• 1404 شنبه 24 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4340 -
  • 1398 پنج‌شنبه 22 فروردين

گلمكاني و پوريا از نفروختن فيلم« غلامرضا تختي» مي‌گويند

معادله چند مجهولي شكست

تينا جلالي
 

 

فروش اندك فيلم «تختي» به كارگرداني بهرام توكلي، مهم‌ترين چالش ابتدايي سال برخي سينماگران بود. فيلمي كه در سي و هفتمين جشنواره فيلم فجر با استقبال بالاي مخاطبان همراه بود و حتي جزو فيلم‌هاي محبوب تماشاگران در اين رويداد شناخته شد و كانديداي دريافت سيمرغ مردمي هم بود؛ به شكل غيرقابل باوري در قعر جدول گيشه قرار گرفت. از طرف ديگر فيلم كمدي «رحمان1400» به كارگرداني منوچهر هادي با اقبال بالاي مخاطبان همراه بود. اگرچه فيلم «متري شيش و نيم» ساخته سعيد روستايي هم در گيشه، فروش بسيار بالايي داشت اما خيلي‌ها عدم استقبال از فيلم «غلامرضا تختي» را دليل بر سايه‌اي كه ابتذال بر گيشه سينماي ايران انداخته، دانستند. براي روشن‌تر شدن اين بحث ميز گردي با حضور هوشنگ گلمكاني و امير پوريا، دو تن از منتقدان سينماي ايران ترتيب داديم كه از نظر مي‌گذرانيد.

 

بحث را از اينجا شروع كنيم كه به رغم تصورهايي كه درباره فروش فيلم‌هاي نوروزي وجود داشت اما در نهايت اينگونه نشد و شاهد عدم توازن عجيبي بين فروش فيلم‌ها بوديم و در اين ميان افت گيشه فيلم «تختي» به مذاق عده‌اي خوش نيامد تا جايي كه آقاي گلمكاني در حساب شخصي خود در فضاي مجازي فروش پايين فيلم «تختي» را يك شرم اجتماعي دانستند.

هوشنگ گلمكاني: ما در مجله هر سال پس از پايان جشنواره يك نظرخواهي از منتقدان و نويسندگان همكارمان انجام مي‌دهيم كه يكي از آيتم‌هايش پيش‌بيني پرفروش‌هاي سال است؛ البته پرفروش از ميان فيلم‌هاي جشنواره، چون تعداد زيادي از فيلم‌هاي پرفروش سال اصلا در جشنواره نمايش داده نمي‌شود. يكي از انتخاب‌هاي من در اين آيتم، «غلامرضا تختي» بود. علتش اين است كه من فكر مي‌كردم موضوع فيلم و اسم فيلم حتي تماشاگر عام را جذب و كنجكاو مي‌كند و البته مطمئن بودم تماشاگر عام از فيلم خوشش نخواهد آمد و فيلم راضي‌اش نمي‌كند. اما فكر مي‌كردم محض كنجكاوي اين فيلم را مي‌بيند. آمار و واقعيت نشان مي‌دهد كه در مورد تماشاگر عام اشتباه مي‌كردم اما انتظارم از تماشاگر جدي و سخت‌گير و هميشه معترض و مدعي است كه اعتراض دارد به وضعيت عمومي توليدات سينماي ايران و تركيب فيلم‌هاي روي پرده و حالا وقتي فيلمي جدي مثل «غلامرضا تختي» نمايش داده مي‌شود بروند ببينند؛ گيرم به آن انتقاد داشته باشند. من بعد از اينكه پستي در اينستاگرام منتشر كردم و اظهار تعجب و تاسف كردم از اين ميزان تماشاگر فيلم و آن پست در صفحات ديگر هم بازنشر شد، تعداد زيادي كامنت آمده بود كه نشان مي‌داد عده زيادي از كساني كه فيلم را ديده بودند نگاه خيلي مثبت و تحسين‌آميزي دارند و آنها هم از فروش پايين فيلم اظهار تاسف كرده بودند اما بيشتر كساني كه كامنت‌هاي منفي گذاشته‌اند پيداست اصلا فيلم را نديده‌اند. من انتظارم اين بود اين همه تماشاگر جدي و سخت‌گير و تحصيلكرده و متوقع و معترض كه داريم، فيلم را ببينند حتي اگر بعدش به آن انتقاد داشته باشند. ولي فيلم از همان اول معلوم بود تماشاگرش را جلب نكرده و اين قابل بررسي است.

امير پوريا: من هم با آقاي گلمكاني موافقم كه مي‌توانيم نسبت به نفروختن برخي فيلم‌ها در گيشه گله داشته باشيم و تعجب كنيم از اينكه مردم به برخي فيلم‌ها توجه نكردند. اما درباره «غلامرضا تختي» با حرف چندين منتقد و واكنش خيلي از سينماگران وضعيت عجيبي به وجود آمد. اين هياهو بيشتر شبيه اين بود كه انگار فيلم مستقل خيلي مظلومي است كه در مافياي اكران به آن اجحاف شده و مردم به آن جفا كردند و اتفاق ناروايي افتاده. قبل از اينكه مردم فيلم را ببينند از ما مي‌پرسيدند جريان چيست؟ اين فيلم متعلق به چه تهيه‌كننده مغضوبي است كه چنين ظلمي در حق فيلمش شده و ما هم در ديد و بازديد عيد به مردم توضيح مي‌داديم كه اين فيلم تا بن استخوان دولتي است و تهيه‌كننده آن هم سعيد ملكان است و چنين چيزي نيست. فيلم با تعداد سالن زيادي به نمايش در آمده و فروش اين نوع فيلم‌ها چندان براي سازندگان‌شان مهم نيست. اين فيلم بيشتر براي باقيات صالحات ساخته شده و به اين نكات بايد توجه شود. ولي برايم جالب است كه چرا كسي دلايل بي اقبالي را از فيلم شروع نكرد.

چطور؟

پوريا: از دلايل سطحي عبور مي‌كنم مثل اينكه خيلي‌ها اشاره كردند به اينكه فيلم ستاره ندارد كه آقاي گلمكاني به درستي جواب دادند كه فيلم‌هاي زيادي هستند كه ستاره نداشتند اما در گيشه موفق بودند. ولي دلايل عميقي در دل خود فيلم وجود دارد.

بيشتر توضيح مي‌دهيد؟

پوريا: آنهايي كه فيلم را مي‌بينند جز پز دورادور كه «غلامرضا تختي» فيلم فاخري است نمي‌توانند كسي را براي تماشاي آن ترغيب كنند. اين فيلمي نيست كه مردم بگويند داستان پرفراز و فرودي را تماشا كرديم و حماسه‌اي از زندگي تختي ديديم. وقتي انتظار داريم كه بيننده عام فيلم به دليل شهرت ورزشي و پهلواني و جايگاه جهاني و ملي كه تختي دارد فيلم را ببيند از خودمان بپرسيم فيلم چقدر لذت كشتي و قهرماني به مخاطب مي‌دهد. از تمام مسابقات تختي يك فقره فينال ملبورن را مي‌بينيم؛ آن هم با همان حركت دوربين‌هاي كليشه‌اي شبيه اينكه به يك دانشجوي سينما بگوييم اين سكانس‌ها را دكوپاژ كند و او هم همچون فيلم‌هاي امريكايي براي نشان دادن شكوه ملي، دوربين را كنار تشك به تروالينگ درآورد و چند بار اينتركات كند. شيوه بسيار ابتدايي دكوپاژ كه من حيرت مي‌كنم دوستان منتقد مي‌گويند فيلم در ابعاد استاندارد‌هاي جهاني فيلم‌هاي بيوگرافيك يا بيواپيك است كه اصلا من چنين تحليلي را درك نمي‌كنم. اين از بخش مربوط به ورزش كه مطلقا لذت ورزشي ندارد. چند مربي مضمحل كه از ميان بازيگراني انتخاب شدند كه مقطعي از زندگي‌شان ورزشكار بودند و از آن‌طرف همه پاي راديو مي‌نشينند و مسابقات كشتي را گوش مي‌دهند. چطور بيننده مي‌خواهد جذب ماجراي ورزشي شود؟

و بخش مربوط به داستان‌گويي...

پوريا: بخش مربوط به داستان‌گويي هم واقعا تعجب مي‌كنم كه هيچ‌كس نمي‌گويد اگر بيننده فيلم را به ديگران توصيه نمي‌كند دليل عمده آن اين است كه فيلم تمام قصه‌اش با نريشن گفته مي‌شود و نريشني هم كه در فيلم خوانده مي‌شود نريشن يك فيلم سينمايي نيست. نريشن يك فيلم مستند است آن هم با صداي ناخوشايندي كه براي مخاطب جذاب نيست؛ در حالي‌كه پيش از اين مستندهايي درباره مرحوم تختي ساخته شده با صداي دوبلورهايي همچون منوچهر اسماعيلي و ناصر طهماسب. حالا پرسش اينجاست چرا بيننده با اين صدا بايد درگير فيلم شود؟ تاكيد مي‌كنم نريشن اين فيلم از جنس نريشني كه احساسات را برانگيزد و قصه را براي مخاطب تعريف كند و درونيات شخصيت را توضيح دهد، نيست. جايي كه ديالوگ، موقعيت و ميزانسن نمي‌تواند، نريشن هم به كمك فيلم نمي‌آيد. بلكه اين نريشن تفسير مي‌كند. مشكل هميشگي ما در ژورناليسم مربوط به بيوگرافي اين است كه در گزارش‌هاي خبري مدام صفت به كار مي‌بريم و قصه زندگي آدم‌ها را نمي‌گوييم. اين نريشن هم همين‌گونه عمل مي‌كند. مدام مي‌گويد تختي با وجدان است، تختي در خلوت خود به غم مردم مي‌انديشد. خب آقاي محترم اينها تحليل ماجراست، شما قصه را بگو، بيننده خودش قضاوت ماجرا را پيش خواهد برد. اگر شما قصه را از زاويه مطلقا تاييد او تعريف مي‌كنيد ديگر چه نيازي است در توصيف راوي از او تا اين اندازه قديس بسازيد با عبارات اخلاق‌محور و ستايش‌آميز گفتار متن. اين نريشن به‌شدت فيلم را تبديل كرده به يك نسخه شنيداري روايت تختي كه بيننده بارها در راديو و تلويزيون ديده و شنيده است. اين اصلا فيلمي نيست كه بيننده تعريف كند و به وجد بيايد كه برويد ببينيد. بحث ديگر اينكه سازندگان فيلم روشي را براي ارايه فيلم زندگينامه تختي اختيار كردند كه انگار براي آنها مهم وجه كمكي است كه تختي به ديگران مي‌كند. در حالي كه توجه كنيم يك روز زندگي آنها كه به همين ميزان يا بيشتر به امور خيريه اختصاص دارد همچون علي دايي يا همين آقاي طالقاني فضاي كشتي كه در اعتراض به نديدن فيلم گفت تختي را تنها گذاشتيد پر از اين نوع مسائل است. ارايه اين تصوير نه تنها تكريم تختي نيست بلكه تحقير و محدود كردنش به همين نيكوكاري‌ها هم هست.

گلمكاني: از نگاه من «غلامرضا تختي» يك فيلم كلاسيك ورزشي قهرمان‌محور زندگينامه‌اي نيست. فيلم متفاوتي است در ميان فيلم‌هاي زندگينامه‌اي. اين قراردادي است كه فيلم پس از دقايقي آن را با تماشاگرش مطرح مي‌كند و چنين فيلمي را بايد با اصول و قراردادهاي خودش تماشا و بررسي كرد؛ گيرم كه آخرش بگوييم من از اين اصول و قراردادها خوشم نمي‌آيد. ايرادهايي كه پوريا به فيلم وارد مي‌داند اساسا در قالب اين فيلم نمي‌گنجد. «تختي» فيلم ديگري است. فيلم كلاسيك قهرمان‌محور نيست. فيلم شخصيت‌پردازانه و روانكاوانه نيست. حتي فيلم هيجان‌انگيز ورزشي هم نيست. صحنه‌هاي كشتي فيلم، آشكارا نرم و آرام و نمايشي اجرا شده. تلاشي نشده حتي در فينال المپيك يك كشتي محكم و قوي و خشن در بالاترين سطح جهاني اجرا شود (كه با تمهيدهاي سينمايي امكانش وجود داشته) اما فيلمساز اين را نمي‌خواسته. فيلم نگاهي كاملا متفاوت به زندگي يك شخصيت آشنا دارد و اتفاقا از فيلمسازي كه پس از مرگ تختي به دنيا آمده به هيچ وجه انتظار اين نوع نگاه مبتكرانه را نداشتم. من بسيار فيلم را دوست دارم. شايد بخشي از فيلم به دليل سن و سال من و نگاه نوستالژيكم است اما من طبق قواعد و قراردادهاي خود فيلم به آن نگاه مي‌كنم نه انتظاري كه قبل از ساخته شدن يك فيلم از آن دارم. راستش اصلا توقع اين فيلم را نداشتم و بسيار رويكرد توكلي را مي‌پسندم و فيلمش را به لحاظ داستان‌پردازي و نگاه به زندگي تختي دوست دارم. يعني قبلش نمي‌دانستم او چه رويكردي به موضوعش خواهد داشت و غافلگير شدم.

احتمالا غافلگيري از نوع خوب؟

گلمكاني: بله. با توجه به حساسيت‌هايي كه درباره «غلامرضاتختي» وجود دارد شايد اين فيلم محافظه‌كارانه باشد كه به نظر من اشكال ندارد. فيلم بيشتر يك اثر زيبايي‌شناسانه هنري است تا يك فيلم مهيج ورزشي و سندي تاريخي يا افشاگرانه. برخورد اسطوره‌اي با موضوع تختي كرده است. اما از منظر فروش مساله من اين است كه فيلم در وهله اول بايد ديده شود؛ بعدش از آن انتقاد كنيم. حالا انگار نقطه شروع تحليل يك فيلم، حتي فيلمي متفاوت و جدي هم اين شده كه سرمايه فيلم را چه كسي گذاشته است. به نظر من غلامرضا تختي فيلمي جدي و زيبا و متفاوت است و هر تماشاگر جدي و سخت‌گيري بنا به سليقه خاص خودش و آن دنيايي كه دارد مي‌تواند به فيلم انتقادهايي داشته باشد اما انتظار مي‌رود آن را ببيند.

پوريا: صحبت‌هاي من از اين زاويه بود كه بگويم اين نوع پرداخت چگونه موجب نارضايتي معدود تماشاگران و ريزش مخاطب مي‌شود و دليل توقف مهم‌ترين ابزار تبليغ يعني همان تبليغات دهان به دهان مي‌شود؛ به عبارتي تماشاچي بعد از تماشاي فيلم نمي‌گويد فيلم را ديديم و دل‌مان را تكان داد چون فيلم مربوط به تختي كشتي‌گير نيست و در نتيجه تماشاگرش كه از اول معدود بوده، معدود باقي مي‌ماند. اما تعجبم از اين است كه چرا اين فيلم اصرار بر اكران نوروز كرد؟ متاسفانه نكته‌اي كه وجود دارد تمام فيلم‌هايي كه در جشنواره نمايش داشتند فارغ از اينكه نظر تماشاگر را جلب كردند يا نه، اصرار دارند كه اكران عيد بگيرند. وقتي فيلمي مي‌بيند شهرت مضاعفي در جشنواره كسب كرده پس تا تنور داغ است بچسبانم و مي‌خواهد مثل فيلم‌هاي «متري شيش و نيم» و «غلامرضا تختي» سريع اكران شود. اما بحث من اين است به جنس فيلم دقت نمي‌كنند. يك فيلم سياه و سفيد و داستان زندگي شخصيتي كه در هر دو حالت احتمال كشته شدن به دست يا به دستور غلامرضا پهلوي يا خودكشي، سرگذشت غم‌انگيزي به مخاطب ارايه مي‌دهد. همه مردم اين اطلاعات را پيشاپيش دارند چرا عوامل اصرار دارند كه نوروز اكران شود؟ مي‌گذاشتند سر فرصت بخش‌هاي مربوط به نهادهاي ورزشي يا باشگاه‌هاي كشتي يا ورزش‌هاي مختلف رزمي ديگر كه روحيه پهلواني را ستايش مي‌كنند و جزو اصول‌شان است براي فيلم تبليغ كنند. مثلا در فصل تابستان اين فيلم را اكران مي‌كردند كه اين باشگاه‌ها شلوغ‌تر است و با حضور بچه‌ها رونق دوچندان دارد. به نظرمن اشتباه است كه هر فيلمي اصرار دارد اكران نوروزي بگيرد.

گلمكاني: به همه اين دلايل كه پوريا مي‌گويد فيلم نفروخته، اما من مي‌گويم كه تا فيلم ديده نشود كسي متوجه نمي‌شود كه شخصيت‌پردازي، صحنه‌هاي كشتي و ساير جنبه‌هاي فيلم اشكال دارد. سوال من اين است چرا فيلم ديده نشد كه اين ايرادها را ازش بگيرند؟ باز تكرار مي‌كنم كه اين يك نوع خاص فيلم زندگينامه‌اي است و پرداخت كلاسيك ندارد. همه چيز انگار در لفافي از مه پيچيده شده. شما را به صحنه‌هاي كشتي ارجاع مي‌دهم كه اوج اين صحنه‌ها فينال المپيك ملبورن است كه به نظرم نرم و آرام- دور از معيارهاي كشتي قهرماني، آن هم در فينال المپيك - اجرا شده، اما اين اجرا عامدانه است. چون كارگرداني مثل توكلي اگر بخواهد مي‌تواند شكل واقعي‌تري اجرا كند (تنگه ابوقريب را به ياد بياوريد) يا كاري كند كه اگر به عنوان كشتي واقعي قهرماني نمي‌تواند پرهيجان نشان دهد فكر ديگري بكند يا اصلا اين صحنه را نشان ندهد. اما توكلي با دقت اين كشتي را نشان مي‌دهد؛ آن هم در حالي كه به‌طور مشخص همه چيز در هاله‌اي از مه است و با آن فيلمبرداري درخشان، انگار نوري به آنها ساطع مي‌شود؛ گويي همه چيز در خواب مي‌گذرد و همان كندي كه در خواب و رويا تجربه مي‌كنيم در اين صحنه‌ها كاملا مشخص است. بنابراين اين نوع پرداخت عمدي و تجربه تازه‌اي است. ممكن است كسي از اين تجربه خوشش نيايد؛ اشكالي نيست، ببيند و بعد بگويد خوشم نيامد. من تعجبم از اين است كه چرا فيلم ديده نشده تا بعد انتقاد كنند. در مورد نمايش در نوروز هم در جريان نيستم كه آيا اصرار بوده يا نه و اين بحث ديگري است. البته با اين وضعيت گمان مي‌كنم اگر فيلم در زمان ديگري اكران مي‌شد فرق زيادي نمي‌كرد. فوقش ده درصد يا بيست درصد تفاوت مي‌كرد؛ هرچند ده درصد يا بيست درصد فروش بيشتر را هم بعيد مي‌دانم. نكته مهم اين است كه هر فيلم اصول خود را بنا مي‌كند. اول بايد كليد ورود به اين فيلم را پيدا و بعد بررسي و تحليلش كرد.

پوريا: جناب گلمكاني به اين توجه كنيد كه تماشاچي لزوما وقتي فيلم را مي‌بيند آن را تحليل نمي‌كند. اين عواملي كه برشمردم باعث مي‌شود مخاطب از فيلم خوشش نيايد و آن را به كسي توصيه نكند در نتيجه ناخوداگاه برايش تبليغ نمي‌كند و تبليغ دهان به دهان براي اين فيلم صورت نمي‌گيرد و فروش فيلم افزايش پيدا نمي‌كند. اما شما فرموديد از اكران نوروز و اصرار‌ها خبر نداريد ولي من به شما عرض مي‌كنم كه اصرارهاي دوستان فيلمساز براي اكران نوروزي وراي تصور ما است. نه فقط درباره اين فيلم، درباره تمام فيلم‌هاست. كار به جايي مي‌رسد كه فيلمي مثل «درخونگاه» اصرار شديد براي نوروز داشته و تا مرحله‌اي به اكران نوروز نزديك مي‌شود يا فيلم «ديدن اين فيلم جرم است». شما فكر كنيد كه اكران اين فيلم در نوروز يك جور حال‌گيري براي تماشاچي به وجود مي‌آورد. مي‌خواهم بگويم كار به جايي مي‌رسد كه همه فيلمسازان فكر مي‌كنند كه بايد در بزن و بكوب اكران نوروزي در گوي رقابت شركت كنند. بحث دامنه‌داري است. خاطرم هست كه زمان اكران فيلم «قاعده تصادف» به كارگرداني بهنام بهزادي بعد از فروش وحشتناك پاييني كه داشت، متوجه نبودند كه از اصرار بيهوده به اكران عيد اين ماجرا به وجود مي‌آيد. درواقع يك نوع بايكوت از طرف مردم اتفاق مي‌افتد كه تعداد اندكي كه همان روزهاي اول اين فيلم را ديدند به دوستان خود مي‌گويند اصلا اين فيلم را نبينيد، خوب نبود. در واقع منظورشان اين است كه مناسب حال و هواي ما در عيد نبود. براي‌مان جذاب نبود. اين تبليغات منفي به‌شدت تاثير مي‌گذارد و حالا در نظر بگيريد اين ديگر به صورت شفاهي در محيط واقعي نيست و حالا ديگر تماشاچي در محيط مجازي هم واكنش‌هاي منفي خود را بروز مي‌دهد.

گلمكاني: شخصيت غلامرضا تختي يك پديده اجتماعي عام است كه در پنجاه سال گذشته در زندگي مردم حضور داشته و به مثالي در فرهنگ عمومي تبديل شده. باز تكرار مي‌كنم كه مي‌دانم و مي‌دانستم كه تماشاگر عام پس از ديدن اين فيلم آن را دوست نخواهد داشت و از اين بابت تعجبي نمي‌كنم. تعجبم اين است كه چرا كنجكاوي نكرد؟ و نكته مهم ديگر كه طي اين سال‌ها هميشه برايم سوال و مايه حيرت بوده اين است كه تماشاگر عام چگونه حدس مي‌زند و بو مي‌كشد كه فيلمي مورد علاقه‌اش هست يا نيست. يادم مي‌آيد چند سال پيش سه فيلم همزمان نمايش داده شد كه قبلش در جشنواره فجر هم نبودند تا تماشاگر سابقه‌اي در مورد آنها در ذهنش باشد: «ورود آقايان ممنوع» (رامبد جوان)، «قصه پريا» (فريدون جيراني) و «دختر شاه پريون» (كامران قدكچيان). از همان روز اول، فيلم اول فروش بسيار بالايي داشت و دو فيلم اول فروشي بسيار پايين. رضا عطاران هنوز وضعيت امروز را نداشت؛ در حالي كه فيلم دوم مهناز افشار و مصطفي زماني را داشت و فيلم سوم الناز شاكردوست را. البته كه اسم فيلم «ورود آقايان ممنوع» بار رواني اروتيكي دارد و باعث مي‌شود تماشاگر را به تماشاي فيلم ترغيب كند اما قصه پريا و دختر شاه پريون هم در عنوان‌شان اشاره به عناصر مورد علاقه تماشاگر عام دارند. خيلي برايم جالب است كه چه جوري عامه تماشاگر، از همان روز اول فيلم مورد علاقه‌اش را حس مي‌كند و بو مي‌كشد و شامه‌اش نسبت به فيلمي قوي مي‌شود و سمت بعضي فيلم‌ها مي‌رود يا نمي‌رود؟ من تصور مي‌كردم فيلم غلامرضا تختي روزهاي اول در گيشه موفق باشد ولي به‌مرور افت فروش داشته باشد ولي همان اتفاق هميشگي افتاد.

پوريا: مردم رصد مي‌كنند. نه فقط بحث بد و خوب فيلم و نقل‌قول‌ها را. بلكه بيشتر از آن، توصيف را. از همان زمان جشنواره هم اشاره كردم كه تعداد فراواني از مردم كه در سانس‌هاي فوق‌العاده و عادي فيلم را مي‌ديدند به هم توصيه مي‌كردند فيلم «غلامرضا تختي» فيلمي نيست كه هيچ‌كس به غير از وظيفه دوباره بخواهد ببيند. فيلمي نيست كه زندگي تختي را مطرح كند. نكته‌اي كه شما مي‌گوييد انگار فقط اسم تختي كافي است براي جذب تماشاگر ولي واقعا اين گونه نيست كه اگر اين‌گونه بود فيلم تختي بهروز افخمي هم بايد در گيشه موفق مي‌شد. آن فيلم به سرعت درباره‌اش بحث پيچيد كه يك فيلم پليسي معمايي درباره كارگرداني است كه مي‌خواهد راجع به تختي فيلمي بسازد بنابراين زياد نفروخت. شايد به خاطر نيكي كريمي، افخمي بعد از شوكران و فريبرز عرب‌نيا و... گيشه كاملا شكست‌خورده‌اي نداشت. اما به‌طور كلي نمي‌شود بگوييم چون فيلمي اسمش تختي است مردم لاجرم بايد كنجكاو باشند به تماشاي فيلم. اين بد است كه مانيفست‌هاي سياسي در رختكن تورنمنت را ناديده مي‌گيريم و مي‌گوييم فيلم جذاب است و اين نامردي در حق مردمي است كه در طول بحث‌هاي مفصل و هجمه‌هاي زيادي كه به آنها شده است به آنها بگوييم كه شما چرا نمي‌رويد غلامرضا تختي را ببينيد، مردمي كه به ديده تحقيرآميز به آنها نگاه شد و انگار از همين مانيفست‌هاي توي رختكن مسابقات بايد حس قهرماني بگيرند و احساس كنند زندگي تختي را مي‌بينند.

حتي تاكيد مي‌كنم مساله انساني كه در فيلم يادآوري مي‌شود تاثيري ندارد چون تداعي‌كننده برنامه كودك دهه شصت و آن شعارهاست.

درباره تلاشي كه براي ديده شدن فيلم «غلامرضا تختي» در ايام نوروز انجام شد چه نظري داريد؟

پوريا: و اما در مورد بحث بسيار مهم صف‌كشي كه اتفاق افتاد و به تدريج در حمايت‌هايي كه براي فيلم تختي صورت مي‌گرفت فيلم «رحمان 1400» در مقابل آن گذاشته شد انگار مردم فقط يك مورد در مقابل فيلم بي‌جذابيت «غلامرضا تختي» داشتند و آن و رحمان 1400 بود كه اگر نسبت به يك فيلم ترديد داشته باشيم انگار كه گزينه ديگر را تاييد مي‌كنيم. «رحمان 1400» در بين فيلم‌هاي منوچهر هادي حتي در قياس با «من سالوادور نيستم» فيلم بسيار سردست ساخته‌شده‌اي است. حتي در ابعاد ساخت اين فيلم به شكل غير قابل باوري عجولانه ساخته شده است. در سكانس‌هاي مشترك مهران مديري و رضا گلزار بازيگران در نماهايي كه از پشت سر هر كدام، آن يكي ديده مي‌شود، حضور ندارند و كات‌ها روي صورت بازيگران مچ و سينك نيست و كاملا مشخص است كه در صحنه‌هاي مشترك شخص ديگري به جاي بازيگران اصلي ايستاده است تا از پشت سر او پلان بگيرند. اگر كسي پلان‌ها را پشت سر هم ببيند با خود مي‌گويد چرا صحنه‌ها مي‌پرد؟ بهرام افشاري در حد دست و پا زدن و بالا و پايين پريدن‌هاي بيهوده و اغراق‌آميز مي‌خواهد نمك كار را زياد كند و واقعا مي‌گويم غم‌انگيزتر اين است كه كارگردان با بالا رفتن فروش اين فيلم عكسي از خود منتشر مي‌كند و زير آن مي‌نويسد كار بزرگ از مردان بزرگ برمي‌آيد. باور كنيد به شكل غيرقابل باوري اين موضوع نگران‌كننده است. اين ميزان به افتخار فيلمي كه سراسر آن لودگي بي‌مزه است و نكته مهم‌تر اينكه «رحمان 1400» برخلاف همه حرف‌ها شوخي جنسي ندارد. شوخي با بشقاب و قاشق اسمش شوخي جنسي نيست. شوخي درست آن است كه در فيلم «بعضي‌ها داغ شو دوست دارند» بيلي وايلدر مي‌بينيم و مي‌شنويم كه جك لمون و توني كرتيس از اينكه با زن پوشي، زير نگاه مردان قرار گرفته‌اند، حرص مي‌خورند و خود و آنها را به پارچه قرمز و گاو خشمگين ميادين گاوبازي تشبيه مي‌كنند و در عين حال مي‌دانند كه خودشان هم مرد هستند و اين اتهام به خودشان هم در مقطع بيرون آمدن از آن پوشش زنانه وارد است. اتفاقا اين همان نوع فيلمي است كه طبق نظريه دوست‌مان عليرضا محمودي درباره سفر فراوان مردم به تهران در طول تعطيلات عيد، در همين ايام مي‌فروشد. كسي كه مي‌خواهد هشت بچه قد و نيم قد فاميل را با خودش بردارد و به سينما ببرد، طبعا به ديدن «متري شيش و نيم» نمي‌رود چون مي‌داند غم و درد و مسائل انساني در آن خواهد ديد و به تعبير عام، «به درد بچه‌ها نمي‌خورد». اما اين حس را در اين ابعاد كه شوخي‌هاي بد و عيب در «رحمان 1400» داريم، نسبت به اين فيلم ندارد. اما شما به مخاطبي كه از تماشاي اين فيلم از سالن خارج مي‌شود بگو يك لحظه بامزه از اين فيلم تعريف كن. يك جمله و يك حركت جذاب فيلم را بگو كه به نظرت بامزه بود. چيزي يادش نمي‌آيد و فقط مي‌گويد در كل «باحال بود»! به اين نتيجه مي‌رسيم كه فروش بالاي فيلم به معناي محبوبيت در بين مردم نيست. پس اصلا اين موضوع قديمي كه هر فيلمي كه زياد فروخت و گيشه بالايي داشت مطلوب تماشاگران است اصلا چنين قاعده‌اي نيست. اينجا بحث تفكيك فرهنگي است. تماشاگر فيلم متري شيش و نيم يا تماشاگر بالقوه فيلم تختي همان تماشاگران فيلم «رحمان 1400» نيستند. اين مساله صف‌كشي مخاطب يك سال با معنا بود آن هم سال 90 فيلم بين «اخراجي‌ها3» و «جدايي نادر از سيمين» مطرح شده بود.

گلمكاني: به نظر من ستاره سينماي ايران در اين سال‌ها در گيشه، «عبور از خط قرمز» بوده. اغلب فيلم‌هايي كه ديدگاه‌هاي رسمي را دست مي‌اندازند مردم از آنها استقبال مي‌كنند. اين يك جور واكنش و اعتراض افكار عمومي به وضعيت فعلي‌شان است. معيار رسمي در جمع، گفتار و رفتار عصاقورت‌داده است؛ خشك و بي‌انعطاف است و مردم حوصله‌شان سر رفته و اين جوري با آن مقابله مي‌كنند. زماني مقابله با نگاه رسمي مثلا در چهارشنبه‌سوري با رفتار افراط حتي وحشيانه خودش را نشان مي‌داد. الان آن مورد كمتر شده و حضورش را به شكل خشونت كلامي در فضاي مجازي مي‌بينيم. به نظر من استقبال مردم از فيلم‌هايي كه خطوط قرمز را به عقب مي‌رانند در يك توافق ناگفته اعتراض‌آميز و دهن‌كجي به معيارهاي رسمي است. با پوريا در مورد كيفيت فيلم «رحمان 1400» موافقم كه واقعا سردستي است. روزي كه در يكي از سالن‌هاي باغ كتاب آن را ديدم سالن پر بود و به محض اينكه آهنگي شروع مي‌شد مردم شروع مي‌كردند به دست زدن. واكنش مردم كاملا مشخص بود كه مي‌خواهند دلي از عزا در بياورند و از واقعيت روزمره فاصله بگيرند و اين سردستي بودن اجرا انگار كاملا جواب ‌داده است. انگار مردم اين سردستي بودن را در اين نوع فيلم‌ها دوست دارند. چند سال پيش آقاي فرح‌بخش به دفترمان آمده بود و طبق معمول گلايه داشت كه شما روشنفكر‌ها مردم را نمي‌فهميد. يك فيلمش را آورده بود كه تكه‌اي از آن را به دليلي نشانم بدهد. گفتم اينكه خيلي سردستي و الكي است. جواب خيلي جالبي داد كه به نظرم كاملا قابل تعمق است. گفت كه بايد هم الكي باشد چون مردم از اين شوخي‌هاي الكي خوش‌شان مي‌آيد. به نظرم اين جوابش تاييد همان تئوري من است. فكر مي‌كنم استقبال از لودگي در فيلم‌ها و پرداخت‌هاي الكي هم واكنش به عصاقورت‌دادگي و شعارزدگي فضاي رسمي است.

پس لزوما ستاره‌ها عامل فروش فيلم نيستند؟

گلمكاني: با اينكه ستاره‌ها مي‌توانند تا حدودي بخشي از نيت سازندگان را برآورده كنند اما هميشه عامل موفقيت فيلم نيستند. ما در سال‌هاي دور و نزديك نمونه‌هاي زيادي داشتيم كه ستاره‌ها در فيلم‌ها بازي كردند و اين فيلم‌ها موفق نبودند. يك نمونه‌اش در يكي‌، دو سال اخير فيلم «امتحان نهايي» (عادل يراقي) بود كه شهاب حسيني ستاره تواناي سينماي ايران در آن فيلم بازي مي‌كرد كه فيلم بدي نبود اما در سانسي كه آن را در سينما تماشا كردم، من تنها تماشاگر آن سانس بودم. نمونه‌هاي ديگري هم هستند از فيلم‌هاي كم‌فروش كه ستاره‌ها در آن بازي مي‌كردند؛ حتي رضا عطاران. اما به‌طور كلي فيلم‌هايي كه از خط قرمز عبور مي‌كنند اغلب با استقبال مواجه مي‌شوند. در سايت سينما تيكت بخش به‌اصطلاح «تئاترهاي آزاد» را نگاه كنيد كه چه خبر است. كليد موفقيت اين نمايش‌هاي عامه‌پسندكه تعدادشان هم بسيار زياد شده و تماشاگران خاص خود را دارند و بسيار هم پررونق هستند عبور از خط قرمز است؛ خطوط قرمز اخلاقي و اجتماعي يا سياسي. برويد ببينيد چه خبر است!

پوريا: بسيار بحث درستي است و در خيلي از جنبه‌ها شاهدش هستيم. اين توانايي به معناي منفي هم وجود دارد، توانايي عصبي كردن مردم، توانايي ايجاد دلزدگي وجود دارد. در نگاه رسمي ما و در شعارپردازي دو نهاد بسيار موثر در ماجراي دلزدگي يعني از طرفي كل بخش آموزشي چه مدارس و چه آموزش عالي و از طرف ديگر صداو سيما كه در شعارهاي آنها قابليت منفي وجود دارد كه مردم نسبت به هر رفتار معمولي مثل شمال رفتن در تعطيلات يا چهارشنبه‌سوري احساس كنند رفتار مخالف خوانانه‌اي مي‌كنند و حس جسارت به آنها آرامش و لذتي فراتر از فقط خوشگذراني مي‌دهد اما چيزي كه براي من عجيب است چرا اين روند با اين فيلم‌ها براي مردم تكراري نمي‌شود. در حقيقت آنقدر شوخي‌هاي منعكس در فيلم دم دستي و تكراري است كه اگر به صورت جوك نوشتاري براي كسي فوروارد شود يا در گروه‌ها در فضاي مجازي گذاشته شود مردم به عنوان جوك مسخره و بي‌مزه تحويل نمي‌گيرند و چه بسا واكنش منفي نشان دهند. ولي همين نكات وقتي در فيلم مطرح مي‌شود براي اينكه كنار هم مي‌بينند و احساس مي‌كنند چون رسميت اجتماعي را مي‌شكند از آن لذت هرچند آني و گذرا مي‌برند. شوخي‌هاي جاري در فيلم «ژن خوك»يا رحمان 1400 كه از نوع شوخي‌هايي هستند كه سال‌هاست در برنامه‌هاي بي‌مخاطب و كم مخاطبي مثل «صبح جمعه» راديو همين‌جوري مدام استفاده مي‌شود و اصلا براي مردم تازگي و غافلگيري ندارد. حالا اين شوخي‌ها چه جذابيتي براي مخاطب دارد، جاي پرسش است؟ نكته ديگر اين فيلم‌ها موضوع‌هاي طلايي را به‌شدت حرام مي‌كنند. سكانس مهمي در فيلم من سالوادور هستم» وجود دارد كه عطاران به عنوان يك مرد ايراني با تعصبات خاصي كه دارد بايد خودش را جاي نامزد برزيلي سالوادور نام در رفته يك زن خارجي جاي مي‌زد و بايد رقص سالسا اجرا مي‌كرد شما ببينيد الان مردم رقص امين حيايي و گلزار در فيلم كما و رقص دو نفره جواد عزتي و عطاران در فيلم هزارپا را به ياد دارند و از آن چندين گيف در محيط مجازي ساخته شده اما از اين فيلم با اين سكانس با توانايي‌اي كه رضا عطاران دارد چيزي در ذهن تماشاگر نيست. موقعيت كميك به اين جذابيت را اين قدر بي‌مزه و بد اجرا كني خود مهارت منفي مي‌خواهد. فيلم‌هاي ليلي با من است و مارمولك و مكس اين تابوها را به شكل مختلف مي‌شكستند و جذاب بودند و الان هم در ذهن مخاطب جاي گرفته‌اند، موضوع تفاوت بين لذت آني و لذت ماندگار است كه آقاي گلمكاني در مورد فرح‌بخش اشاره كردند كه مردم به شوخي‌هاي الكي مي‌خندند و همين شوخي الكي را مي‌خواهند. در حالي كه اگر از آنها بخواهي كمدي محبوب به ياد بياورند از مارمولك حرف مي‌زنند. اما در همين لحظه به اين كمدي‌هاي جلف مي‌خندند.

گلمكاني: به آن چيزي كه گفته مي‌شود اعتماد نكنيد؛ آنچه در عمل اتفاق مي‌افتد را در نظر بگيريد. الان اگر گزارشگري به خيابان برود و از مردم بپرسد به خواندن چه جور كتابي علاقه داريد؛ فارغ از اينكه اغلب‌شان نمي‌گويند كتاب نمي‌خوانند، از «كتاب‌هاي تاريخي و آموزنده» به‌طور كلي اسم مي‌برند اما واقعيت چيز ديگري است. به هر حال مي‌دانيم كمدي خوب، متن خوب و اجراي خوب مي‌خواهد. اينها هم نيازمند توانايي و صرف هزينه و وقت است. دلم مي‌خواهد در آخر صحبت‌ها به اين نكته هم اشاره كنم كه در بحث اكران و دلايل نفروختن غلامرضا تختي و ابراز تاسف بنده و دعوت عده‌اي از سينماگران و ورزشكاران به تماشاي اين فيلم، چنين عنوان مي‌شود كه گويي نقشه و توطئه و ياركشي و كمپيني وجود دارد كه من هم جزو آن هستم. راستش تا وقتي كه آن پست را منتشر كردم، غير از حركت طبيعي و معمول نمايش‌هاي به‌اصطلاح مردمي و تيزرها و پست‌هاي آشنا و هميشگي عده‌اي براي دعوت مردم به تماشاي اين فيلم هيچ نكته غيرمتعارفي نديدم. ابراز تاسف من هم فقط بابت ناديده ماندن يك تجربه ناب و متفاوت هنري است كه خودم به آن علاقه دارم، از آن لذت بردم و دلم مي‌خواست ديگران را هم در آن شريك كنم. حالا فقط مي‌توانم اظهار تاسف كنم كه ديگران از فيلمي كه من از تماشايش لذت مي‌برم لذت نبرده‌اند؛ نه اينكه متهم به چيزهاي ديگري بشوم.


گلمكاني: «غلامرضا تختي» فيلم قهرمان‌محور زندگينامه‌اي نيست

پوريا: اين فيلمي نيست كه مردم بگويند حماسه‌اي از زندگي تختي ديديم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون