با آمارهاي به دست آمده از سفرنامهنويسان و مسافران غربي به ايران و همينطور اولين آمار ثبت شده از شكارهاي ظلالسطان (پسر ارشد ناصرالدين شاه) و مقايسه آن با آمارهاي ثبت شده از شكارهاي اروپا - كه البته اكثرا تمايل به شكار پرنده داشتند - و آمار شكارهاي پادشاهان مغول و هندي، بيترديد ميتوان گفت، جمعيت حيات وحش و فون زيستي گونهها در ايران به قدري زياد و مناسب، براي ازدياد نسل بوده كه مثلا با يك نمونه از سفر شكاري ظلالسطان به جزيره «ميانكاله» كه در آن سي و پنج قلاده ببر و هفده پلنگ، شش هزار قرقاول و شوكاي از شمارش خارج و دهها نمونه ديگر تا اوايل دوره معاصر شكار شد، باز جمعيت حيات وحش ايران بهشدت رو به صعود بود؛ جز دوگونه ببر هيركاني و شير آسيايي كه در همين دورهاي كه گونههاي ديگر در حال ازدياد بودند، منقرض شدند و همين دلايل، به علاوه دلايلِ جديدِ بسيار و موثر ديگر، هماكنون عامل انقراض گونههاي مهم جانوري ما شده است كه يوزپلنگ نيز اكنون بيشترين خطر را احساس ميكند؛ بطوري كه چيزي نمانده تا داغ انقراض يوز هم بر شير و ببر افزوده شود.
با توجه به اهميت اينگونه ارزشمند و پيش بيني خطر انقراض آن، با يكي از طبيعت مردان ايراني كه در اين سالها به شيوههاي مختلف براي حفظ حيات وحش ايران، بهخصوص يوز ايراني كوشيده است، به گفتوگو پرداختيم.
آرش اينانلو در اوايل دهه پنجاه به دنيا آمد و شايد جزو معدود كساني در جهان است كه در دوسالگي طبيعت گردي و شكار را بطور تخصصي آغاز كرد! در آن سالها پدرش، محمدعلي اينانلو، او را در كوله پشتي خود ميگذاشت و او را با خود به شكار ميبرد. آرش در كوله پشتي، همسفر كبك و تيهوهاي شكار شده بود.
او از دوران كودكي علاقه خاصي به طبيعت و حيات وحش داشت. بعد از سال 69 علاقهاش به گونههاي ايراني بهشدت افزايش يافت. به پدر در مجله شكار و طبيعت كمك ميكرد و درتمام سفرهاي گزارشي و ساخت فيلمهاي مستند، همراه او بود. او مديرگروه تصويربرداري محمدعلي اينانلو نيز بود. حدود چهار ميليون كيلومتر زميني در ايران سفر كرده و اين سفرها، كوله بار تجارب او را بسيار سنگين كرده است؛ تجربههايي كه تنها با زيست در طبيعت حاصل ميشوند و از هيچ كتابي نميتوان آنها را بيرون كشيد.
گفتوگويي دراينجا با اين طبيعت گرد و كارشناس حيات وحش، در خصوص وضعيت يوز ايراني، تهديدها، آسيبها و راهكارهاي آن شده است كه در ادامه ميخوانيد.
از آنجايي كه يوز آسيايي نادر و كمياب، تنها در ايران باقي مانده است و در ايران هم حال و روز خوشي ندارد و در لبه تيغ انقراض قرار گرفته است فكر ميكنم بايد حداقل اطلاعاتي از تاريخچه اين خلقت زيبا بدانيم؛ بنابراين بهتر است با يك توضيح كلي، گفتوگو را آغاز كنيم.
يوزپلنگ آسيايي كه اكنون تنها در ايران زندگي ميكند، با نام علمي اسيسونيكس جوباتوس (انگليسي)، يوزپلنگ ايراني ناميده ميشود. زماني اينگونه ارزشمند از دشتها و كويرهاي غربي آسيا، سوريه و عراق و ايران تا آسياي مركزي، تركمنستان و تا دشتهاي مركزي افغانستان و جنوب پاكستان و هندوستان زيست ميكرد ولي در حال حاضر تنها در نقاطي از ايران زندگي ميكند؛ البته به جز يوز آسيايي يا ايراني، در آفريقا هم پسرعمويي دارد كه در تعدادي از كشورهاي اين قاره تحت حفاظت شديد، زيست ميكنند و احوالي خوشتر از پسرعموهاي پارس تبار خود دارند ولي يوز آفريقايي، هم از لحاظ فونوتيپ و هم از لحاظ ژنوتيپ (ريختشناسي و ژنتيك) با يوز ايراني تفاوت كامل دارد.
يوز، يك گونه در حال انقراض بوده است اما در مقطعي نيز با كمك سازمان ملل پروژهاي به نام «حفاظت از يوزپلنگ آسيايي» تعريف شد كه اوج نتيجهگيري از فعاليتهاي پروژه، اواخر دهه هشتاد بود كه فكر ميكنم جمعيت آنها به دويست قلاده رسيده بود اما از ابتداي دهه نود، مجددا سير نزولي ميبينيم. بهطور كل آمار يوز از زماني كه مستندات وجود دارد تا امروز به چه شكل بوده است؟
يوزپلنگ گونهاي حمايت شده است و شكار آن در ايران همواره ممنوع بوده و همين امر باعث شده بود در دوران طلايي حيات وحش ايران - دهههاي سي، چهل و پنجاه - جمعيت بسيار بالايي مثل گونههاي ديگر به خصوص طعمههايش كه شامل: «قوچ و ميش، آهو، جبير و كل و بز و خرگوش و ساير جوندگان كوچك» بودند هم بسيار زياد شود و اين عوامل باعث افزايش جمعيت يوزپلنگ ايران شده بود. در آخرين سرشمارياي كه اساتيد محيط طبيعي ايران در آن حضور داشتند و ثبت كردند و به ياد دارند، تنها در «دشت زردابه خوش ييلاق» - پرجمعيتترين كلوني يوزپلنگ دنيا - يعني سي و پنج قلاده در يك نقطه زندگي ميكردند و از سوي ديگر، قلمروطلب بودن يوز باعث شده بود تعداد اينگونه آنقدر زياد شود كه در تمام مناطق آزاد و حفاظت نشده، در مجاورت با «خوش ييلاق» هم، همواره يوزپلنگ ديده شود و در مناطق ديگر مثل پارك ملي كوير، كل استان يزد و حتي جنوب استان فارس و منطقه «بهرام گور»، سيستان و بلوچستان و نيمه جنوبي خراسان بزرگ، يوز زندگي ميكرده است. اكنون پس از پانزده سال زندگي و در پي يوز بودن، اگر بخواهم با سنگ محك خود، جمعيت يوز را در سالهاي طلايي جمعيت حيات وحش بسنجم، به جرات به جمعيتي بين دو هزار تا دوهزارو پانصد قلاده ميرسم؛ البته رقم را با احتياط اعلام ميكنم، چه بسا بيشتر هم بوده باشد.
با توجه به اين سخنانتان، ميخواهم به مقوله شكار و تاثير آن بر كاهش چشمگير جمعيت يوز اشاره كنم؛ به اعتقاد شما شكار يوز، از گذشته تا امروز تا چه اندازه در كاهش جمعيت اينگونه نقش داشته است؟
در پاسخ به اين سوال به چند مورد بايد اشاره كنم:
1- يوز حرام گوشت است و دليل شكارش استفاده از گوشت آن نيست؛ اتفاقي كه به خصوص از ابتداي دهه شصت به بعد براي حلال گوشتان افتاد.
2- زماني همه گير شده بود كه حيواناتي در دنيا به دليل پوستشان شكار شوند اما در اين ميان يوز، بيارزشترين پوست را داشت و اين فرهنگ اصولا حتي در دوران اوج خود در جهان، در ايران به هيچ عنوان رسم نبود؛ يعني حتي پلنگ هم كه پوستش تا حدي ارزشمند بود، به اين دليل شكار نميشد آن هم در برابر پالتوهايي از پوستهاي گران قيمت ببر و پلنگ برفي و لينكس يا همان سياه گوش و...به همين دليل مقوله شكار بيرويه، مثل اتفاقي كه براي آهو و گور ايراني افتاد، منتفي است. البته شنيدهام از دامداراني كه از قضا، تفنگ به دست بر سر گله ميرفته اند؛ به علت عدم فرهنگ، يوز را تهديدي براي گله پنداشته و او را كشتهاند اما به اندازه انگشتان يك دست شكارچياني ميشناسم كه حدود پنجاه تا شصت سال پيش براي كامل كردن كلكسيون و موزه تاريخ طبيعي شخصي خود، يوزي را شكار كرده باشند كه اين هم بحث انقراض را از جانب شكارچيان رد ميكند.
خب پس اگر مقوله شكار را هم دليل موثري براي نابودي اينگونه به شمار نياوريم، اين نكته مطرح ميشود كه كم شدن جمعيت طعمههاي يوز و از ميان رفتن زيستگاههاي او در چند دهه اخير عامل اصلي كاهش شديد جمعيت يوز بوده است؟
برعكس ببر و شير كه زيستگاهها و طعمهشان نابود شد و از بين رفتند، طعمه يوز به نسبت، وضع ناهنجاري ندارد و زيستگاهش هم حداقل پنجاه درصد خاك ايران است. پس دليل نزديك شدن به انقراض چيست؟ يوز حيواني بسيار ترسو و خجالتي است. اجازه دهيد يوز را در شرايط جنگ با يك دشمن قرار دهم؛ هماكنون سي و پنج قلاده يوزپلنگ ايراني را در زيستگاههايشان ميتوان حدس زد كه با بيست ميليون دام اهلي روبهرو هستند؛ بيست ميليون دامي كه با چوپانها و سگهاي بسيار قدرتمندشان و ساير ملحقات، براي يوز چهرهاي مخوف دارند؛ چهرهاي مخوف در برابر حيواني كه بسيار ترسو، رموك و محتاط است و حتي از گياهخواراني كه طعمه خود او هستند، ترسوتر و محتاطتر است. اگر آهو يا قوچ و ميشي براي خوردن آب بر سر چشمهاي بيايد و هنگام آب خوردن، گله گرگي حمله يا انساني تيري شليك كند، نهايتا با دو روز فاصله، مجدد بر سر همان چشمه بازميگردند اما يوزپلنگ اگر با چنين موقعيتي، حتي بسيار خفيفتر مواجه شود؛ مثلا اگر ماده يوزي با تولههايش حين آب خوردن با گله گوسفندي كه به همان محل براي آب ميآيد، از فاصله بسيار دور، مواجه شوند بيترديد اين موضوع باعث تغيير قلمرو از جانب يوز خواهد شد. بحث فرار از گله گوسفند نيست؛ حضور آن گله، ايجاد ناامني شديدي در يوزها ميكند كه از آن منطقه كوچ ميكنند و با اين جابهجايي بهاي سنگيني پرداخت ميكنند؛ مانند پنج قلاده يوزپلنگي كه در پنج سال گذشته، در يك محدوده سه كيلومتري از جاده تهران-مشهد، نزديك روستاي عباس آباد در شمال منطقه توران زير ماشين رفتند. آيا واقعا براي اين سه كيلومتر راه چارهاي مثل فنسكشي و ايجاد چند زيرگذر نبود تا بيش از ده درصد جمعيت فعلي يوز آسيايي موجود در جهان را به اين سادگي از دست ندهيم؟ خلاصه آنكه تمام منابع آبي موجود براي يوزپلنگ توسط گلههاي گوسفند و سگ و چوپان و متعلقاتش اشغال شده است. يوز به محض اينكه خطر كند و بخواهد نزديك آب شود، توسط سگهاي گله تكه پاره خواهد شد كما اينكه اين صحنه بارها ديده و شنيده شده و خود من نيز با چوپاني سخن گفتم كه با افتخار از يكي از سگهايش ميگفت: «فلان سگ را هيچ چيز حريف نيست، جمجه يوز را طوري گرفته بود كه كمتر از پنج دقيقه جان داد!»
در حال حاضر وضعيت حضور يوز در استانهاي كشورمان، براساس آمار چگونه است؟
هماكنون از نظر آماري استان يزد حدود بيست و پنج درصد، مناطق «خار و توران» شصت درصد و خراسان شمالي هم پانزده درصد از جمعيت يوز را دارا هستند اما به شكل غافلگيركنندهاي، يوزي در استان و مكاني ديده ميشود كه انتظارش نميرود؛ مانند يوزي كه در يكي از روستاهاي استان فارس، چسبيده به تير برق به آرامي نشسته بود و احتمالا به بوي غذا يا پيدا كردن آن در ميان زبالهها ديده و فيلم هم گرفته شد.
چرا اختلاف جمعيت يوزِ يك منطقه حفاظت شده به نام «توران» از جمعيت يوز كل كشور بيشتر است؟ چه چيزها در اين منطقه وجود دارد كه يوز را به خود جذب كرده است؟
من همواره بر اين عقيدهام و ترديد ندارم كه خداوند يوزپلنگ را در ايران حفظ ميكند، البته با زحمات
شبانهروزي محيط بانان و فرهنگسازيهاي انجام شده و اين اطمينان را از منطقه توران به دست آورده ام؛ منطقهاي بسيار وسيع با بيش از يك ميليون و پانصدهزار هكتار وسعت، با اقليمي منحصر به فرد و منابع آبي خوب. توران به قدري وسيع است و منابع آبي نسبتا زيادي دارد كه اگر يوزي، يا ماده و تولههايش بعد از مدتي كه در يك قلمرو زندگي كردهاند، احساس خطري كنند ميتوانند بلافاصله، قلمرو خود را در همان منطقه حفاظت شده اما تا دهها كيلومتر آن سوتر، در نقطه ديگر و با امنيت بالا پيدا كرده و در قلمرو جديدي زيست كنند. اصولا حيوانات آنقدر باهوش هستند كه به سرعت متوجه شوند در چه محدودهاي امنيت دارند و در چه نقاطي به آدمها و نشانههاي آنها نزديك ميشوند و اگر از منطقه حفاظت شده خارج شده باشند بلافاصله وارد محدوده امن خود ميشوند. توران به قدري وسيع و بكر است و نقاط مخفي و ناشناخته دارد كه ماده يوزهاي توران شايد راحتتر از ديگر مناطق، تولههاي خود را بزرگ كرده و از آب و گل درآورند، مانند دفعات زيادي كه ديده شده بود ماده يوز، بز يا ميشي را شكار كرده و تولههايش هم بزغاله و بره آن را شكار كردهاند و اين يعني به ثمر نشستن كامل بزرگ كردن تولهها. ضمنا در اين منطقه وسيع و بكر، منابع آبي كوچكي پيدا ميشود كه شايد دامداران اصلا آنها را نديده باشند يا آنقدر آب آن كم بوده كه ارزش سرمايهگذاري براي پانصد، ششصد راس گوسفند را ندارد ولي همان چشمه كوچك در نقطه بكر و ناپيدا باعث به بلوغ رسيدن سه - چهار توله يوز ميشود تا خود بزرگ و بالغ شوند و شكار كنند.
پس ميتوان گفت توران براي رشد يوز اين مزيت را دارد كه جمعيت دام موجود در منطقه به نسبت وسعت و منابع آبي، كمتر از زيستگاههاي ديگر است. آيا نميتوان چنين مزايايي، هرچند محدودتر را در ساير مناطق ايران براي زيست يوز به وجود آورد؟
در حال حاضر بيش از پنج -شش سال است كه تنها عكسِ از جمعيتهاي سه -چهار قلادهاي يوز تنها در توران گرفته و ثبت شده يا حداقل ديده شده است. بنابراين پاسخ سوال شما را اينگونه ميتوانم بدهم كه راه نجات يوز در ايران اين است كه هر زيستگاه يوز كه در آن دام وجود دارد، از دام و سگ و چوپان تهي و حتي فاصله امني هم تا مرز منطقه رعايت شود و در نقاطي كه با كمبود آب مواجه هستند، از تلمبههاي بادي، كه ابتكار پيشكسوت محيط زيست ايران، «اسكندر فيروز»، مسوول اسبق سازمان حفاظت محيط زيست ايران در سالهاي پيش از انقلاب بود، استفاده شود و اين براي اولينبار كه حدود شصت سال پيش به كار گرفته شد، در اقليمهاي ايران و توراني با اجراي موفق نود درصدي همراه بود و اكنون هم مخازن چندهزار ليتري با وزن كم كه قابل دفن كردن در خاك هستند هم به كمك آمده است.
ظاهرا مقوله توليد مثل در يوزپلنگها با مشكل روبه رو است بطوري كه حتي دو يوز موجود در اسارت كه در مجموعه پرديسان تهران نگهداري ميشوند كه يكي نر به نام «كوشكي» و ديگري ماده به نام «توران» كه هر دو هم بالغ هستند، در طول شش، هفت سال در كنار هم بودن و تحت نظارت كارشناسان و دامپزشكان، هيچ جفتگيري موفقي كه منتج به باردار شدن يوز ماده شود، انجام نشده است. در اين صورت با وجود مشكلات طبيعي موجود در زيستگاه اصلي خود، بحث جفتگيري قاعدتا بايد سختتر هم باشد. شما مساله توليد مثل يوز را چگونه ميبينيد و آيا راهحلي براي اين مشكل وجود دارد؟
ابتدا جواب شما را خيلي كوتاه و خلاصه ميدهم و آن هم اين است كه جمعيت يوز اگر به حد معمول و معقول برسد اين مشكل برطرف خواهد شد چرا كه در يوزپلنگها، يوز ماده است كه از بين چند يوز نر، يكي را انتخاب ميكند و مسلما اين مستلزم اين است كه در فصل جفتگيري جمعيتهاي زيادي از يوز وجود داشته باشند كه مانند آفريقا در ارتباط با يوزها، طبيعت سير معمول خود را طي كند. بنابراين اولين راهحلي كه به ذهن ميرسد، بالا بردن جمعيت يوز است. يوزها در مقوله توليد مثل مشكل دارند.
به نظر ميرسد در اين مورد، هنوز راه درازي در پيش داريم تا ديگر چوپاني با افتخار از كشتن يوز توسط سگش سخن نگويد.
به راستي كه همه عاشقان طبيعت ايران آرزوي آن روز را دارند تا ديگر ماجراي چوپان و سگش شنيده نشود. روش رمه داري مشكل ديگري است كه بايد اصلاح شود. كمبود بودجه براي حفاظت فيزيكي بسيار محدود و از همه مهمتر، فرهنگسازي ما هنوز ضعيف است. از اواخر دهه هفتاد در مناطقي كه يوز زندگي ميكرد، عكس و پوستر اينگونه در مدارس و بين بچهها دست به دست ميشد و با دامداراني كه يوز را دشمن دامهاي خود ميدانستند صحبت شد و روي طرز تفكرشان كار شد و كاملا محسوس، نوع نگاه آنها درباره يوز تغيير كرد و همانها اكنون يكي از حافظان يوز در استان يزد هستند. بايد براي يوز، گور، مرال و شوكا و جبير نيز مغزها را شست و جور ديگر رفتار كرد.
اصولا حيوانات آنقدر باهوش هستند كه به سرعت متوجه شوند در چه محدودهاي امنيت دارند و در چه نقاطي به آدمها و نشانههاي آنها نزديك ميشوند و اگر از منطقه حفاظت شده خارج شده باشند بلافاصله وارد محدوده امن خود ميشوند. توران به قدري وسيع و بكر است و نقاط مخفي و ناشناخته دارد كه ماده يوزهاي توران شايد راحتتر از ديگر مناطق، تولههاي خود را بزرگ كرده و از آب و گل درآورند، مانند دفعات زيادي كه ديده شده بود ماده يوز، بز يا ميشي را شكار كرده و تولههايش هم بزغاله و بره آن را شكار كردهاند.