ادامه از صفحه اول
جشن توانايي جماعت
به عنوان مثال در زلزله بم و بعد از وقوع حادثه در برخي محلهها توانستيم اين مفهوم را به شكلي و تا اندازهاي تمرين كنيم. در آنجا سوال شهروندان اين بود كه چرا قبل از زلزله اين موضوع گفته نشده بود تا شهروندان در هر محلهاي بدانند روز واقعه در كجا مستقر شوند و تجهيزات اوليه لازم را ازقبل مستقر كنند زيرا در اين شيوه، افراد داوطلب موظف ميشوند سالمندان و كودكان محله را شناسايي و در مواقع لزوم منتقل و گروهي ديگردر برپايي مسكن اضطراري ماهر شوند و به همسايگان كمك كنند. اين در حالي است كه در 15سال بعد از وقوع زلزله بم هركجا كه دولت مديريت بحران را به دست گرفته مديريت بعد از حادثه رونمايي شده است و از آنجا كه فرآيندهاي مديريت بحران با نگاه از بالا به پايين اجرا شده هميشه دست شهروندان به سوي كمكها دراز بوده است. همين شده كه شاهد صحنههايي دلخراش بودهايم؛ صحنههاي هجوم و پرتاب كمكها به سوي مردم. با اين توضيح بايد اشاره كنم كه 2 نگاه در مديريت بحران داريم؛ يكي مديريت با نگاه از بالا به پايين و ديگري مديريت بحران با نگاه از پايين به بالا كه همان مديريت اجتماعمحور است. با اين توضيح آن اتفاقي كه در خوزستان افتاد اين است كه مديريت بحران با مدل از بالا به پايين اعلام كرد كه بايد مناطق زيادي تخليه شود. اين اعلام، در ميان شهروندان ايجاد دوگانگي كرد. آنها در ذهن خود با اين پرسش مواجه شدهاند كه اگر قرار است محل زندگي خود را ترك كنند اموال و داراييهايشان چه ميشود؟ مردم روستايي از خود ميپرسند دامهايمان چه؟ كما اينكه در طول ساليان بسياري تعهداتي كه دستگاه اداري دولت درمقابل شهروندان آسيب ديده متقبل شده بود عمل نشده است و اين عمل نكردن به تعهدات بياعتمادي گستردهاي را به وجود آورده است. در نتيجه شهروندان به تنها راهي كه رسيدهاند اين است كه ما خودمان آستين بالا بزنيم يعني به مديريت اجتماع محور، بدون آنكه چيزي درباره آن خوانده باشند يا آموزشي ديده باشند، بدون آنكه به نقشههاي محل دسترسي داشته باشند و بدون آنكه همه ملزومات و مواد لازم را داشته باشند. نتيجه اين شده است كه پس از موفقيتشان حتي موقت دربرابر سيل، توانايي جماعت را جشن گرفتهاند. اين يك نمود و نقطه مثبتي است كه نشان ميدهد چه ضرورت عظيمي وجود دارد تا به ادبيات جهاني مديريت بحران اجتماع محور برگرديم؛ اين را بايد به فال نيك بگيريم و توانايي و ظرفيتهاي اجتماعات محلي را به رسميت بشناسيم و درخواستهاي شان را به رسميت بشناسيم.
از طرف ديگر در لرستان سوي ديگر اين داستان را ديدهايم. برآوردهايي كه شهروندان از ميزان آسيبها، از تخريب، لطمات، اموالي كه از دست دادهاند، زراعتي كه از آنها تخريب شده است يا احشامي كه از دست دادهاند محاسبه كرده و گزارش كردهاند به نظر برخي كارشناسان سويه بالايي در محاسبه دارد. به عبارت ديگر دستشان را بالاتر از واقعيت گرفتهاند. اين نيز نكته مثبتي است و برميگردد به پرداخت يارانههاي پنهان در 50–40 سال گذشته كه هر دولتي دستش به درآمدهاي نفتي بوده به مناطق شهري و طبقات بالاي اجتماعي به اشكال پنهان در سوخت، انرژي، خدمات شهري و...يارانه داده و حالا اين جوامع سيلزده سهم خود را به عنوان شهروند اين كشوروبه شكلي درپرده مطالبه ميكنند، كه به سرعت به كمك شبكههاي اجتماعي رسانهاي ميشود. با اين توصيفها اگر دو مبحث خوزستان و لرستان را تجميع كنيم به دو نكته و دو روي يك سكه ميرسيم: ظرفيت بالقوه اجتماعمحوري به ويژه در طبقات پايين و متوسط جامعه كه ميتوانند به خوبي اوضاع خود را مديريت كنند.وشايسته است آن را از همين امروز و همين جا به رسميت بشناسيم و به آن فضاي كار بدهيم. از طرف ديگر مساله يارانههاي پنهاني كه در طول 50 سال به طبقات اجتماعي مرفهتر در شهرها و مناطق بيشتر مرفه تزريق و تقديم كرديم را درعرصه عمومي به بحث بگذاريم. يادمان باشد بخش مهمي از شهروندان اين كشور از اين توزيع محرومند و در چنين نقاطي آن را مطالبه ميكنند. اين تحليل البته به معناي آن نيست كه توانايي اجتماعمحور در اين برهه موفق بوده است. ما نميدانيم هفته آينده به لحاظ ميزان بارشها و توانايي كنترل آن چه اتفاقي خواهد افتاد. اگر اطلاعات موجود از نيمه اسفند را دراختيار همه شهروندان قرار داده نقشههاي جابهجايي، نقاط در خطر را شهروندان متشكل در اجتماعات محلي و محلهاي ميدانستند. احتمالا ظرفيتهاي بسيار بيشتري را به كار ميگرفتند. اينكه الان در خوزستان ميشنويم كه مردم به هشدار تخليه پاسخ مناسب نميدهند و همكاري نميكنند گواهي براين نتيجه است كه به نظر ميرسد نه تنها مديريت بحران از بالا به پايين شكست خورده است، بلكه شيوه توزيع يارانههاي آشكار و پنهان حاصل از اقتصاد نفتي هم به بنبست رسيده است.
شكوه وحدت
يك پيام مهم براي امريكا داشت. اين اقدام صورت گرفت تا به امريكا و همه دنيا گفته شود «همه ما امروز پاسدار هستيم و همه ملت ايران پاسدار هستند». شايد با ديدن اين وحدت و انسجام اين سوال در ذهنمان نقش ببندد كه چرا به يكباره چنين وحدتي در حمايت از سپاه شكل ميگيرد؟ پاسخ اين سوال را بايد در عملكرد اين نيروي نظامي جستوجو كرد. چه كسي است كه امروز از درگير شدن چند استان كشور با سيل خبر نداشته باشد. در چنين شرايطي تمام بچههاي سپاه در خط مقدم گل و لاي قرار دارند و فرماندهان سپاه هركدام مسووليت يك روستا را به عهده گرفتهاند و تمام تلاش خود را به كار بستهاند تا بتوانند دوباره روح زندگي را به مردم برگردانند. سپاه واقعا منشأ خدمت به مردم و آحاد ملت است. همين عملكرد سپاه است كه موجب شده تا از اصلاحطلب و اصولگرا و اقليت مذهبي در مجلس لباس سپاه به تن كنند و با افتخار اعلام كنند كه ما همه پاسدار هستيم. از سوي ديگر وقتي امريكا و اسراييل اينچنين عليه سپاه دستبه كار ميشوند به دليل آن است كه در اثر اقدامات مستشاري اين نهاد در سوريه و عراق است كه دماغ آنها به خاك ماليده شده و اينچنين ميخواهند عصبانيت خود را تخليه كنند. ناگفته نماند اگر ميبينيم امروز به اين صورت عليه سپاه اقدام ميشود اين متاثر از فشار لابيهاي صهيونيستي است.