نگاهي به رمان «غروب پروانه» نوشته بختيارعلي به بهانه چاپ جديد
آسانخوان و باورپذير
روحاللهمهدي پورعمراني
غروب پروانه رماني آسانخوان در 22 فصل و يك تتمه است كه در 270 صفحه بسته شده است. داستان از زبان يكي از شخصيتها روايت ميشود. او كه در همه رويدادهاي رمان حضور دارد، داستان را از زاويه اول شخص (من راوي) بازگو ميكند، اما در بخشهايي از رمان، روايت به طرز چيرهدستانهاي به روايت از زبان راوي داناي كل نامحدود ميچرخد. راوي در اين رمان، خندان كوچولوست. راوي تا فصل 18 -17 فقط در جاي يك راوي ناظر نشسته است، اما در 4 فصل پاياني به راوي دخالتگر و شخصيتي تغيير ميكند كه در كانون حوادث قرار ميگيرد. راوي، خواهر پروانه است. در اين فصلهاست كه راوي به تبيين موقعيت خود به عنوان يك شخصيت ميپردازد. بختيارعلي، هوشمندانه شخصيتي را به عنوان راوي برگزيده است كه با وجود همه گرفتاريهايي كه برايش پيش ميآيد، به شكلي بسيار طبيعي و باورپذير تا پايان داستان زنده ميماند تا امر خطير روايت، بيوقفه صورت بگيرد. روايت در بسياري از فصلها، داناي كل است. دانايي راوي در بعضي از قسمتهاي داستان، نامحدود است. يعني انگار راوي يك دوربين ذرهاي در جان و جهان آدمهاي داستاني كار گذاشته است و همه پندارها و كردارها را رصد ميكند. حتي از احساسات قلبي آدمها با خبر است. از اين نظر، رماننويس هوشيارانه عمل كرده است. زاويه سوم شخص از پركاربردترين شيوههاي روايت داستاني به شمار ميرود و بهترين زاويه براي بيان داستانهاي «روايت محور» است. بختيار علي در بسياري از فصلها، دوربين روايت را در جايي دور و بلند تعبيه كرده تا تمام خردهريز وقايع را ضبط كند، اما وقتي كه زمان نقشآفريني خندان راوي فرارسيده، دوربين را پايين ميآورد و در جايي نزديك كار ميگذارد، زيرا راوي ميخواهد از زندگي خودش روايت كند. اول شخص مفرد يا همان «من راوي» چنان با روايت كل داستان آداپته شده است كه خواننده، متوجه اين تغيير زاويه روايت نميشود. همانطور كه گفتم؛ غروب پروانه، داستاني روايتمحور است، يعني پايه و اساس پيشبرد داستان، نقل و روايت است و اين، كار سختي است، چون كه در حقيقت اين نويسنده است كه بايد مو به مو داستان را تعريف كند. راوي كه در اصل همان نويسنده است، بايد جور سكوت شخصيتها را بكشد. روايت يكدست و يك لحن نويسنده را اگر هم خسته نكند، از اين نظر آزار خواهد داد كه خيلي مقتدرانه، متن را مديريت ميكند. كمتر اجازه ميدهد آدمهاي داستاني حرف بزنند. كمبود ديالوگ در اين رمان، بختيارعلي را از نظر « نقل» نويسندهاي توانا ولي از نظر دادن آزادي عمل به شخصيتهاي داستاني، نويسندهاي سختگير نشان ميدهد. تمام داستان حول محور زندگي پروانه ميچرخد. دختري از خانواده مياندست متمايل به فقير است. دانشآموز دبيرستان است، دوستاني دارد و در پروسه روابط دوستانه به نتايجي ميرسد كه او را سركش و منتقد رسوم و فرهنگ عشيرتي و گريزان از تربيت خشك و زن آزار جامعه سنتي كشور عراق بار ميآورد. نويسنده در اين كار براي آنكه حسابش را از سطحيانديشان جدا كند، شخصيتهاي مرد و زن را در دو صف به مصاف ميكشاند اما مطلقانديشي نميكند. رماننويس براي آنكه داستان را بقبولاند و خواننده ميان اين متن با يك گزارش ژورناليستي در ذهن خودش فاصلهگذاري و تفاوت ايجاد كند، به ابزارهاي روايي دست ميبرد، بازآفريني ديگرگونه ميكند. واقعيتها را رتوش ميكند. آرايش ميكند. با خيال شاعرانه و دروغهاي داستاني در هم ميآميزد. دروغهايي از نوع واقعيت و باورپذير و شيرين و افسونزده ميسازد. همان كه رئاليسم جادويياش مينامند. بختيارعلي يكي از پيشروان ادبيات رئاليسم جادويي در كردستان است.