نوروز، نقشه راهي اندر كشاكش نوجويي
احياي جاويدان خرد
محمدجعفر امير محلاتي
نوروز كهنسال، كجا غير شما بود؟
اسطوره جمشيد و جم و جام، شماييد!
عشق، از نفس گرم شما، تازه كند جان
افسانه بهرام و گلاندام، شماييد!
(پيرايه يغمايي)
مقدم مبارك و فرارسيدن سال نو و تقويم جديد در همه فرهنگها بهانه نوانديشي و نوجويي ميشود؛ خاصه در فرهنگ ايراني و پارسي كه سال نو درست در آغاز بهار و همراه با نو شدن طبيعت است. جانمايه و فلسفه وجودي مراسم نوروزي نيز نوجويي، بزرگداشت زيبايي، نهادينه كردن شادماني و مهمتر از همه وصلجويي است. نشستن پاي سفره هفتسين، تحسين و تقدير از زيبايي و فراواني نعمتهاي الهي است كه نه به واسطه استحقاق بلكه از سر سخاوت و طبع باراني هستي، ما را برخوردار ميكند. در نوروز لباسهاي نو ميپوشيم؛ اما به ديدار خويشان و دوستان قديمي ميرويم. اين ديدارها مظهر تركيبي مفهومي از نو و كهنه هستند كه به ظاهر متناقض مينمايند. نوروز شايد نماد كشاكش ميان نوجويي و يك خرد جاوداني است كه دو ساحت معنايي متفاوت هستند. نو شدن، كهنگي و استمرار را برنميتابد؛ جاودانگي نيز با نو شدن نميسازد. با اين همه، وجود اين ساحتهاي متضاد مفهومي در روح آدمي چندان عجيب نيست؛ زيرا خود وجود آدمي پر از تناقضات است. ميتوان از خداوند به قول شادروان فريدون مشيري پرسيد:
در اين پياله، ندانم چه ريختي؛ دانم/ كه خوش به جان هم افتادهاند، آتش و آب.
واقعا حال و روز و روان آدمي از جنس همين پياله و تركيب آتش و آب بلكه بهقول حكما، عناصر چهارگانه آب و آتش و خاك و هواست. پاي در خاك سنتها، دل در هواي تازگيها، چشم زيبابين پر از آب احساس و دست بر آتش جنگها و همنوعكشي گشوده؛ واقعا موجودات عجيبي هستيم ما! باري در تاريخ تمدن ايراني كتاب مهمي وجود دارد به نام جاويدان خرد يا پندنامه هوشنگ كه به عربي آن را حكمت خالده و به انگليسي آن را Prennial Philosophy مينامند. اين كتاب ايراني كه بعد از اسلام توسط ابنسوراني به عربي ترجمه و سپس ابوعلي مسكويه رازي آن را كامل كرد، مجموعهاي از چكيده و مهمترين حكمتهاي ايران باستان، هند، يونان و سنتهاي عربي است. جانمايه پيام اين كتاب اندرزنامه اين است كه پارهاي از حكمتها و خردهاي فراسرزميني و فرافرهنگي هستند كه نه تاريخ برميدارند و نه جغرافيا و همواره صحت و درستي دارند و در همه زمانها و مكانها به كار ميآيند و در هيچ قالب فرهنگي نيز انحصارپذير نيستند. جاويدان خردها ريشه در خاكهاي سنت دارند و نخ تسبيح وجودي انسان در فراخناي تاريخ و جغرافيا هستند. جاويدان خردها به صورت پارادايمها يا مقولاتي از جنس جهانبيني هستند كه زندگي ما را معني كرده و بسياري اوقات افق و عمق نگاه ما را تعيين ميكنند. به عنوانمثال، يك جاويدان خرد جملهاي است منقول از بزرگمهر، وزير خردمند انوشيروان ساساني كه ميگويند بر انگشتر او نوشته بود: «به مه نه مه به». اينكه چرا اين جمله بر انگشتر انوشيروان نقش بسته بود، جالب توجه است. در واقع عبارت «بهتر، بزرگتر است؛ نه اينكه بزرگتر، بهتر باشد» كه معني كلام موجز فارسي فوق هست، فرهنگ شايستهسالاري را رواج ميدهد. در نظام شايستهسالار، مقاممحوري، وراثتمحوري، ثروتمحوري و زورمحوري بياهميت ميشوند. برعكس، بزرگتريها و حيثيتهاي اجتماعي بهتناسب ارزش جوهري و تخصص و كارآمدي و كرامت اخلاقي انسانهاست كه درجهبندي و شناسايي ميشوند. در نظام شايستهسالار براي سنجش ارج اجتماعي نميپرسند از كجا آمدهايد و چه ميكنيد؛ بلكه ميپرسند چگونه انساني و با چه تواناييهايي هستيد. در نظام شايستهسالار به اعتقادات و نيات شما چندان كاري ندارند؛ بلكه طالب دانستن اثر وجودي شما هستند. چه يك معلم ساده در دِه باشيد، چه يك جراح كاردان و ماهر. نظام شايستهسالار، نظام خروجيمحور است و سنجش نيات را به خداوند ميسپارد. نظام شايستهسالار اصولا حق ندارد در نيات مردمان كنكاش كند و اين مساوات در احترام به عقايد، در ذات شايستگي آن است. در كوتاهترين بيان، نظام شايستهسالار از بيخ و بن با پديده ويژهخواري يا رانتخواري مباينت دارد. همانطور كه ملاحظه ميشود، گذشت چهارده قرن و نيم از زماني كه شايستهسالاري موضوع فكر در نظام انوشيرواني بوده (شايد چندان مورد عمل هم نبوده)؛ چيزي از درستي و اهميت آن نكاسته است و شايستهسالاري در حقيقت يك خرد جاويدان است. نمونه ديگر جاويدان خرد در ضربالمثلهاي عربي، عبارت كوتاه «الرفيق ثم الطريق» است. اين خرد موجز به ما ميگويد انتخاب همراه از انتخاب راه مهمتر است. اين يعني فلسفه اصالت پيوند؛ يعني اينكه معيت و با هم بودن بيش از راه افتادن در مسير زندگي اولويت دارد. از قضا، ابوعلي مسكويه كه كتاب جاويدان خرد را هزار سال پيش كامل كرده؛ خود بياغراق، مهمترين فيلسوف اخلاق پيوند در تمدن اسلامي است. هم اوست كه ميگويد كلمه انسان از انس است و انسگيري است كه ماهيت انسان را تعريف ميكند. الرفيق ثم الطريق به ما ميگويد سعادت امري يكنفره و انفرادي نيست و ديني كه نسخه فلاح و رستگاري انفرادي بدهد، در واقع نقشه راه دوزخ را به دست داده است؛ زيرا دوزخ، سراي انفراد و تخاصم است. جاويدان خردها تاريخ مصرف ندارند. توجه كنيم كه در 17 ژانويه همين سال جاري ميلادي يعني 2018، دولت انگلستان، براي نخستين بار در تاريخ، وزير امور تنهايي به كابينه خانم ترزا مي افزود. رسيدگي به امر خطير تنهايي از اينجا بود كه طبق يك گزارش دولتي روشن شد بيش از ششصد هزار شهروند انگليسي در شش ماه قبل از انتشار اين گزارش با هيچ كس صحبت نكردهاند و از همينرو دچار انواع اختلالات رواني شدهاند. بايد گفت از بيذوقي بوده كه نام وزير جديد را وزير امور تنهايي گذاشتهاند. بايد وزير تشويق دوستي ميگذاشتند. باري، حكمت جاويدان خرد «نخست، رفيق؛ بعد، انتخاب راه» در ابتداي قرن بيستويكم از كابينه انگلستان سر برآورده و جاودانگي خرد را نشان داده است. ديدارهاي نوروزي در حقيقت همين جاويدان خرد را به صورت نمادين در زندگي روزمره احيا ميكند. به ديگر بيان، نوروز، خود، مظهر و نهاد و مراسم احياي برخي جاويدان خردهاست. وجه ديگر نوروز كه در نامش مستتر است، نوجويي و نوگرايي است كه وجه مكمل جاويدان خرد است. اصلا نوجويي خود يك جاويدان خرد است كه نفي سنت نميكند؛ بلكه يك ضرورت هستيشناسانه را بازمينمايد. در گزارههاي اخلاق تمدني ما، توصيهها و نگاههايي وجود دارد كه به ما ميگويد نوجويي يك انتخاب نيست؛ بلكه يك ضرورت فراگير است. امام محمد غزالي گفته است كه هركس دو بار قرآن را خواند و فهم تازهاي نيافت؛ بر خود و بر قرآن جفا كرده است. محيالدين ابنعربي كه پدر نظري عرفان اسلامي به حساب ميآيد، گفته است كه اگر دو انسان در كل تاريخ قرآن را يكجور فهميدند، فلسفه خلقت را مهمل گذاشتهاند. اين سخنان از سوي حكماي تمدن اسلامي بدين معناست كه نوجويي و نوفهمي در ذات دستگاه خلقت و جزو حكمتهاي بنيادين آن هست. اصرار برخي بر فهم مشترك و مشابه از زندگي و حتي متون مقدسه، ناشي از عدم درك ذات نوجويي دستگاه خلقت است. نهتنها خداوند حكيم هيچ كار تكراري نميكند؛ بلكه هيچ مخلوقي را به منظور افكار و اعمال تكراري نيافريده است. به قول كيير كگور، تكرار به شدت ملالآور است. حالا ما در كشاكش فيمابين نوجويي و نوانديشي از يكسو و ضرورت و استمرار جاويدان خردها و سنتها از سوي مقابل، چه كنيم؟ نوروز، يك پاسخ مناسب و يك نقشه راه مقدور است. ما جاودان خردها را در ساحتهاي تازهاي از حيات، ترجمان و مظهر باشيم. به قول شعر عالي خانم يغمايي باور كنيم كه نوروز خود ما هستيم. با چشمهاي شسته و لباسي تازه و خوشرنگ كه نماد رويكردهاي نوين است؛ به ديدار آشنايان قديم و جديد ميرويم و در اين پيوند، نشان ميدهيم كه الرفيق ثم الطريق، يعني كه بدون ايشان، سعادت هر دو دنيا [دنيا و آخرت]، ممتنع است. موضوع بحث ما و دوستان در اين ديدارها، بعيد است بيارتباط با دغدغه عمومي كشور باشد كه در چنبره مشكلات اداري و سياسي تلاش ميكند. در اين صورت، جاويدان خرد «به مه نه مه به» را در فضاي بحث به هم گوشزد و پژواك دهيم و بيرونشدي نوين، براي خروج از بنبستهاي اجتماعي و ملي كه محصول فرمولهاي مديريتي زنگزده هستند، بجوييم. باشد كه افسانه بهرام و گلاندام، يعني عشق كه عاليترين خروجي هر نظام اخلاقي و ديني بايد باشد؛ در قلب هويت ملي ما تازه شود.
استاد معارف اسلامي و صلح در دانشگاه اوبرلين امريكا، عضو افتخاري دانشگاه علوم پزشكي شيراز