نوسان نگرانكننده اروپا
در بريتانيا شاهد بوديم كه حزب تازهتاسيس برگزيت كه فقط و فقط با شعار خروج فوري بريتانيا از اتحاديه تشكيل شده است، بيشترين كرسيهاي اين كشور را كسب كرد، در برابر احزاب سنتي و عمده محافظهكار و كارگر، پايينترين آرا را كسب كردند، تا جايي كه حزب كارگر در رتبه سوم و حزب حاكم محافظهكار در رتبه پنجم قرار گرفتند. اختلافات مستمر درونحزبي و همچنين ناتواني دو حزب عمده بريتانيا از رسيدن به توافق براي خروج از اتحاديه اروپا، عمدهترين دليل راي ناچيز احزاب اصلي اين كشور در انتخابات پارلمان اروپا بود. در كنار بريتانيا، در فرانسه هم نتايج نامتعارفي رقم خورد. فرانسه، به عنوان يكي از اصليترين كشورهاي عضو اتحاديه، شاهد بوديم كه حزب راست افراطي جبهه ملي به رهبري مارين لوپن، كه حزبي مخالف اتحاديه اروپاست، توانست با اندك اختلافي حزب حاكم امانوئل ماكرون را شكست دهد و جايگاه نخست را در اين كشور به لحاظ كرسيهاي پارلمان اروپا كسب كند.
با اين حال باور رايج در مورد رشد عمده راست افراطي در اين انتخابات شكسته شد و در غالب كشورها به جز فرانسه، گروههاي پوپوليست افراطي با موفقيت چنداني مواجه نشدند. اما در نهايت، كسب بيش از 100 كرسي توسط گروههاي تندروي راستگرا كه با اتحاديه اروپا مخالفت دارند، ميتوان گفت كه اين گروهها با موفقيت نسبي در اين انتخابات مواجه شدهاند. مجموعه شرايط در انتخابات پارلمان اروپا نشان داد كه مردم نسبت به احزاب سنتي كشورهايشان، راست ميانه و چپ ميانه بيرغبت شدهاند، همزمان احزاب چپگراي اروپايي نيز با يك ضعف مزمن و رويگرداني عمومي مواجه شدهاند، اگرچه سوسيالدموكراتهاي آلمان به پيروزي نسبي رسيدند اما در بسياري از كشورهاي ديگر از جمله فرانسه و بريتانيا، شاهد شكست گروههاي چپگرا بوديم.
بحران برگزيت در بريتانيا عملا ساخت سياسي اين كشور را تحت تاثير قرار داده است و كشوري كه در گذشته نبض اروپاي غربي محسوب ميشد، اكنون با بحران سياسي و پارلماني مواجه است. وضعيت تاسفبار كنوني بريتانيا در اتحاديه اروپا، به تدريج در حال سرايت به ديگر كشورها از جمله فرانسه است. ريشههاي اين رويگرداني عمومي از سياستهاي جاري در قدرتهاي اروپايي، تا حدي مربوط به شرايط اقتصادي كشورهاي ضعيفتر اتحاديه است. بحران اقتصادي يونان، پرتغال، جمهوري ايرلند، اسپانيا و ايتاليا باعث شده است تا شهروندان كشورهاي ثروتمندتر، نسبت به سياستهاي اتحاديه براي كمك قدرتهاي بزرگتر به كشورهاي بحرانزده ناراضي باشند و از هزينه شدن مالياتهايشان براي كمك به اقتصاد كشورهاي بحرانزده مانند يونان اعتراض دارند. در عين حال عضويت در ناتو و تعلق به جبهه غرب، نوعي دلبستگي به امريكا و سرسپردگي به سياستهاي دولت امريكا در ميان برخي گروهها و احزاب اروپايي ايجاد كرده است. ايالات متحده امريكا به صورت سنتي با اتحاديه اروپا مخالف است چرا كه استقرار و استقلال اين اتحاديه قارهاي را ايجاد يك رقيب براي خود تلقي ميكند. در دورهاي كه دونالد ترامپ در كاخ سفيد قدرت گرفته است، تمايل واشنگتن به اختلاف و حتي فروپاشي اتحاديه اروپا نسبت به گذشته بيشتر شده است و به همين دليل گروهها و احزاب طرفدار خود را به كارشكني در اتحاد قارهاي تشويق ميكند.
اتحاديه اروپا در مسير بسيار مواج و پرنوساني قرار گرفته است، انتخابات اخير پارلمان اروپا به خوبي نشان ميدهد كه آينده روشني براي اتحاديه اروپا قابل تصور نيست و گرفتاريهاي اين اتحاديه روزبهروز در حال افزايش است. رشد گروههاي راستگراي افراطي، هر چند به كندي و با موفقيتهاي كوچك در برخي كشورهاي اروپايي، نهايتا رويداد خطرناكي براي كل اروپا خواهد بود، بسياري از اين گروهها از ايدئولوژيهاي خشونتطلب، بيگانهستيز و افراطي پيروي ميكنند كه در دراز مدت ميتواند اروپا را به لبه پرتگاه خشونت بكشاند. پيشرفت برخي گروههاي افراطي به ويژه در فرانسه، اين زنگ خطر را به صدا در ميآورد و گروههاي مشابه را در كشورهاي ديگر به پيشرفت و موفقيت اميدوار ميكند. در آلمان، رشد ناگهاني گروههاي نوفاشيست مانند آلترناتيو براي آلمان، صحنه سياسي اين كشور را غافلگير كرد اما محافظهكاران سنتي و صاحبان صنايع و رسانه در اين كشور تلاش ميكنند تا رشد تفكر راستگرايي را در اين كشور با تبليغات و آگاهيرساني متوقف كنند.
اتحاديه اروپا دچار نوسانها و امواج سهمگيني شده است كه اين اتحاديه قارهاي را به سمت فروپاشي ميكشاند. روزگاري فرانسوا اولاند، پيشنهاد تشكيل ناتوي اروپايي و توقف وابستگي نظامي و امنيتي به ايالات متحده امريكا را مطرح كردهبود اما سوداي استقلال كامل اروپا از امريكا، رويايي ناممكن بود. بعد از جنگ جهاني دوم نزديك به 30 درصد از سهام صنايع اروپايي در اختيار امريكاييها قرار گرفت و اكنون رابطه دو سويه اقيانوس اطلس آنچنان در هم تنيده شده است كه جدا كردن آن از يكديگر ناممكن به نظر ميرسد. امانوئل ماكرون، رييسجمهور كنوني فرانسه هم روزگاري كه در مرزهاي كشورش از محبوبيت عمدهاي برخوردار بود، پيشنهادهايي براي اصلاح عملكرد اتحاديه اروپا مطرح كرد اما امروز كه او با اعتراضهاي گسترده مدني جليقه زردها جايگاه گذشته خود را به عنوان يك ستاره در كشورش از دست داده و انتخابات پارلمان اروپا را به رقباي افراطياش ميبازد، قطعا توان كافي براي اصلاحات عمده در اتحاديه اروپا نخواهد داشت. بيماري مزمن اتحاديه اروپا، با ادعاي يك يا دو رهبر اروپايي قابل درمان نيست. بيمارياي كه اروپا به آن دچار شده است، روز به روز در حال گسترش است و درمان آن به سادگي ميسر نخواهد بود، به ويژه كه اختلافات سياسي درون كشورهاي اروپايي هم در سالهاي اخير جلوي شكلگيري يك اراده جدي مشترك براي حل و فصل مشكلات و اصلاحات بنيادين در اتحاديه را از ميان برده است.