• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3216 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۲۲ فروردين

به مناسبت دومين سالمرگ مارگارت تاچر، بانوي آهنين بريتانيا

مرگ تاچر يا پايان تاچريسم؟

آيا سياست بازار آزاد شكست خورده است؟

تحليل فريدمن از سياست‌هاي تاچر چنين بود. «وقتي مارگارت تاچر به قدرت رسيد سياست‌هاي كاهش هزينه‌هاي دولت، كاهش نرخ‌هاي مالياتي، انتقال مالكيت دولتي و نظم‌بخشي به صنعت و يك سياست پولي معتدل براي كاهش نرخ تورم داشت.» در سه سال نخست دولت تاچر تعداد بيكاران در بريتانيا دو برابر شد كه منجر به امواج اعتصابات در كشور شد. شورش‌هايي در شهر‌هاي اصلي بريتانيا صورت گرفت. سياست‌هاي اقتصادي مارگارت تاچر، بر اساس ارزيابي ميلتون فريدمن هنوز تا اين زمان، سياست‌هاي اقتصادي مختلط بود
هايك به تاچر تكرار سياست‌هاي شوك درماني شيلي را توصيه كرد. پاسخ تاچر اين بود كه در بريتانيا با وجود نهاد‌هاي دموكراتيك براي كسب اجماع عمومي، اجراي برنامه شيلي نمي‌تواند مورد قبول باشد. آنچه تاچر را از گردابي كه در آن افتاده بود نجات داد يك جنگ بود.  وقتي آرژانتين مالكيت جزاير فاركلند را اعلام كرد، تاچر فرصت را مغتنم شمرد و بريتانيا را وارد جنگي با چند هزار مايل فاصله از سرزمين اصلي كرد تا خود را به عنوان «خانم آهنين» به اثبات برساند

سياستنامه| وقتي دو سال پيش در 8 آوريل (19 فروردين) سال 2013 مارگارت هيلدا تاچر سياستمدار مشهور انگليسي درگذشت، روزنامه‌ها و خبرگزاري‌هاي سراسر جهان تيترهاي خود را به او اختصاص دادند و با عناويني چون بانوي آهنين و تنها نخست وزير زن تاريخ بريتانيا از او ياد كردند. بازتاب مرگ تاچر اما البته با توجه به اينكه سياستمدار سرسخت سال‌ها بود كه از عرصه قدرت كناره گرفته بود، بيشتر متوجه شخص خود او شد و روزنامه‌نگاران و اصحاب مطبوعات را وا داشت تا با كنكاش‌هاي تاريخي به بررسي زندگي سياسي او و اقدامات زمانش بپردازند. خانم تاچر در 22 نوامبر 1990 بعد از 11 سال نخست وزيري و 15 سال رهبري حزب محافظه‌كار به نحوي مجبور شد كه از مقام خود استعفا دهد و جايگاهش را به جان ميجر وزير خزانه‌داري جوان كابينه‌اش بسپرد. تاچر البته بعد از استعفا همچنان به عنوان نماينده حزب محافظه‌كار در پارلمان باقي ماند و به تعبيري رويكرد سياسي‌اش تا بعد از كناره‌گيري‌اش يعني دوران نخست‌وزيري جان ميجر ادامه يافت. اما زماني كه ميجر در انتخابات اول مه 1997 از رقيبش در حزب كارگر يعني توني بلر شكست خورد، مشهور شد كه عصر تاچريسم به پايان رسيده است. به واقع نيز خانم تاچر روزهاي انتهايي زندگي‌اش را در انزوا و بيماري دركنار دخترش كارول زندگي مي‌كرد و چنان كه مشهور است در سال‌هاي پاياني از بيماري آلزايمر رنج مي‌برد.
اين كه روزنامه‌نگاران قدرت گرفتن حزب كارگر و كنار گذاشته شدن حزب محافظه‌كار را به عنوان پايان تاچريسم تلقي كرده‌اند، البته ناظر به ديدگاهي است كه ايشان از اين مفهوم (تاچريسم) در سر مي‌پرورانند. تا جايي كه به سياست داخلي بريتانيا مربوط مي‌شود، قطعا اين شكست به خصوص از اين حيث كه به سلطه 18 ساله حزب محافظه‌كار پايان داد و حزب اصلي رقيب يعني حزب كارگر را براي مدت 13 سال (از 1997 تا 2007 توني بلر و از 2007 تا 2010 گوردون براون) بر مسند قدرت نشاند، قابل توجه است. اما اگر قدرت گرفتن دوباره حزب محافظه‌كار به رهبري و نخست‌وزيري ديويد كامرون در سال 2010 را در نظر بگيريم، به ويژه با توجه به تاكيداتي كه او بر خط مشي‌هاي اصلي خانم تاچر در سياست‌هاي اقتصادي دارد، بايد گفت كه دست‌كم از اين منظر آن مرگ ادعايي، موقتي بوده است. به عبارت ديگر نه‌تنها سخنراني ستايش برانگيز ديويد كامرون در رثاي مارگارت تاچر كه تحليل محتواي سخنراني‌هاي او (حتي سخنراني اخيرش) و ملحوظ داشتن سياست‌هاي اقتصادي‌اش نشانه آن است كه دست‌كم در عرصه سياست داخلي بريتانيا تاچريسم اگر هم در آن زمان بطور مقطعي مرده بود، ‌حالا دوباره احيا شده است.
اما اين تنها رويه ماجراست. به عبارت ديگر تاچريسم از عناصري اساسي و اصيل از يك سو و عناصري فرعي و جانبي از سوي ديگر قابل تقسيم است كه موفقيت يا شكست آن را تنها در پرتو بررسي تك‌تك آنها مي‌توان سنجيد. اين عناصر كه در مجموعه بسته يا پكيجي تحت عنوان تاچريسم را عرضه مي‌كنند، در پاره‌اي موارد داخلي و معطوف به سياست داخلي بريتانياست، اما اصل و اساس آنها داعيه‌اي فرامليتي است و بر نظريه‌اي جهانشمول (universal) مبتني است كه ربط اولي و ذاتي به آنچه در مرزهاي داخلي انگليس مي‌گذرد، ‌ندارد.
براي روشن شدن بحث لازم است ابتدا اين عناصر از يكديگر متمايز شوند. اصولا صاحبنظران براي آنچه در افواه به عنوان تاچريسم مطرح شده سه مولفه اساسي را برمي‌شمرند: نخست اعتقاد به اقتصاد بازار آزاد: اين اصل بر نظريه‌اي اقتصادي مبتني است كه در سال‌هاي پاياني دهه 1960 و با آشكار شدن ناكارآمدي‌هاي رويكرد اقتصادي كينزي در حل بحران‌هاي سرمايه‌داري از سوي برخي اقتصاددان‌هاي اروپايي چون لودويك فون ميزس و فردريش هايك مطرح شد. نظريه بازار آزاد بر نظم خودجوش يا خودانگيخته بازار و محدوديت‌هاي معرفتي بشري تاكيد دارد و منتقد جدي سياستگذاري‌هاي كلان و مداخله‌جويانه دولت در اقتصاد است.
عنصر اساسي يا مولفه دوم تاچريسم را «آتلانتيك‌گرايي» خوانده‌اند. اين سياست كه روابط سياسي ريگان و تاچر بهترين نشانه آن است، بر جداسازي بريتانيا از اروپاي قاره‌اي (continental) از يك سو و همسو‌سازي سياست‌هاي اين كشور با ايالات متحده تاكيد دارد. اين سياست راهبرد اساسي سياست خارجي بريتانيا در فاصله گرفتن از اتحاديه اروپا را روشن مي‌سازد.
با در نظر داشتن اين دو عنصر (سياست بازار آزاد و سياست آتلانتيك‌گرايي) بهتر مي‌توان آن چه را كه با كنار گذاشته شدن حزب محافظه‌كار در سال 1997 تحت عنوان مرگ تاچريسم خوانده شد، ارزيابي كرد، ضمن آنكه با اين تمايز مي‌توان ميان تاچريسم به مثابه نظريه‌اي بين‌المللي در عرصه اقتصاد سياسي از يك سو و تاچريسم هم چون رويكردي منطقه‌اي و بومي در سياست بين‌الملل از سوي ديگر تمايز ايجاد كرد. اين نوشته بر آن است كه اصل اساسي و بنيادين آنچه در جهان به عنوان تاچريسم خوانده مي‌شود را بايد عنصر اول يعني سياست بازار آزاد تلقي كرد و مولفه دوم يعني آتلانتيك‌گرايي و جداسازي سياسي و اقتصادي بريتانيا از اتحاديه اروپا را تنها مي‌توان مولفه ثانوي و فرعي آن خواند، به همين خاطر ابتدا خيلي گذرا به بررسي مولفه دوم مي‌پردازيم.
«تاچر اعتماد زيادي به گسترش و تعميق همگرايي در قالب اروپايي آن نداشت و اساسا ضرورتي نيز براي آن نمي‌ديد. از نظر تاچر جامعه اروپا به «هواپيمايي بدون خلبان» تبديل شده بود كه مقصد آن معلوم نبود و مشخص نبود نشستن درون اين هواپيما چه سرنوشتي را براي مسافر آن رقم بزند. از همين رو بود كه با وجود عضويت بريتانيا در دهه ۷۰ در جامعه اروپا، تاچر به رويكرد همگرايانه برخي مقامات جامعه اروپايي و برخي كشورهاي عضو جامعه اروپا چندان اعتمادي نداشت.» اين سياست تاچر در دوران بعد از او و حتي در دولت كارگر بلر و گوردون براون نيز پيگيري شد. تا به امروز نيز سياست خارجي بريتانيا بر انزواجويي و كمترين مداخله در سرنوشت اتحاديه اروپا مبتني است و از اين حيث مي‌توان گفت كه تاچريسم همچنان زنده است.
اما از حيث جنبه نخست كه به باور اين يادداشت مهم‌ترين مولفه تاچريسم است و حتي اتحاد نانوشته انگليس و امريكا به مثابه قطب سرمايه‌داري، در آتلانتيك‌گرايي را مي‌توان در پرتو آن فهميد نيز مرگ تاچريسم را نمي‌توان بر سال 1997 منطبق كرد. اتفاقا شكست اصلي و اساسي تاچريسم را بايد در پرتو شكست نظريه اقتصادي او يعني نوليبراليسم اقتصادي درك كرد، به عبارت روشن‌تر مرگ قطعي تاچريسم به زماني بازمي‌گردد كه سياست‌هاي اقتصادي بازار آزاد با بحران اساسي مواجه شد. اما مگر سياست اقتصادي تاچر چه بود؟‌«مارگارت تاچر در 1979 در بريتانيا به قدرت رسيد. مراد فكري او فردريش هايك معلم ميلتون فريدمن بود. يك سال بعد رونالد ريگان رييس‌جمهور امريكا شد. اكنون هردو كشور‌هاي امريكا و بريتانيا با سياست‌هاي آزادي اقتصادي اداره مي‌شدند. تحليل فريدمن از سياست‌هاي تاچر چنين بود. «وقتي مارگارت تاچر به قدرت رسيد سياست‌هاي كاهش هزينه‌هاي دولت، كاهش نرخ‌هاي مالياتي، انتقال مالكيت دولتي و نظم‌بخشي به صنعت و يك سياست پولي معتدل براي كاهش نرخ تورم داشت.» در سه سال نخست دولت تاچر تعداد بيكاران در بريتانيا دو برابر شد كه منجر به امواج اعتصابات در كشور شد. شورش‌هايي در شهر‌هاي اصلي بريتانيا صورت گرفت. سياست‌هاي اقتصادي مارگارت تاچر، بر اساس ارزيابي ميلتون فريدمن هنوز تا اين زمان، سياست‌هاي اقتصادي مختلط بود. هايك به تاچر تكرار سياست‌هاي شوك درماني شيلي را توصيه كرد. پاسخ تاچر اين بود كه در بريتانيا با وجود نهاد‌هاي دموكراتيك براي كسب اجماع عمومي، اجراي برنامه شيلي نمي‌تواند مورد قبول باشد. آنچه كه تاچر را از گردابي كه در آن افتاده بود نجات داد يك بحران بود و آن يك جنگ بود. او عليه آرژانتين به عنوان متجاوز به قلمروي بريتانيا در جزاير فاركلند اعلام جنگ كرد. اغلب مردم بريتانيا تا آن زمان حتي اسم جزاير فاركلند را هم نشنيده بودند. وقتي آرژانتين مالكيت جزاير فاركلند را اعلام كرد، تاچر فرصت را مغتنم شمرد و بريتانيا را وارد جنگي با چند هزار مايل فاصله از سرزمين اصلي كرد تا خود را به عنوان «خانم آهنين» به اثبات برساند. جنگ در كمتر از سه ماه خاتمه يافت و امواج پيروزي و وطن‌د‌وستي سراسر بريتانيا را در بر گرفت. تاچر پيروز انتخابات 1983 با اكثريت قاطع آرا شد. او اكنون فرصت اجراي برنامه شوك درماني را، در زماني كه مردم و جامعه در شوك به سر مي‌بردند، پيدا كرده بود.
قدرتمند‌ترين اتحاديه كارگري بريتانيا اتحاديه كارگران معدن بود. بزرگ‌ترين معدن بريتانيا بسته شد و كارگران اعتصاب كردند. اين اعتصاب تقريبا يك سال به طول كشيد. تاچر از هر وسيله‌اي براي نابود كردن اين اتحاديه استفاده كرد و سرانجام معدنكاران شكست داده شدند. تاچر از اين فرصت استفاده كرد تا مكتب شيكاگو را به بريتانيا بياورد. تبليغات گسترده او همراه شد با خصوصي‌سازي صنايع فولاد، آب، برق، گاز، تلفن، خطوط هوايي، نفت، ساخت مسكن عمومي متوقف شد و خدمات عمومي بشدت تقليل يافت. در 1986 از خدمات مالي و بانكي مقررات‌زدايي شد و اين اقدام را «انفجار بزرگ» ناميدند. در بريتانيا پيش از روي كار آمدن تاچر درآمد اعضاي هيات‌مديره‌هاي شركت‌ها 10 برابر ميانگين دستمزد كارگران بود، در سال 2007 اين نسبت به 100 برابر رسيد. در امريكا پيش از ريگان اين نسبت 43 برابر بود كه در 2005 به 400 برابر رسيد.
فريدمن آشكارا بر نقش ريگان و تاچر بر گسترش سياست‌هاي مكتب شيكاگو تاكيد كرد. ريگان حاكميت سياست‌هاي نئوليبرال در امريكا و بريتانيا را پيروزي ليبرال دموكراسي اعلام كرد و اظهار داشت كه «رژه آزادي و دموكراسي ماركسيسم – لنينيسم را به زباله دان تارخ فرستاد و ديگر ديكتاتور‌هاي باقيمانده را نيز به همين سرنوشت دچار خواهد كرد.» از جمله دروغپردازي‌هاي حكومت‌هاي سرمايه‌داري در پي سقوط بلوك شرق اين بود كه مردم در اروپاي شرقي خواهان اقتصاد بازار آزاد هستند. اين درست است كه مردمي كه تحت حاكميت حكومت‌هاي اقتدارگراي كمونيستي به سر برده بودند اكنون خواهان آزادي بودند و اين هم درست است كه در اثر سياست‌هاي انسداد فرهنگي اكنون خواهان پوشيدن شلوار جين و خوردن همبرگر مك دانلد بودند، اما معناي اينها اين نيست كه خواهان سرمايه‌داري بدون مرز بودند كه حاكمان آنها را گروهي اليگارش تشكيل بدهند بدون اينكه از كمترين حمايت‌هاي اجتماعي برخوردار باشند؛ وضعيتي كه بسياري از كشور‌هاي بلوك شرق گرفتار آمدند.
 اين روزها و در پي بحران اقتصادي بازار آزاد در سال 2008 مكررا از شكست سياست‌هاي نوليبرال در عرصه اقتصاد سخن رانده مي‌شود. البته ترديدي نيست كه ريشه بحران اقتصادي سال 2008 را مي‌توان در دو سطح پيگيري كرد: در سطح بررسي‌هايي كه در چارچوب نظريه‌هاي جريان اصلي اقتصادي تلقي مي‌شود، يعني نگرش‌هايي كه اقتصاد سرمايه داري را تنها يا دست كم مهم‌ترين رويكرد ممكن در اقتصاد سياسي تلقي مي‌كنند، علت اصلي و اساسي اين بحران شكست رويكرد اقتصاد نوليبرالي تلقي مي‌شود. به عبارت روشن‌تر اين نظريه‌پردازان كه اين روزها آثارشان بسيار مورد استقبال قرار مي‌گيرد، معتقدند كه نوليبراليسم اقتصادي با تاكيد افراطي‌اش بر عدم مداخله دولت و سپردن همه ظرفيت‌هاي اقتصادي به بازار راه را بر بحران پيش رو گشوده است. نمونه بارز اين تحليل‌ها را از سوي نويسندگاني چون توماس پيكتي (نويسنده كتاب پرسر و صداي سرمايه در قرن بيست و يكم) و هاجون چنگ (نويسنده كتاب‌هاي پرفروش نابكاران اقتصادي و 23 نكته مكتوم سرمايه‌داري) مي‌توان ديد. اين نويسندگان البته همچنان در چارچوب پارادايم سرمايه‌داري باقي مي‌مانند و نظريه‌هاي اقتصادي خود را در جهت جرح و تعديل رويكرد افراطي نوليبراليسم و ارايه رويكردهايي معتدل‌تر ارايه مي‌دارند.
اما سطح دوم تحليل‌هايي كه در جهت توضيح بحران اقتصادي جهان ارايه شده‌اند، در همان راستاي رويكردهاي چپ‌گرايانه گام برمي‌دارند كه مشكل را در بنياد سرمايه‌داري مي‌دانند و معتقدند «عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي». البته نقد چپ‌گرايان به بحران سرمايه داري در طول دهه‌هاي اخير به ويژه پس از فروپاشي اتحاديه جماهير شوروي و تكانه شديدي كه به نظريه‌هاي كمونيستي وارد آمد، بازنگري‌هاي اساسي و جدي را لازم ديد. اينك چپ‌گرايان بر خلاف اسلاف شان ساده‌انگارانه آرمانشهر غيرسرمايه‌دارانه‌اي چون ديكتاتوري پرولتاريا را پيشنهاد نمي‌كنند، ضمن آنكه نقدهاي ايشان از نظام سرمايه‌داري چنان كه در آثار نظريه‌پرداز مشهور ديويد هاروي آمده صورتي عالمانه‌تر و نظري‌تر يافته است. براي مثال هاروي در آثارش مي‌كوشد منطق سرمايه را نشان دهد و همچون ماركس در سرمايه مستدل سازد كه چرا چپ‌گرايان معتقدند بحران ذاتي نظام سرمايه‌داري است.
اين نكته نيز ناگفته نماند كه پايان تاچريسم به معناي شكست قطعي نظريه‌هاي نوليبرال در اقتصاد سياسي كه با مرگ فيزيكي خانم تاچر همراه شد را تنها نبايد و نمي‌توان در عرصه نظريه دنبال كرد. امروز قدرت گرفتن بيش از پيش احزاب چپ‌گرا در اروپا و ساير كشورهاي دموكراتيك تنها يكي از نشانه‌هاي رويكردهاي نوظهور در اقتصاد سياسي است. ظهور قدرت‌هاي حاشيه‌اي و به خطر افتادن سرمايه‌داري مونوپول غرب نشانه ديگري از آن است كه نظريه تاچريسم از بنياد با تناقضي ناگفته درگير بوده است، يعني از يك سو بر محدوديت شناخت بشري در ارايه نظريه‌اي جامع و جهانگير در نظام برنامه‌ريزي تاكيد مي‌كرده و از سوي ديگر خود ناخواسته مدعي ارايه نگرشي جهان شمول و برنامه‌اي همه زماني- همه مكاني براي دولت- ملت‌ها در عرصه اقتصاد است، برنامه‌اي كه تحولات سال‌هاي اخير در عرصه عمل و حوزه نظر هر دو بر پايان قطعي آن صحه مي‌گذارند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون