نگاهي به فيلم «سوءتفاهم»
نزاع قدرت و عشق
تقي آزادارمكي
«سوءتفاهم» را از چند زاويه ميتوان تحليل كرد؛ يكي از بابت ساختار كه به نظرم فيلم ساختار نسبتا خوب و سادهاي را شروع ميكند و بعد به پيچيدگيهاي دروني ميرسد. متن فيلم بسيار پيچيده و چند لايه است، بازيهاي بسيار خوبي در فيلم ميبينيم. اما در باب محتواي فيلم و سوگيري آن، مساله اساسي كه در فيلم وجود دارد، غير از درهمآميختگياي كه در فيلم ميبينيم؛ آن درهمآميختگي جهان واقعي و جهان فراواقع و درهمتنيدگي اين دو و اصرار هر يك از اين دو جهان براي برنده شدن، در نهايت جهان واقعي برنده ميشود تا جهان فراواقعيت.
به نظر من بحث مهم پيرامون اين فيلم با اينكه تنشهاي بسياري در مورد اين دو جهان وجود دارد با مفهوم مركزي چيزي به نام بازي، بازيگر و نمايشنامه يا مفهومي كه به نام پستمدرنيستي وجود دارد، رفت و برگشتهايي است و همه اينها روي صحنه در يك فضاي معين و غيرتاريخي اتفاق ميافتد و متني است كه خيلي غيرتاريخي است و آنيت بسياري در آن وجود دارد.
مساله ديگري كه به لحاظ محتوايي در اين فيلم وجود دارد، نزاع بين عشق، قدرت و ثروت است و برنده فيلم، به ظاهر صاحبان قدرت و ثروت هستند، ولي به عقيده من، صاحبان عشق كه دنبال حقيقت هم هستند و كساني كه دغدغه عشق دارند، برنده هستند: با اينكه كسي كه عاشق است در نهايت با برنامه كشته ميشود ولي او تصور ميكند، مرگ را خودش انتخاب كرده و به خاطر عشق مرگ خود را انتخاب كرده است. اين مفهوم پنهاني است كه به لحاظ فلسفي در فيلم هست كه به ظاهر آدمها مرگ خود را انتخاب ميكنند با اينكه برايشان مقدر شده و اين فيلم ميخواهد اين مساله را نيز حل كند و جايي كه اين دو به هم نزديك ميشوند يك صحنه متعالي و زيباي زندگي اجتماعي است، جايي كه انتخاب ميكنند، ولي در اصل برايشان تعيين شده است. قهرمان قصه، جواني كه ميميرد، خودش بين قدرت و ثروت يا عشق، عشق را انتخاب ميكند و بر سر آن جان ميدهد، در عين حال كه اين مرگ براي او رقم زده شده است. اين تعالي و تكامل فوريت و اجتماعيت خيلي وجه زيباشناسانهاي در فيلم پيدا ميكند.
درباره اينكه دغدغه فيلمساز در فيلم «سوءتفاهم» چقدر با دغدغه يك جامعهشناس در جهان امروز نسبيت و سنخيت دارد، با وجود همه وجوه فلسفي كه فيلمساز در پي آن است، بايد اذعان كرد كه در بنياد يك اثر اجتماعي است. شايد بتوان گفت «سوءتفاهم» كمي از فيلمهاي اجتماعي فاصله گرفته، ولي اساسا يك فيلم اجتماعي است. من باز هم اين فيلم را يك فيلم فلسفي تلقي نميكنم و آن را يك فيلم اجتماعي ميدانم. به خاطر مسائلي كه در اين فيلم وجود دارد، همان مسائلي است كه در حوزه اجتماعي جامعه ايراني با آن سروكار داريم، نزاع قدرت و فرهنگ، عشق و انسانها در قالب گروههاي مختلف اجتماعي، فقر پنهان و شهرتي كه همه انسانها در جامعه ايراني به دنبال آن هستند، به نظرم اين نكات در فيلم بارز است هرچند قصد فيلم برجستهكردن اين نكات نيست. در واقع مساله اساسي اين فيلم، همان مساله اختيار و سرنوشت است و اين فيلم يك سطح ديگر از سينماي ايران را ارتقا ميبخشد و دريچه ديگري را در سينماي ايران باز ميكند و اين كار بسيار سختي است و به دشواري ميشود، اين فيلم را وارد سينماي ايران كرد و مخاطب عمومي براي فيلم پيدا كرد. اين فيلم دارد به دغدغههايي كه در حوزه اجتماعي و فرهنگي داريم، پاسخ ميدهد و خيلي نزديك به عملكرد فلسفه، معرفتشناسي و شايد يك گونه روانشناسي جامعهشناختي حركت ميكند و بين اينها ميچرخد و به نظرم اين فيلم يك فضاي خوبي را در ساحت سينماي ايران فراهم ميكند. دغدغه ما در بحث آسيبهاي اجتماعي نيز در واقع همينهاست و نزاع پنهان جامعه ما نيز نزاع بين زور و سلطه، حقيقت و قدرت است.
اين فيلم به دليل برخورداري از همين ويژگيهاي هستيشناختي، معرفتشناختي، روانكارانه، جامعهشناختي، سخن و دشواري كه در حوزه واقعيت و فراواقعيت عنوان ميكند و داستان پيچيدهاي دارد، قطعا در اين روزگار با مخاطب عام نميتواند به خوبي ارتباط برقرار كند، براي اينكه سينماي ايران مخاطب عام را به سالنها دعوت ميكند. هم سينماي راستگراي فرهنگي ما و هم سينماي چپگراي فرهنگي ما هر دو مخاطب خيلي تعيين شده دارند و ساده و ذهن بسيط را پي ميگيرد و هر دو به دنبال شادي و غم مفرط هستند. ولي سينمايي از جنس سوءتفاهم نه در شادي و نه در غم مفرط است و غم و شادي به معناي سينماي رسمي در اين فيلم جاري و ساري نيست و طبيعتا مخاطبش، مخاطب عمومي نيست. ممكن است در فرآيند طولاني و بازه زماني آينده، مخاطب به اين فيلم ميل پيدا كند.
«سوءتفاهم» يك مخاطب آرام، اهل فرهنگ، صاحب انديشه و هنر را مجذوب خود ميكند و براي آينده سينماي ايران اثر اجتماعي و فرهنگي خواهد بود و به گمانم سينما را به سمت ديگري خواهد كشاند.