نگاهي به نمايش «مار بازي»
ملال و ابتذال
احسان صارمي
زن و شوهر درگير مسائل زناشويي به ظاهر عجيبي شدهاند؛ مسائلي كه به نظر ميرسد محصول دوران امروز باشد. جايي كه حريم زن و شوهري دستخوش تغييرات عمده شده است. ديگر زن و شوهر ديوار بلندي در پنهان كردن جزييات روابط خود نيستند. اين وضعيت بسته به طبقه اجتماعي اشكال مختلفي به خود گرفته است. وضعيت اقتصادي به فاكتور مهمي براي شكلگيري نيازهاي تازه زناشويي شده است، فانتزيهايي كه تا ديروز تابو بودند، امروز بخشي از خواسته علني طبقه اجتماعي خاصي شده است. اين قرار است فحواي كلام نمايش ماربازي به كارگرداني سعيد دشتي باشد.
در ماربازي زن و شوهري به يك روانشناس مراجعه كرده تا مشكلات جنسي خود را حل كنند. زن خود را نيازمند كنشهاي تازه ميداند و مرد در پي بازگشت به گذشته مبتني بر سنتهاي شبهقجري است. اين نگاه بسيار آشنايي براي طبقه شهرنشين ايران است. با تغيير موضع قدرت جنسيتي در ايران، اين نگرش آرام آرام شكل گرفت تا مردها بازگشت به گذشته و در واقع بازگشت به قدرت را در پيش گيرند و در مقابل زنها شرايطي فراتر از قدرت كنوني خود طلب كنند. اين وضعيت براي ما آشناست ولي مواجهه ما با چنين پديدهاي در طول ساليان گذشته تراژيك بوده است. زنها به كرات سركوب شده و خواستههايشان به همان تابوهاي سطحي تقليل پيدا كرده و مردها بدل به موجودات انتقامجويي شدهاند كه گويي گذشتهشان در جايگاه مرد خانواده بايد بازگردد. كافي است كمي موضوعات اجتماعي روز را دنبال كنيد تا دريابيد چگونه موضوع تقليلگرايانه پيش ميرود.
ماربازي نيز در همين مسير تقليلگراست؛ مسيري كه در آن زن احمق و صرفا در گيرودار فانتزيهاي جنسي خود است و مرد خودآگاه از وضعيت اجتماعي خويش در پي كسب قدرت از دست رفته است؛ قدرتي كه به واسطه موقعيت اقتصادياش كسب ميكند. اين تقليلگرايي در اجرا نيز شكل ميگيرد. زن و شوهر روبروي يكديگر با واسطه ناديدني- دكتر- مونولوگ ميگويند و به نحوي حريم خود را ميشكنند. زن شديدتر و البته با بلاهت چنين رويهاي را ادامه ميدهد. زن به دنبال فروپاشي است و اين فروپاشي در رفتارش هم نهفته است. در مقابل مرد در پي حفظ وضع موجود است و اين وضع موجود گويي با نوعي سخاوت همراه است.چرا اين سخاوت حاد ميشود؟ چون زن به عنصر كميك ماجرا بدل ميشود. مسالهاي كه تا ديروز در ابعاد اسيدپاشي تراژيك بود، با تقليل به امر كميك ميشود و جالب آنكه اين مرد است كه تلاش ميكند وضعيت تراژيك رقم بخورد ولي چنين نميشود. علت به نوعي اخلاق جنسي حاكم بر جامعه و از قضا طبقهاي است كه نمايش آن را بازنمايي ميكند. مخاطب به واسطه تربيت اخلاقي خود- كه برآمده از همين اخلاق جنسي است- به ماجرا ميخندد. شايد اين خنده به خود باشد و در نهايت تاييد وضعيت موجود اما او به تراژدي شكل نگرفته ماجرا اعتراض نميكند. به اينكه تلاش سالها برابري جنسيتي بدل به مجموعه شوخيهاي مبتذل و در مقابل يك روانشناس، بدل به يك بلاهت تمامعيار ميشود.