• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4350 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۵ ارديبهشت

سفرنامه لواسان و راحت‌آباد

فاروق مظلومي

لواسان يا به زبان خودماني «لواسون» از شهرهاي شهرستان شميرانات و مركز بخش لواسانات است. اين دره ييلاقي خوش حال در
11 كيلومتري شمال‌شرقي تهران واقع شده و هنوز مي‌شود گفت لواسون زيبا و آرام است. البته سربازهاي ايراني يونان و روم بعد از فتح تهران به لواسان هم حمله كرده‌اند ولي هنوز موفق به فتح آن نشده‌اند. اين‌طور بگذرد به‌زودي لواسان هم براي مرور تاريخ معماري بيزانس جاي مناسبي خواهد شد.
با گشت و گذار در محله‌هاي اين شهر انواع تنديس‌ها و سرديس‌هاي روم باستان را مقابل خانه‌ها يا در فضاهاي عمومي مي‌بينيم كه بخشي از عناصر معماري نئوكيسيسم -نوكيسگي- است. اين نوع معماري از يزد فقط قطاب و كيك يزدي‌اش را مي‌شناسد و ميني‌ماليسم و آسايش و فروتني معماري يزد برايش جذاب نيست. اين معماري، برق و حمله سنگ را به لطف و دعوت آجر ترجيح مي‌دهد. به هر حال تفرعن معماري بيزانس هم هوش از سر بعضي‌ها مي‌برد و آنها را به ارگاسم لاكچري مي‌رساند. خيلي‌ها به خاطر نبوغ معمارهايي كه رشته‌شان را اشتباهي انتخاب كرده‌اند محكوم به زندگي در اين خانه‌ها شده‌اند. اين معمارها در دانشگاه‌هاي معماري بدون معماري درس خوانده‌اند مثلا دانشگاه آ... يا دانشگاه جا...يا دانشگاه غيرانت... به هر حال كار از كار گذشته بود و ما در لواسان در محاصره سربازان و فلاسفه رومي بوديم تا اينكه دوستان‌مان نجات‌مان دادند و ما در خانه آنها كه پر از ايران بود، پناه گرفتيم. بعدازظهر با پيشنهاد خانواده لرستاني كه ميزبان ما بودند عزم روستاي راحت‌آباد در غرب لواسان را كرديم. سيل همه ‌چيز را هم در لرستان بشويد و ببرد حريف مهرباني لرها نمي‌شود. سر راه‌مان به راحت‌آباد ميزبان‌مان گفت بهتر است در دوراهي بوجان از غار موزه وزيري هم بازديد كنيم. وقتي ميزبان از اهالي زاگرس است بهتر است تسليم تمام پيشنهاد‌ها بشوي. زاگرسي‌ها به روايت شريف «الاكرام بالاتمام» به شكل ناموسي معتقدند مخصوصا در مورد مهمان‌هاي‌شان. من در چادر زاگرسي آب و شير و دوغ و چاي و شربت و دمنوش و... را با هم خورده‌ام. چاره‌اي نداشتم. غار موزه استاد ناصر هوشمند وزيري نزديك دوراهي بوجان قرار دارد. در اين غار ارواح سالوادور دالي و مارسل دوشان و ژازه طباطبايي قدم مي‌زنند. به هر طرف كه نگاه مي‌كني خلاقيت استاد وزيري و روح مولف اين مجسمه‌ساز توانا غافلگيرت مي‌كند؛ تاليفي كه با اشياي بازيافتي صورت گرفته است. از غار كه بيرون آمديم دوباره اسير شديم. چه اسارت دلخواهي بود. افتاده بوديم دستِ گل‌ها و درخت‌ها. جان‌مان را سپرديم به كوه‌ها. جاي شما خالي پرنده‌ها هم با ما بودند. در ميانه راه روباهي پريشان سراغ كلاغي را از ما گرفت كه پنيرش را ربوده بود. گفتيم ما از شهر آمده‌ايم چيزي نديده‌ايم. كتابي را باز كرد و عكس خودش را با كلاغ در كتاب‌هاي كودكي نشان‌مان داد. گفتيم ما از شهر آمده‌ايم كتاب نمي‌خوانيم و كودكي‌هاي‌مان را هيولاهاي سياه برج و ماشين بلعيده‌اند. روباه كه رفت كوله‌هاي‌مان پر از كتاب و كودكي شد. چشم‌هاي‌مان را بستيم رفتيم وسط داستان روباه و كلاغ تا مبادا كلاغ منقارش را باز كند. دست در دست هم مثل كودكان آواز مي‌خوانديم و كسي نمي‌پرسيد شما كه هستيد؟ از كجا آمده‌ايد؟ چرا آمده‌ايد؟ اينجا چه مي‌كنيد؟ شناسنامه‌ها و كارت‌هاي شناسايي‌مان را باد با خود برده بود. از روستاي بوجون يا بوجان كه مي‌گذشتيم ميزبان‌مان از غذاي نذري بوجوني‌ها در ايام محرم گفت. به واسطه باغ‌هاي فراوان گردو در اين روستاي زيبا در ايام سوگواري حسين شهيدان، اطعام مهمان و مسافر با پلو و خورشت فسنجان است. بعد همچنان رو به آسمان در راه بوديم. براي رسيدن به راحت‌آباد بايد از زمين خيلي دور شويم. ارتفاع بلند اين روستا آن را به آسمان نزديك‌تر كرده است. بهار هنوز به راحت‌آباد نرسيده بود و درختان آلبالو و گيلاس آبستن گل و شكوفه بودند در تابستان كه دلت براي بهار تنگ مي‌شود سري به راحت‌آباد بزني و كمي با خودت راحت باشي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون