• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4373 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱ خرداد

فقط به درد «موزه» مي‌خورد

سيد حسن اسلامي اردكاني

خانم تازه به دوران رسيده‌اي داشت از سفر اخيرش به لندن تعريف مي‌كرد و فروشگاه‌هايي كه ديده بود و ازخريدهاي شگفتي كه كرده بود، سخن مي‌گفت.

فلان فروشگاه اين جوري و اين يكي آن جوري بود. خانم درس خوانده‌اي پرسيد: راستي «بريتيش ميوزيوم» هم رفتيد؟ آن خانم با اعتماد به نفس كاملي پاسخ داد:«آره، اما جنس‌هايش تعريفي نداشت و تازه خيلي هم فشِن نبود».

اگر اين طنز باشد، اين يكي ديگر كه طنز نيست. چندي پيش يك سياستمدار و سياستگذار هنگامي كه مي‌خواست به موزه «لوور» اشاره كند، مانده بود كه آن را چگونه بخواند! البته او حق داشت.

چون يا حاضر نبود كه با پول بيت‌المال برود فرانسه! و اگر مي‌رفت، حاضر نبود كه پولش را براي ديدن اين موزه تلف كند! در اينجا هم كسي برايش اين كلمه را اسپل نكرده بود و او نيازي به دانستن آن نداشت.

خوب به اين ترتيب، نه دولتمندان نيازي به موزه دارند و نه دولتمردان. مردم عادي هم كه احساس نياز نمي‌كنند و تازه اگر هم چنين نيازي داشته باشند، پول و وقت و دل خوش را از كجا بياورند كه با آن به ديدن موزه بروند. براي همين در عرف عامه كلمه «موزه» و «عتيقه» با لايه‌هاي معنايي عاطفي خاصي به كار برده مي‌شوند.

غالبا هنگامي كه به ناكارآمدي چيزي بخواهند اشاره كنند، مي‌گويند «بايد گذاشتش در موزه» يا «فقط به درد موزه مي‌خورد.» همچنين هنگامي كه با آدم عجيب و غريب و نامتعارفي مواجه مي‌شوند، مي‌گويند «عجب آدم عتيقه‌اي است».

به اين ترتيب گويي نوعي توافق بر سر كار و كاركرد موزه وجود دارد. موزه جايي است كه در آن چيزهاي به ‌درد نخور را مي‌گذارند.

با اين حال، عادت دارم هر جا موزه‌ خوبي ببينم به ديدنش بروم. امروز هم در وين به ديدار موزه تاريخ هنر رفتم. در حالي كه اين موزه عظيم را بالا و پايين مي‌كردم و غرق ژرفاي برخي نقاشي‌ها شده بودم، ناگهان از خودم پرسيدم كه معناي اين كارم چيست؟

حاصل چند ساعت در موزه‌هاي نسبتا تاريك بالا پايين كردن و ديدن نقاشي‌هاي چند صد سال قبل يا مجسمه‌هاي دو سه هزار ساله كه گاه بيني و دست ندارند، چه خاصيتي دارد؟

گرچه واژه «موزه» قديمي است اما خود موزه پديده مدرني است و ‌زاده تامل در گذشته.

كمترين كاركرد موزه آن است كه خودفهمي ما را گسترش مي‌دهد، درس عشق مي‌آموزد و متواضع‌مان مي‌سازد.

هنگامي كه به ديدار گذشته‌هاي دور در موزه مي‌رويم، متوجه مي‌شويم كه به واقع من و شما همه‌مان عضو يك خانواده بشري هستيم كه در سراسر گيتي پراكنده شده‌ايم و همه كم و بيش با دغدغه‌هاي مشتركي چون عشق و رنج و زندگي و مرگ درگير هستيم و بدين ترتيب فهم‌مان از خودمان و سرشت‌مان بيشتر مي‌شود و متوجه مي‌شويم كه ما تافته جدابافته نيستيم و همه جا انسان‌ها رنج كشيدند، كوشيدند و عشق ورزيدند، شكست خوردند و پيروز
شدند.

با ديدن موميايي‌هاي مصري متوجه مي‌شويم كه حتي انسان‌هاي هزاران سال قبل براي بقاي خود چه طرح‌هاي پيچيده‌اي مي‌ريختند و اجرا مي‌كردند.

اين فهم زمينه عشق به انسان‌ها، همين انسان‌هاي پيرامون‌مان را فراهم مي‌كند و گسترش مي‌دهد. با ديدن سكه‌هاي دوران پارتي و ساساني در ايران باستان و سكه‌هاي حكومت‌هاي اروپا در قرون ميانه، اهميت پول و نقش آن را در مبادله و تثبيت نهاد اقتصاد درمي‌يابيم و بدين ترتيب اندكي درس فرزانگي مي‌آموزيم.

سرانجام با ديدن شاهكارهاي عظيم بشري از تنگناي خودنگري و غرور و تكبر بيرون مي‌آييم و درس تواضع مي‌آموزيم.

شاهكارهاي بزرگي كه در موزه‌ها نگهداري مي‌شوند هر كدام نماد عشق، كوشش، خرد، زيباشناسي و دورانديشي به شمار مي‌روند و كساني كه از ديدار اين نمادها محروم هستند در نهايت درك درستي از عشق و كوشش و حكمت نخواهند داشت و چشم‌انداز مناسبي از جهان و انسان به دست نخواهند آورد، چه دولتمند باشند و چه دولتمرد.

موزه‌ها بخشي از فرآيند يادگيري مادام‌العمر به شمار مي‌روند و چون كارگاه‌هايي هستند كه با فشردگي و ايجاز درس‌هاي درست زيستن تعليم مي‌دهند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون