به بهانه حمايت آنتونيو كاندروا از دخترك مهاجري كه تحقير شده بود
دموكراسي عليه فاشيسم و نئوليبراليسم
هومان دورانديش
در خبرها آمده بود كه آنتونيو كاندروا، هافبك موثر باشگاه اينترميلان و تيم ملي ايتاليا، هزينه غذاي يك دختر فقير از خانوادهاي مهاجر را متقبل شده است. داستان از اين قرار بوده است كه رسانههاي ايتاليايي گزارش دادند كه دختر يك خانواده مهاجر، به دليل ناتواني والدينش در پرداخت هزينه رستوران مدرسه، غذايش با غذاي ساير دانشآموزان آن مدرسه فرق دارد. يعني ساير دانشآموزان در وقت ناهار، ماكاروني و يك غذاي مطبوع ديگر ميخورند، اما دخترك فقير و مهاجر، بايد تن ماهي و تردك بخورد. اين مدرسه در شهر مينربه در نزديكي ورونا قرار دارد. پس از انتشار اين خبر در رسانههاي ايتاليا، منتقدان شهردار مينربه به ميدان آمدند؛ چراكه آندرهآ جيراردي، شهردار مينربه، جزو سياستمداران خردهپاي جريان راست افراطي در ايتالياست و مثل ساير راستگرايان افراطي، با مهاجران مشكل دارد و منتقد سياست مهاجرپذيري اتحاديه اروپا و كشورهاي قاره سبز است. كاندروا در پيامي خطاب به شهردار راستگرا گفت: «من آمادهام به والدين اين دختر براي پرداخت هزينه رستوران مدرسه كمك كنم.» كمك هافبك تيم ملي ايتاليا سريعا به دست مقامات مدرسه مذكور رسيد و دخترك مهاجر، وقتي كه ديد غذاي او ديگر تفاوتي با غذاي همكلاسيهايش ندارد، اشك ريخت و بسياري نيز در ايتاليا از خبر گريستن او متاثر شدند و اقدام كاندروا را ستودند.
شهردار مينربه، تفاوت غذاي دخترك مهاجر و دوستانش را مصداق «برخورد درست با خانوادههايي كه مرتب به رستوران مدرسه پول ميدهند» دانست. آندرهآ جيراردي يكي از پيروان متئو سالويني، معاون نخستوزير و وزير كشور ايتالياست. سالويني مهمترين چهره جريان راست افراطي در ايتالياي كنوني است. او مثل همه راستگرايان افراطي، با مهاجران و پناهندگان در تقابل است و از سياستهايي دفاع ميكند كه به ضرر اقليتها يا اقشار ضعيف و آسيبپذيرتر جامعه است. مثلا سالويني از كاهش مالياتها دفاع ميكند كه آشكارا سياستي ضد تامين اجتماعي و در راستاي منافع سرمايهداران بزرگ است. در واقع سياستهاي تامين اجتماعي، كه در دوره دولتهاي رفاهي در سي سال آغازين پس از جنگ جهاني دوم پر و بال گرفتند، در چهل سال اخير با مخالفت نئوليبرالها و راستگرايان افراطي مواجه بوده است. راستگرايان افراطي در واقع نسخه بازسازي شده فاشيستها و نازيستهاي نيمه اول قرن بيستماند كه البته در نيمه اول قرن بيستويكم، ناچارند قواعد بازي دموكراسي را رعايت كنند تا مثل آدولف هيتلر و بنيتو موسوليني به كلي از عرصه سياست حذف نشوند. نئونازيستهايي كه از دهه 1980 در آلمان غربي جولان ميدهند، امروزه برادران پرشماري در اتريش و فرانسه و ايتاليا و چند كشور غربي ديگر پيدا كردهاند. بين اين راستگرايان افراطي البته تفاوتهايي هم وجود دارد ولي ضديت با سياستهاي دموكراتيك، مخرج مشترك جهتگيريهاي سياسي همه آنهاست. راس و رييس راستگرايان افراطي در جهان كنوني، دونالد ترامپ است كه از قضا در جريان انتخابات رياستجمهوري امريكا، از حمايت رسمي و جانانه متئو سالويني برخوردار بود. سالويني هم مثل ترامپ به روسيه گرايش دارد و مخالف تحريمهاي سال 2014 اتحاديه اروپا عليه روسيه بوده است و از روابط اقتصادي ايتاليا با كره شمالي حمايت ميكند. او نيز مثل ترامپ و مارين لوپن، رهبر راست افراطي در فرانسه، مخالف اتحاديه اروپاست.
باري، كمك كاندروا به دختركي مهاجر در شهر كوچك مينربه در 32 كيلومتري ورونا، اگرچه رويدادي ساده و صرفا برآمده از نوعدوستي و نيكوكاري طبيعي آدميزاد به نظر ميرسد، ولي اين رويداد به ظاهر ساده و كوچك، پشتوانههاي سياسي و فلسفي خاص خودش را دارد. در واقع دعوا بر سر دموكراسي و مباني آن است. راستگرايان افراطي در جهان امروز، آشكارا با دموكراسي مخالفت نميورزند ولي حتيالمقدور در برابر سياستهاي دموكراتيك مقاومت ميكنند. انصاف حاق دموكراسي است و سياستهاي دموكراتيك در هر جاي جهان، مباني اصلياش انصاف و برابريخواهي است. در واقع يك دموكرات راستين، هميشه بين دو وضعيت فرضي، از وضعيت منصفانهتر دفاع ميكند. وضعيت منصفانهتر هم با «برابري» پيوند ذاتي دارد. برابري در عرصه اجتماع دستكم شامل حقوق برابر، فرصتهاي برابر و وضعيتهاي برابر ميشود. در نظامهاي ليبرال دموكراتيك، حقوق برابر و تا حدي نيز فرصتهاي برابر محقق شده است. در نظامهاي سوسيال دموكراتيك (مشخصا كشورهاي اسكانديناوي)، علاوه بر حقوق برابر، فرصتهاي برابر تا حد زيادي و وضعيتهاي برابر نيز نسبتا محقق شده است. از حيث تحقق وضعيتهاي برابر، هيچ كشور دموكراتيكي در وضع ايدهآل به سر نميبرد ولي در مجموع نظامهاي سوسيال دموكراتيك شمال اروپا و نيز ليبرالهاي چپ در سراسر دنيا (برخلاف ليبرالهاي راست)، مدافع وضعيتهاي برابرند. وضعيتهاي برابر نيز عمدتا با تحقق هر چه بيشتر فرصتهاي برابر حادث ميشود. با اين حال بديهي است كه وضعيتهاي برابر، آرماني است كه هيچگاه كاملا محقق نخواهد شد (و ما احتمالا هميشه از «وضعيت بيشتر ناعادلانه» به «وضعيت كمتر ناعادلانه» عبور ميكنيم)؛ ولي اين قدر هست كه دموكراتهاي جهان، چه ليبرال باشند چه سوسياليست، ميكوشند با حفظ آزاديهاي اساسي افراد، دو اصل مطلوب «فرصتهاي برابر» و «وضعيتهاي برابر» را هر چه بيشتر در جامعه محقق كنند و به قول كارل پوپر، فيلسوف اتريشي-انگليسي اين اصول مصاديق «اصل تنظيمكننده»اند. يعني اصلي كه سياستگذاريهاي كلان حاكمان را تنظيم ميكند. رسيدن به وضعيت برابر بدون توجه به ضرورت پاسداشت آزاديهاي اساسي شهروندان، اشتباهي بود كه ماركسيستها در شوروي و چين و كوبا و شرق اروپا و كرهشمالي و ساير كشورهاي ماركسيستي مرتكب شدند. تفاوت ليبراليسم راستگرا (يا نئوليبراليسم) و ليبراليسم چپگرا (با محوريت افكار مهمترين فيلسوف سياسي ليبراليسم در قرن بيستم: جان رالز) در توجه ليبراليسم چپگرا به «برابري» است. تفاوت ليبراليسم چپگرا با ماركسيسم نيز در توجه ليبراليسم چپگرا به «آزادي» در عين تلاش براي تحقق «برابري» است. دموكراسي بستر نزديكي ليبراليسم و سوسياليسم است. يعني دموكراسي نه به سوسياليسم اجازه ميدهد آن قدرها از آزادي فاصله بگيرد، نه به ليبراليسم اجازه ميدهد برابري را ناديده بگيرد. دولتهاي رفاهي در اروپاي غربي در نيمه دوم قرن بيستم (با محوريت آراي اقتصادي جان مينارد كينز)، در مجوع دولتهاي ليبرال دموكراتيكي بودند كه خصلت دموكراتيك آنها موجب ميشد، ليبراليسمشان سرشتي چپگرايانه داشته باشد. هم از اين روست كه در قصه دخترك مهاجر در شهر مينربه ايتاليا، حزب «دموكراتيك» كه يكي از احزاب ميانهرو چپگراي جامعه ايتالياست، مسوولان شهرداري و مدرسه مذكور را به «تبعيض» متهم كرد ولي راستگرايان افراطي ايتاليا، از جمله شهردار مينربه، حساسيت چنداني نسبت به نابرابري غذايي بين دخترك مهاجر و ساير شاگردان آن مدرسه نشان ندادند. هر چه بود، اقدام ستودني آنتونيو كاندروا موجب شد كه ضرورت پاسداشت برابري در جامعه ليبرال ايتاليا، يكبار ديگر و بيش از پيش به چشم آيد. از آغاز دهه 1980، با ظهور تاچر و ريگان، دولتهاي رفاهي رو به محاق رفتند و نئوليبراليسم بر ليبراليسم چپگراي برآمده از آراي كينز (و رالز) غلبه كرد. اكنون در زمانهاي كه راستگرايان افراطي در اروپا تقويت شدهاند و نئوليبرالها نيز از رنج فقرا رنج چنداني نميبرند، برابريطلبي اومانيستي آنتونيو كاندروا، شايسته تحسين و تجليل است.