• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4394 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳۰ خرداد

توان مبارك گفتن و شنفتن

هومان دورانديش

در بين فيلم‌هاي تجمع هواداران پرسپوليس در برابر ساختمان اين باشگاه، فيلم مربوط به ديدار ايرج عرب مديرعامل پرسپوليس و هواداران اين تيم، عجيب و تامل‌انگيز است. گروهي از طرفداران شش‌آتشه پرسپوليس در اعتراض به جدايي برانكو از اين تيم، در برابر ساختمان باشگاه جمع شده‌اند و از مقامات باشگاه مي‌خواهند كه به خيابان بيايند و راجع به جدايي عجيب و شوك‌آور برانكو از جمع سرخپوشان، توضيح دهند. اما وقتي مديرعامل پرسپوليس به جمع معترضان مي‌آيد تا پاسخگوي سوالات هواداران و راوي چند و چون ماجرا باشد، تنها چيزي كه بين آقاي مدير و تماشاگران معترض درنمي‌گيرد، «گفت‌وگو» است. طرفداران پرسپوليس به ايرج عرب اجازه حرف زدن نمي‌دهند. حرف‌هايش ابتدا توسط يكي از زنان معترض قطع مي‌شود. عرب و اطرافيانش آن خانم را به سكوت فرامي‌خوانند اما او در اعتراض به لحن آمرانه پليسي كه كنار عرب ايستاده، جمع را ترك مي‌كند و حاضر به شنيدن ادامه حرف‌هاي جناب مدير نيست. يكي از اطرافيان عرب فريادزنان به جمعيت معترض مي‌گويد: «مگه نمي‌خواهيد به نتيجه برسيد؟ سه روزه اينجاييد، حالا كه [عرب] اومده، صبر كنيد به نتيجه برسيد.» خلاصه عرب به هر زحمتي كه بود دوباره رشته كلام را به دست مي‌گيرد اما هنوز دو خط هم توضيح نداده كه ناگهان كسي از دور داد مي‌زند: «فقط استعفاي دسته‌جمعي». مردم هم سوت و كف مي‌زنند و شعار «استعفا، استعفا» سر مي‌دهند و عرب هم رفتن را به گفتن ترجيح مي‌دهد و به داخل ساختمان باشگاه برمي‌گردد. اين فيلم برشي كوتاه از وقايع سه روز گذشته در برابر باشگاه پرسپوليس است. آنچه در اين فيلم آشكارا مشهود است، ناتواني طرفين از گام نهادن در وادي گفت‌وگوست. مديرعامل پرسپوليس در سومين روز تجمع معترضان، بالاخره رضايت داده كه از دفتر خودش در طبقه دوم ساختمان بيرون بيايد...

 

و كنار خيابان با تماشاگران پرسپوليس حرف بزند و در واقع به آنها توضيح دهد كه چه شد كه پرسپوليس بهترين مربي ليگ برتر را مفت و مسلم از دست داد. ولي معلوم نيست جناب عرب چرا اينقدر دير به ميان معترضان آمد. شايد اين تاخير در پاسخگويي، ناشي از اين تفكر ناگفته باشد كه «كار تماشاگر تشويق تيم است نه توضيح خواستن از مديران.» اگرچه اين ايده هيچ‌وقت رسما بيان نمي‌شود، ولي چون نيك بنگريم، اكثر مديران ما آنچنان كه شعارش را مي‌دهند اهل پاسخگويي به مردم نيستند. در حوزه سياست نيز، بسياري از مديران ولو كه به زبان نياورند، عملا معتقدند كار مردم راي دادن در انتخابات و راهپيماي‌ها و شركت كردن است. اما اگر همين مردمي كه راي مي‌دهند يا هر سال در تظاهرات 22 بهمن و روز قدس شركت مي‌كنند، به هر دليلي مساله‌دار، سگرمه‌هاي بعضي از مديران در هم مي‌رود. انگار كه پاسخگويي، تكليف فوق‌طاقت يا كاري مادون شأن است. در حالي كه عقل و دين و دموكراسي هر سه حكم مي‌كنند كه هر كسي كه بالا مي‌نشيند، بالانشيني‌اش را مديون همين مردم است. وجداني كه به انواع و اقسام اشرافيت‌ها (اشرافيت فكري و سياسي و مالي و ...) آلوده نشده باشد، حكم مي‌كند كه مردم حق استيضاح و اعتراض هم دارند و مديران موظف به پاسخگويي‌‌اند؛ آن هم پاسخگويي به‌هنگام. كار مردم فقط شعار دادن و راي دادن نيست. كار تماشاگران پرسپوليس هم فقط هورا كشيدن و حنجره پاره كردن در ورزشگاه آزادي نيست. در دهه 1390 اين دومين باري بود كه طرفداران پرسپوليس در برابر ساختمان اين باشگاه تجمع كردند. اگر اين تجمع‌ها هر روزه بود، شايد مي‌شد بي‌اعتنايي يا پاسخگويي ديرهنگام مدير باشگاه را موجه دانست و استدلال كرد كه مدير باشگاه قانونا بايد به هيات‌مديره و حداكثر وزير ورزش پاسخگو باشد. اما وقتي طرفداران يك باشگاه در طول هشت سال فقط دو بار در برابر آن باشگاه تجمع كرده‌اند، به نظر مي‌رسد چنين توجيهاتي نوعي «فرار قانوني از پاسخگويي به مردم» است.

اما مشكل جامعه فقط مديرانش نيستند؛ مردم معترض هم بخشي از مشكلند. طرفداران ناراضي پرسپوليس سه روز پياپي در برابر ساختمان باشگاه صف كشيده بودند تا مدير باشگاه به ميان‌شان بيايد و درباره جدايي برانكو از پرسپوليس توضيح دهد. اما وقتي كه ايرج عرب در جمع آنها حاضر شد، نشان دادند اهل گفت‌وگو نيستند. اگر چه اين تعبير تند است، ولي واقعيت اين است كه جمعيت حوصله گفت‌وگو نداشتند. آنها اصلا به ايرج عرب اجازه حرف زدن ندادند. اگر ايرج عرب زود طاقتش طاق شد و رفتن را به ماندن ترجيح داد، طرفداران پرسپوليس هم نشان دادند كه توان شنيدن ندارند. آنها نيامده بودند به حرف‌هاي مدير تيم واقعا گوش كنند و به صحت و سقم سخنانش فكر كنند و نهايتا اتخاذ موضع كنند. آنها ظاهرا مديران را پيشاپيش محكوم كرده بودند و گوششان را در برابر گفته‌هاي مدير پر از پنبه كرده بودند. اگرچه شايعاتي وجود دارد كه برخي از شعاردهندگان اين تجمع از جاي خاصي خط گرفته بودند و پاره‌اي از شعارها در حمايت از برخي بازيكنان سابق كاملا بودار و مشكوك بود، ولي اصل مطلب اين است كه معترضين روبروي ساختمان باشگاه پرسپوليس، مثل مدير باشگاه‌شان، توانايي چنداني براي گفت‌وگو نداشتند. به قول شاملو: «توان شنفتن/ توان ديدن و گفتن/ جستن/ يافتن/ و آن‌گاه به اختيار برگزيدن». اينكه جماعتي چشم‌شان را از فرط خشم ببندند و فقط شعار بدهند و طرف مقابل را از فرصت گفتن و خودشان را از فرصت شنفتن و لاجرم يافتن حقيقت محروم كنند، كجايش با انصاف و عقلانيت جور درمي‌آيد؟ اگرچه پاسخگويي حق مردم است، اما مديران هم «حق پاسخگويي» دارند. در ماجراي تجمع هواداران پرسپوليس، پاسخگويي ديرهنگام ايرج عرب و ستانده شدن حق پاسخگويي‌اش از جانب جمعيت معترض، به خوبي نشان داد هنوز راه داريم تا آيين گفت‌وگو را فرابگيريم. ممكن است بفرماييد اين اغتشاش صوتي و نرسيدن صدا به صدا در قصه مدير و تماشاگران پرسپوليس، در ساير حوزه‌هاي حيات جمعي ما بازتوليد نمي‌شود و پديده‌اي است صرفا مختص فضاي هيجان‌زده فوتبال ايران. اما مشاهدات روزمره همه ما از وقايع ساير حوزه‌هاي زندگي روزمره‌مان، نشان مي‌دهد كه ناتواني در گفت‌وگو امري نيست كه فقط مختص فوتبال ايران باشد. وانگهي، كساني كه بر سر جدايي برانكو از پرسپوليس قادر به ديالوگي اصولي نيستند، آيا بر سر موضوعات مهم‌تري چون وقايع سياسي و اقتصادي و مسائل موثر فردي و اجتماعي در زندگي روزمره‌شان توانايي چنداني براي گفت‌وگو دارند؟ بعيد به نظر مي‌رسد. در چنين مواردي، مساله بسيار ساده است. بايد سكوت كنيم و به حرف طرف مقابل با دقت گوش فرادهيم، سپس خودمان در سكوت طرف مقابل، مودبانه حرف بزنيم. گفتن و شنفتن و فكر كردن، اركان «گفت‌وگو» هستند. شنيدن سخنان طرف مقابل و فكر كردن به حرف او، دليلش اين است كه نه فقط تمام حقيقت در مشت ما نيست، بلكه ممكن است اساسا بر خطا باشيم. با اينكه گفتن و شنفتن و فكر كردن به شنيده‌ها، كار چندان سختي به نظر نمي‌رسد اما معلوم نيست چرا ما در اين فقرات، كه ستون فقرات گفت‌وگو هستند، اينقدر مشكل داريم؟ ملل ديگر هم قطعا چنين مشكلي دارند. حال كمتر از ما يا بيشتر از ما. ولي يادآوري كاستي‌هاي ديگران رافع عيوب ما نيست. پس بهتر است به اين توصيه نظامي عمل كنيم و در پوستين ملل ديگر نيفتيم: عيب كسان منگر و احسان خويش/ ديده فرو بر به گريبان خويش.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون