داستان رنج و اعتراض
مرتضي ميرحسيني
دستگيري پنجاه و سه نفر: معمولا سلطنت شانزدهساله رضاشاه را به دو دوره تقسيم ميكنند و سال 1312 را دوره گذر از نيمه اول به دوم ميبينند. خيليها اصطلاح ديكتاتوري را براي توصيف آنچه در نيمه دوم سلطنت وي بر كشور حاكم بود كافي و مناسب نميدانند و از اينرو براي وصف آن سالها از واژههايي مثل استبداد و اختناق استفاده ميكنند. حكومت رضاشاه همزمان كه برخي از مهمترين مهرههاي خود را يكي پس از ديگري قرباني و حذف ميكرد، بيشتر و بيشتر از جامعه فاصله ميگرفت و ديگر حتي دغدغه ظاهرسازي و احترام نمايشي به قانون و اصول مشروطيت نيز وجود نداشت. در اين هفت هشت سال بدگماني بيمارگونه حكومت افزايش يافت، عده زيادي دستگير و زنداني شدند و بسياري ديگر هم در حبس يا تبعيد به قتل رسيدند. سال 1316 در چنين روزي، پليس پنجاه و سه نفر را به اتهام سازماندهي يك تشكيلات مخفي و تبليغ آنچه آن زمان «مرام اشتراكي» خوانده ميشد دستگير كرد. چند نفر از آنها خيلي زود آزاد شدند، اما اين جمع از بازداشتيها «گروه پنجاه و سه نفر» لقب گرفت.
در فهرست اسامي آنها نامهايي مثل احسان طبري و بزرگ علوي و انور خامهاي ديده ميشود كه اين آخري تا همين چندي پيش در قيد حيات بود و شخصيت محترمي محسوب ميشد. اما چهره محوري اين جمع تقي اراني بود كه در زندان- گويا به خاطر شرايط بد سلولش و اذيت و آزارهاي مداوم- از دنيا رفت، اما ساير اعضا كه شرايط بهتري نسبت به او داشتند دوام آوردند و بعد از سقوط رضاشاه از زندان آزاد شدند و به گفته آبراهاميان «هسته اوليه حزب توده را
تشكيل دادند».
انتشار خوشههاي خشم: همچنين سال 1940 ميلادي در اين روز، جان اشتاينبك براي كتاب «خوشههاي خشم» برنده جايزه پوليتزر (در بخش ادبيات داستاني)
معرفي شد.
«خوشههاي خشم» داستان كوچ خانواده جاد از اوكلاهاما تا كاليفرنيا در جستوجوي زندگي بهتر و روايت رنجها و پايداري انسان در مبارزه دايم براي بقا است. مبارزهاي كه براي شخصيتهاي اصلي رمان روز به روز سختتر و اميد به پيروزي در آن نيز كمتر ميشود؛ و البته مانند همه نبردهاي ديگر تلفاتي در پي دارد؛ پيرها طاقت نميآورند و ميميرند و يكي از جوانترها، بدون هيچ توضيح يا اطلاعي خانواده را رها ميكند و ميگريزد. داستان با نقشآفريني كشيشي كه از مسيحيت دست كشيده جديتر ميشود و در شورش و اعتصابي بزرگ به اوج ميرسد.
«خوشههاي خشم» گزارشي داستاني از شرايط نامناسب كارگران و كشاورزان بيزمين در امريكا و تهاجمي همهجانبه به نظام ظالمانه حاكم بر اقتصادِ كشاورزي اين كشور بود. هرچند زمينداران نيز دست روي دست نگذاشتند و در مطبوعات دست به ضدحمله گستردهاي زدند و اشتاينبك را به يكجانبهنگري و بياطلاعي از نقش و قدرت واسطهها و ناتواني از درك پيچيدگيهاي كار توليد و پخش محصولات كشاورزي متهم كردند. اما اين رمان شهرت و اعتبار اشتاينبك را چند برابر و جايگاه وي را به عنوان يك نويسنده اثرگذار و لايق احترام تثبيت كرد. احترامي كه چندين و چند سال تداوم يافت، اما بعدها در نيمههاي دهه 1960 با حمايت علني وي از جنگ ويتنام مخدوش شد.