنده و گوينده ماهري است.

ميرفتاح در اين كتاب نيز به سان «قلندران‌ پيژامه‌پوش»، در هفده بخش و با تيترهايي چون «اسرار فراموش‌خانه»، «ماخولياي مهتري»، «دكتر بعد از اين»، «علو روحاني به طريق ماركي دوساد»، «نفع نفط»، «همه راه‌ها به آدرين ادلر ختم مي‌شود» و... به مسير تدبير يكي از مهم‌ترين امور مملكتي در دوره قاجار اشاره داشته است.

محتوا و فرم بيان ادبيات اين كتاب تلفيقي از فارسي، عربي، انگليسي و به همين‌سان اشاره توأمان به شعر شاعران و ادبيات اديبان (ايران)، احاديث و آيات قرآن و آرا و انديشه انديشمندان اروپا (غرب) پرداخته است. به نظر مي‌رسد اين سه‌گانه همان سه ضلع هويتي ايرانيان معاصر است كه گاه در همراهي و گاه در تعارض با يكديگر قرار دارند. محتواي همين همراهي‌ها يا تعارضات است كه در داستان «شمسيه لندنيه» دست‌مايه طنز قرار گرفته است. آنچنان كه از تقابل غيب‌گويي حاج سياح با استقراء شناختي شرلوك هلمز تا نصيحت واتسون و موريارتي به زبان سعدي و حافظ و حديث از زبان امامان و آيات قرآني در اين داستان تلفيق و تجميع شده‌اند؛ آنچنان كه به راحتي مي‌توان در سير اين داستان، روايت چهره هويتي ايرانيان را مشاهده كرد.

داستان با شرح اين موضوع آغاز مي‌شود كه كتابي مرموز از كشور بريتانيا به دست يك ايراني مي‌رسد اما با ادامه‌خواندن داستان درمي‌يابيم كه موضوع چيزي ديگر است .آنچنان كه مي‌خوانيم: «...علي‌الظاهر موضوع يك گردنبند هست كه مال اموال سلطنتي ايران مي‌باشد، ليكن في‌الحال به گردن زني است كه ابراهيم‌خان مي‌گويد بدنام است و بدين طريق مترصد آن است كه از سفارتخانه ايران اخاذي نمايد» (صفحه 96)؛ در ادامه متوجه مي‌شويم كه داستان همان «داستان حماقت شاه در فرنگ» (صفحه 121) است و در نهايت ابعاد مساله اصلي روشن‌تر مي‌شود و درمي‌يابيم كه «موضوع اصلا شمسيه لندنيه نيست،‌اصلا رجال ما به فكر ماديات و گردنبند نيستند كه...» (صفحه 130). بلكه شاه مملكت در فرنگ دسته‌گلي آب داده كه «فتوغراف‌هايي» از آن موجود است و آبروي شاه مملكت به دست زني بدكاره در بريتانيا افتاده است.

همان‌گونه كه بيان شد در كنار فرم بيان، سراسر اين داستان به تقابل‌هاي نشانگان سنت و مدرن مي‌پردازد. آنچنان كه در صفحه 18 مي‌خوانيم: «در روزنامه از همه عالم خبر بود، الا از مملكت ما، يك جنب‌وجوشي در عالم افتاده و همه به فكر ترقي افتاده، اختراعات و اكتشافات متعدده كرده و... ليكن در مملكت ما هيچكس در فكر اين اسباب ترقي نبوده، همه از بزرگ و كوچك مشعول تملق و اخذ القاب و مناسب توخالي بوده...». آنچنان كه با لحني تأسف‌بار ذكر مي‌شود «ببين ارباب ممالك ديگر در چه خيالاتي هستند و ارباب مملكت ما در چه خيالاتي؟» (صفحه 45) و جلوتر ادامه مي‌دهد «پس چه كسي بايد فكر الكتريسيته و نظم قشون و قطار آندره‌گراند و استخراج نفط و اين قبيل باشد؟» (صفحه 79). و بيشتر تشريح مي‌شود كه در مملكت ما «هيچ چيز به قاعده نيست، يا آن قدر مسخرگي كرده‌اند كه از زور خنده ملت را روده‌بر مي‌كنند يا آن‌قدر داستان‌ها را غمبار مي‌سازند كه كار ملت اين مي‌شود كه دائما گريه كرده و حديقشان عينه كاسه خون است...» (صفحه 99)

آنچه در اين «رمان طنز» در مقام موضوعيت اصلي مورد توجه قرار دارد «خلقيات ما ايرانيان» است. در اين داستان تفاوت خلقيات ما ايرانيان باجهان مدرن حتي در يك احوال‌پرسي ساده نمايانده شده است. آنجا كه در پاسخ يك «هاو آريو ميرزا»، ميرزا پاسخ مي‌دهد: «به مرحمت عالي، احوال شما؟ سركار ماجده چطورند؟ آقايان اخوين خوب هستند؟ عروس‌ها، آيزنه‌ها، متعلقين و متعلقات خوب هستند؟ سلامتي حاصل است ان‌شاءالله؟» (صفحه 127). آنچنان كه مشهود است مخاطب هوشيار بهتر است با خواندن نام شرلوك هلمز بر زيرعنوان روي جلد گمان مبرد كه اين كتاب داراي داستاني جنايي است؛ مضاف بر آنكه نويسنده در صفحه 59 بيان مي‌دارد كه داستان اين كتاب «يك قضيه جنايي نيست قضيه پلتيكي است». به همين سياق بهتر است نپذيريم كه اين كتاب داراي داستاني طنزآلود است. هر چند كه يك داستان به واسطه يك دو جمله «سفر كردم كه از يادم بري ديدم نميري» (صفحه 46) يا توجه به تفاوت‌هاي توالت فرنگي و سنتي (صفحه 56) و ذكر «لاكردارها آب و آفتابه كه نگذاشته، هيچ، از چهار تا كلوخ هم مضايقه نموده‌اند» (صفحه 104) و مواردي از اين دست نمي‌تواند طنز باشد مگر اينكه سير سراسري روايت داستان كه روايت داستان تاريخ تحولات معاصر ما است طنزي تاريخي باشد. طنزي از تقابل‌ها، تضارب‌ها و تناقضاتي كه از جنگ جهان سنت و مدرن پديد آمده است. يا چگونه مي‌شود بحث و جدل در تفسير و تأثير شعر و ادبيات مابين حاج سياح، دكتر واتسون، زين‌العابدين مراغه‌اي، ادوارد براون و شرلوك هلمز در باشگاه مشت‌زني و شرط‌بندي شبانه را صرفا يك رمان طنز شناخت و خواند و خنديد؟!

البته به سبك ديگر يادداشت‌هايي كه در خصوص بررسي و نقد كتاب نگاشته مي‌شود لازم است علاوه بر ذكر نقاط قوت، به برخي كاستي‌هاي اين كتاب نيز بپردازيم .براي نمونه اغلاط املايي نسبتا فراواني در اين كتاب مشاهده مي‌شود و نيازمند نمونه‌خواني مجدد است كه اميد مي‌رود در تجديد چاپ‌هاي بعدي لحاظ شوند. آنچنان كه براي نمونه در صفحه 8 در آخرين خط مي‌خوانيم «راست و دروغش باش شما» كه احتمالا با شما صحيح است. يا آنجا كه در صفحه 20 «پرازنته» و در صفحه 159 «پرزانته» درج شده است. همچنين در صفحه 131 «آيرين» و نام همان شخصيت در صفحه 132 «آدلين» ذكر شده است. يا در صفحه 166 مي‌خوانيم «... كار راه‌انداز است، است» كه نيازمند حذف «است» دوم است. نيز در صفحه 175 عبارت لاادري به سه شكل «لاادري»، «لادري» و «لا ادري» آمده كه اولي با الف، دومي بي الف و سومي با فاصله و بي‌ الف درج شده است. يا نشانه‌هاي چون گيومه به اشكال مختلف چاپ شده‌اند. آنچنان كه تا صفحه 16 به ترتيب اول جمله، بعد گيومه و بعد نقطه آمده است؛ از صفحه 16 به بعد اول جمله، بعد نقطه و بعد گيومه درج شده كه اين روال تا صفحه 38 ادامه دارد و از آنجا به بعد به يكباره شكل گيومه فارسي به گيومه در فونت انگليسي تغيير شكل يافته و گيومه‌هاي مربوط به نقل‌قول‌ها از اينجا تا پايان كتاب اصلا به‌سان صفحات ابتدايي نيست.

البته كه از نقاط قوت فرم فصل‌بندي‌ها بايد به محتواي بخش آغازين هر فصل اشاره شود. آنچنان كه ابتداي هر فصل به‌سان سريال‌هاي دنباله‌دار اشاره‌اي به «سيزن» (فصل) قبلي مي‌شود و اين اشاره هرگز به شكل تكرار همان ادبيات و همان زاويه روايت نيست و با ادبيات و عبارات جديد روايتي خلاصه‌وار از آنچه گذشته را ذكر مي‌كند كه اگر مخاطب كتاب مابين دو فصل كتاب را كناري نهاده به كار روزمره پرداخته و حال به كتاب رجوع كرده از ماجراي آنچه گذشت غافل نشود.

علاوه بر نقد شكلي در برخي موارد نيز تناقض‌هايي در محتوا مشاهده مي‌شود. براي نمونه در صفحه 21 مي‌خوانيم كه حاجي توان تكلم به زبان فارسي، تركي، عربي و ارمني را دارا است و در صفحه 31 اشاره مي‌شود كه ايشان به چهار زبان روسي، ارمني، تركي و فرانسه تكلم دارند.

در نهايت آنكه با مقايسه داستان‌هاي شفاهي منتشرشده در كانال هفته‌نامه كرگدن با داستان «شمسيه لندنيه» به نظر مي‌رسد كه انسجام، نشانگان روايي داستان و شخصيت‌پردازي‌ها، داستان «مالك» بهتر از شمسيه لندنيه پخته و پرداخته شده‌اند و البته كه فرود و فراز صداي روايت‌كننده داستان مالك (آقاي ميرفتاح) تاثير به‌سزايي بر كيفيت محتوايي آن داستان داشته است. در اين ميان بودند داستان‌هاي ديگري چون «سمك عيار» كه در كانال هفته‌نامه كرگدن به صورت صوتي انتشار يافته‌اند و بسيار بسيار ارزش شنيده شدن و پيگيري دارند. به اميد آنكه روزي رمان «مالك» را به صورت مكتوب در دست گرفته و بخوانيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون